شهادت حضرت مهدى (عج ) به ولايت على (عليه السلام )

در مورد شهادت ائمه (عليهم السلام ) به ولايت امير المؤ منين (عليه السلام ) از باب تبرک و تيمن به شهادت حضرت حجة بن الحسن المهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مى پردازيم .

شيخ صدوق (اعلى الله مقامه الشريف ) در کتاب اکمال الدين در ضمن دو روايت در مورد ميلاد حضرت مهدى (عج ) به اين صورت گواهى حضرت حجة را به ولايت امير المؤ منين و ائمه (عليهم السلام ) مى نگارد. (65)

و اذا انا بالصبى (عليه السلام ) ساجدا لوجهه جاثيا على رکبتيه رافعا سبابيته و هو يقول : اشهد ان لا اله الا الله و ان جدى رسول الله و ان ابى امير المؤ منين ثم عد اماما الى ان بلغ الى نفسه .

ناگهان ديدم کودک در حال سجده بر دو زانو نشسته و انگشت سبابه خود را بلند نموده ، گفت : اشهد ان لا اله الا الله و ان جدى رسول الله و ان ابى امير المؤ منين سپس يک يک امامان را نام برد تا رسيد به خودش .

در روايت دوم مى فرمايد: ثم قال : تکلم يا بنى فقال : اشهد ان لا اله الا الله و ثنى بالصلاة على محمد و على امير المؤ منين و على الائمه الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين . (66)

امام حسن عسکرى (عليه السلام ) فرمود: پسرم سخن بگو. کودک گفت : اشهد ان لا اله الا الله سپس صلوات بر پيامبر اکرم و امير المؤ منين و بقيه ائمه طاهرين فرستاد.

مهاجرت بلال به شام

شيخ طوسى (رضوان الله عليه ) در اختيار الرجال نقل مى کند از عبدالله بن حسن که گفت : بلال از بيعت با ابوبکر امتناع ورزيد. نامرحوم عمر گريبان او را گرفت و گفت : آيا پاداش کسى که ترا از بردگى آزاد کرده اين است که با او بيعت نکنى ؟!

بلال گفت : اگر ابوبکر مرا در راه خدا آزاد کرد اينک براى خدا مرا وا گذارد، در صورتى که مرا براى چيز ديگرى آزاد کرده ، اينک من در اختيارش (باز برده او مى شوم ) اما در مورد بيعت بايد بگويم با کسى که پيامبر او را جانشين خود قرار نداده ، بيعت نخواهم کرد و بيعت کسى که جانشين خود نموده بر گردن ماست تا روز قيامت .

عمر از سخن بلال سخت بر آشفت و گفت : نبايد در شهر و ديار ما بمانى بلال به ناچار راه شام را در پيش گرفت و در شام از دنيا رفت و مزار شريفش ‍ در باب الصغير شام معروف است .

اينک پايدارى بلال را در راه ولايت از زبان امام زين العابدين (عليه السلام ) ملاحظه کنيد که فرمود: ابوبکر بلال را به قيمت دو بنده سياه خريد و به خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برد. با اين حال بلال ، على بن ابى طالب (عليه السلام ) را از ابابکر بسيار بيشتر احترام مى کرد. فتنه انگيزان به او گفتند: تو پاس نعمت را نگه نداشتى و ترتيب شخصيت افراد را ملاحظه نکردى . ابوبکر مالک توست . او ترا خريد و آزاد کرد و تو از شکنجه آسوده شدى و با اين کار به تو شخصيت داد، اما على بن ابى طالب (عليه السلام ) هيچکدام از اين کارها را برايت نکرد حال آنکه تو او را چنان احترام مى کنى که ابابکر را نمى کنى . اين کفران نعمت و از دست دادن ترتيب شخصيت است . بلال در جواب گفت : شما مى گوييد من ابابکر را از خود پيامبر بيشتر احترام کنم ؟ گفتند: هرگز، ما چنين حرفى نزديم .


بلال گفت : اين حرف شما مخالف حرف اولتان است . اگر نبايد من ، على را بر ابوبکر ترجيح دهم به دليل اين که آزاد کننده من بوده است ، پس نبايد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نيز بر ابابکر ترجيح دهم !!

گفتند: اينها با هم مساوى نيستند زيرا پيامبر بهترين خلق خداست .


بلال گفت : ابابکر و على نيز با هم مساوى نيستند، زيرا على (عليه السلام ) نفس پيامبرى است که بهترين خلق خدا است .پس او نيز بهترين خلق خدا بعد از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و محبوبترين فرد است در نزد خدا به دليل حديث طائر مشوى که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دعا کرد: خدايا محبوبترين فرد را برسان تا از اين مرغ بريان با من بخورد (کسى که آمد و با ايشان از اين غذا خورد على (عليه السلام ) بود.


على (عليه السلام ) شبيه ترين خلق خدا به پيامبر است زيرا او را به برادرى خود در دين انتخاب کرد، مضافا اينکه ابابکر خودش چنين تقاضايى (که شما داريد) از من نمى کند. زيرا او فضايل على (عليه السلام ) را مى داند و شما نمى دانيد. او متوجه است که حق على (عليه السلام ) بر من بالاتر از حق اوست چون او مرا از شکنجه و بردگى در دنيا آزاد کرد در صورتى که اگر بر آن شکنجه صبر مى کردم ، جايم بهشت برين بود؛ اما على (عليه السلام ) مرا از بردگى عذاب ابد آزاد نموده است پس با مقدم داشتن او بر همه کس ‍ و موالاتش ، مستحق نعيم ابد شدم .

چنين مؤ ذنى است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره اش ‍ مى فرمايد: اولين کسى که مؤ منين حبشه را شفاعت مى کند، بلال است .و همچنين فرمود: اولين کسى که وارد بهشت مى شود، بلال است .

گواهى عباس ، عموى ديگر پيامبربه امام علی(ع)

سيد بن طاووس از کتاب وصيت عيسى بن مستفاد نقل مى کند که پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب درگذشت خود، عباس ، عمويش ، را خواست و با او خلوت کرد و گفت : عباس ! بدان خداوند از من تعهد گرفته که به عموم مردم و به خصوص به اهل بيتم ، ولايت على را اعلام کنم . هر که مايل است ايمان بياورد و هر که مايل نيست کفر ورزد. يا اباالفضل ! عباس ! اينک عهد و پيمان اسلام را تجديد بنما و فرمانروايى و امامت و امارت امامان را بپذير. مبادا با زبان اقرار کنى و با دل انکار. آنگاه فرمود: با عزيزان خانواده ام به نزاع برخيزند و آنها را عقب بزنند و گروهى را خداوند عزيز کرده خوار نمايند و به گروهى که هرگز لياقت اين مقام را ندارند و نخواهند داشت ، عزت بخشند. گر چه تلاش فراوان کنند و چشم به اين مقام بدوزند. عباس ! خدا با من پيمان بسته که به حاضرين از جن و انس بگويم و به آنها دستور دهم به غايبين برسانند فمن صدق عليا و وازره و اطاعه و نصره و قبله و وادى ما عليه من الفرائض لله فقد بلغ حقيقة الايمان و من ابى الفرائض فقد احبط الله عمله حتى يلقى الله و لا حجة له عنده يا اباالفضل فما انت قائل ؟ عباس ! هر که على را تصديق نمايد و ياور او باشد و واجبات را براى خدا بجا آورد، به حقيقت ايمان رسيده و هر که امتناع از فرائض داشته باشد، خداوند اعمالش را از بين مى برد و در حالى به ملاقات خداوند مى رود که هيچ حجت و دليلى ندارد. حالا بگو عباس ! تو چه خواهى گفت ؟ (آيا سخنانم را مى پذيرى ؟) قال : قبلت منک يا رسول الله و آمنت بما جثت به و صدقت و سلمت فاشهد على گفت : از شما پذيرفتم و ايمان دارم به آنچه آورده اى و تصديق مى کنم و تسليم هستم . شما گواه باش بر اين ايمانم . (63)

شهادت حمزه سيدالشهداء به ولايت على (عليه السلام )

حمزه سيدالشهداء بايد اقرار به ولايت على (عليه السلام ) بنمايد:

سيد بن طاووس (قدس سره روحه ) از کتاب وصيت عيسى بن مستفاد از موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل مى کند که فرمود: پدرم فرموده است وقتى پيامبر اکرم به مدينه هجرت کرد و جنگ بدر پيش آمد مردم را به بيعت مجدد فرا خواند و تمام مسلمانان نيز بيعت کردند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خلوت به امير المؤ منين (عليه السلام ) اطلاع مى داد که از اين جمعيت چه کسانى به بيعت خود وفا مى کنند و کدام وفا نخواهند کرد، امام على (عليه السلام ) را ملتزم مى نمود که کتمان کند.

روزى پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، على و فاطمه زهرا و حمزه عليهم السلام را خواست و فرمود: با من بيعت رضا کنيد. حمزه عرض کرد: پدر و مادرم فدايت باد با چه قرارهايى بيعت کنيم ؟ مگر قبلا بيعت نکرديم !

فرمود: يا اسدالله و اسد رسوله (اى شير خدا و شير پيامبر) بايد با خدا و پيامبر بر وفادارى و استقامت و پايدارى نسبت به پسر برادرت بيعت کنى تا ايمان کامل پيدا کنى . حمزه گفت : بسيار خوب ، اينک حاضرم و دست خود را براى بيعت گشود. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دست خدا بالاى دست شما است سپس موارد بيعت را به تفضيل ذکر نمود: على امير المؤ منين و حمزه سيدالشهداء و جعفر الطيار فى الجنه و فاطمه سيدة نساء العالمين و السبطان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه هذا شرط من الله على جميع المسلمين من الجن و الانس اجمعين فمن نکث فانما ينکث على نفسه و من اوفى بما عاهد الله عليه فسيؤ تيه اجرا عظيما يعنى : على (عليه السلام ) امير المؤ منين است حمزه سيدالشهداء است . جعفر در بهشت پرواز مى کند و فاطمه سرور زنان جهان است و دو فرزندم حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت اند اين پيمانى است از جانب خدا براى تمام مسلمانان جهان از جن و انس ... بعد اين آيه را رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تلاوت نمود:

الذين يباعونک انما يبايعون الله 

اين بيعت گيرى تمام شد، مدتى گذشت تا در جنگ احد شبى که حمزه فرداى آن شب شهيد مى شد، رسيد. آن شب پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عمويش حمزه را خواست و فرمود: عمو جان حمزه ! ممکن است برايت پيش آمدى رخ دهد که ديگر همديگر را نبينم . اگر به پيشگاه پروردگار در عرش رفتى و از شرايع اسلام و شرايط ايمان از تو پرسيد چه خواهى گفت ؟

اشک از چشمان حمزه جارى شد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد! مرا راهنمايى فرما و به من بگو که چه بايد بگويم فرمود: حمزه ! بايد خالصانه شهادت دهى به توحيد (لا اله الا الله ) و اينکه من پيامبر واقعى خداوند هستم . حمزه گفت : قبول دارم و شهادت مى دهم . فرمود: و نيز بايد شهادت دهى که بهشت واقعيت دارد و جهنم هست و قيامت بدون شک خواهد آمد و هر کس به مقدار ذره اى عمل خوب انجام دهد خواهد ديد و اگر به مقدار ذره اى عمل بد انجام دهد خواهد ديد همچنين بايد شهادت دهى و ان عليا امير المؤ منين .

على امير امير المؤ منين است . حمزه گفت : شهادت مى دهم و اقرار مى کنم و ايمان دارم و تصديق مى نمايم . فرمود: پس از اين بايد شهادت دهى که ائمه و پيشوايان دين از ذريه على (عليه السلام ) هستند. حسن و حسين و بقيه امامان از فرزندان حسين (عليه السلام ) مى باشند.

باز حمزه گفت : ايمان دارم و تصديق مى کنم . فرمود: آنگاه بايد گواهى بدهى که فاطمه سرور زنان جهان است و بدانى که حمزه سيدالشهداء است و شير خدا و پيامبر اوست . حمزه تصديق نمود و شهادت داد.

باز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: و گواهى دهى که جعفر پسر برادرت با ملائکه در بهشت پرواز خواهند کرد و ان محمدا و آله خير البرية و بدانى که محمد و آلش بهترين مخلوقاتند.

تؤ من يا حمزه بسرهم و علانيتهم و ظاهرهم و باطنهم و يحيى على ذلک و تموت توالى من والاهم و تعادى من عاداهم فرمود: بايد به نهان و آشکار و ظاهر و باطن آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان بياورى و با اين چنين ايمانى زندگى کنى و بميرى . دوستان آنها را دوست بدارى و دشمنانشان را دشمن .

قال : نعم يا رسول الله اشهد الله و اشهدک و کفى بالله شهيدا فقال : رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) سددک الله و وفقک 

حمزه گفت : آرى (همينطور که مى فرماييد پذيرفتم و ايمان دارم ) خداوند و رسولش را بر ايمان خود گواه مى گيرم ، شهادت به خداوند مرا کافى است .

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا تو را ثابت قدم بدارد و توفيقت دهد. (62)

شهادت خداوند و پيامبر خدا به ولايت على

صاحب کتاب شهادت ثالثه (59) ابتداى کتاب خود را به اين صورت آغاز مى کند: اولين کسى که شهادت به ولايت امير المؤ منين داد، خداست ؛ به دليل اين حديث از امالى شيخ صدوق : (60) عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : انا اول اهل بيت نوه الله باسمائنا انه لما خلق الله السماوات و الارض ‍ امر مناديا ينادى فنادى اشهد ان لا اله الا الله (ثلاثا) و اشهد ان محمد رسول الله (ثلاثا) و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا (ثلاثا) .

فرمود ما اولين خانواده اى هستيم که خداوند نام ما را با صداى بلند در آسمانها و زمين برده ، به گونه اى که وقتى آسمانها و زمين را آفريد به يک منادى فرمان داد فرياد زند اشهد ان لا اله الا الله سه مرتبه و فرياد زند اشهد ان محمدا رسول الله سه مرتبه و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا سه مرتبه .

پس از خداوند دومين شهادت دهنده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده است . ابن عباس نقل مى کند: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من قال لا اله الا الله تفتحت له ابواب السماء و من تلاها بمحمد رسول الله تهلل وجه الحق سبحانه و استبشر بذلک و من تلاها بعلى ولى الله غفر الله له ذنوبه و لو کانت بعدد قطر المطر(61) پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:

هر کس بگويد لا اله الا الله درهاى آسمان به رويش گشوده مى شود و هر که بعد از آن بگويد محمد رسول الله چهره خدا مى درخشد و خوشحال مى گردد و هر که بعد از آن بگويد: على ولى الله خداوند گناهانش را مى آمرزد اگر چه به اندازه دانه هاى باران باشد.

حق مؤ ذن از نظر امام على زين العابدين (عليه السلام

در رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام ) چنين آمده : حق المؤ ذن ان تعلم انه مذکر لک ربک عزوجل وداع لک الى حظک و عونک على قضاء فرض الله عليک فاشکره على ذلک شکرا للمحسن اليک . (52)

حق مؤ ذن بر تو اين است که بدانى او تو را به ياد پروردگارت عزيزت مى اندازد و دعوت مى کند تو را که بهره و حظ زندگى خود را برگيرى (با رفتن به مسجد و اداى نماز) و تو را کمک مى کند بر انجام فريضه اى که خداوند بر تو مقرر فرموده پس بايد از او سپاسگزارى کنى چنانچه از يک نيکوکار به خود سپاسگزارى مى کنى .

تفسيرازامام علی(عليه السلام )درباه ی اذان

امام حسين (عليه السلام ) فرمود: در مسجد نشسته بوديم که مؤ ذن براى اذان بالاى مناره رفت و شروع به گفتن اذان کرد، گفت : الله اکبر الله اکبر.

اشک از ديدگان پدرم امير المؤ منين (عليه السلام ) فرو ريخت و ما نيز از گريه او شروع به گريه کرديم . مؤ ذن اذان خود را تمام کرد. امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: مى دانيد مؤ ذن چه مى گويد. گفتيم : خدا و پيامبر و وصى پيامبرش مى دانند. فرمود: اگر بدانيد چه مى گويد لضحکتم قليلا و لبکيتم کثيرا کم خواهيد خنديد و زياد گريه خواهيد کرد.

الله اکبر معنى هاى زيادى دارد. يکى از آنها که مؤ ذن مى گويد خدا بزرگتر است مربوط به قدم و ازليت و ابديت و علم و قوت و قدرت حلم و کرم و جود و عطا کبريايى اوست . وقتى مؤ ذن مى گويد الله اکبر او اعتراف مى کند که خلق و امر، مربوط به خداست و با اراده او جهان هستى به وجود آمده و هر چه جهانيان دارند از اوست و همه به سوى او باز مى گردند. او قبل از هر چيز بوده و بعد از همه چيز خواهد بود. پيوسته او بر تمام جهان حاکم است به طورى که درک نمى شود و در همه اشياء است به صورتى که نمى توان محدودش نمود. فهو الباقى و کل شى دونه فان او پايدار است و همه جهانيان غير از او فانى است . (22)

معنى دوم الله اکبر يعنى عليم و خبير است ؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود مى داند گر چه هنوز نيامده باشد.

معنى سوم الله اکبر يعنى قادر بر هر چيزى است و آنچه را بخواهد، بر آن قدرت دارد. در قدرتش قوى است و بر جهان مخلوقات مقتدر است . قدرت در ذات اوست و بر تمام اشياء به طور عمومى قدرت دارد. هر چيزى را بخواهد با يک اراده بوجود مى آيد فانما يقول له کن فيکون .

معنى چهارم الله اکبر در ارتباط با حلم و کرم اوست يحلم کانه لا يعلم و يصفح کانه لايرى و يستر کانه لايعصى ، لايعجل بالعقوبه کرما و صفحا و حلما چنان حلم مى ورزد (نسبت به خطا کار) که گويى خبر ندارد. و چنان چشم مى پوشد از گنهکار که گويى نمى بيند و چنان پرده پوشى مى کند که گويى عمل خلافى نشده . بواسطه کرم و گذشت و حلمى که دارد، در کيفر دادن عجله ندارد.

معنى پنجم در الله اکبر يعنى با جود و پر عطا است و کريم فعال است .

معنى ششم الله اکبر از خداوند نفى کيفيت مى کند، گويا مى گويد: خداوند اجل و برتر از آن است که ستايشگران بتوانند آنچنان که هست او را ستايش کنند؛ زيرا آنها به قدر فهم و درک خود او را مى ستايند لا على قدر عظمته نه به اندازه عظمت و جلال او. علوا کبيرا خداوند بزرگتر از آنکه ستايشگران بتوانند او را چنانکه هست بستايند.

معنى هفتم الله اکبر مى گويد که خداوند اعلى و اجل است . او بى نياز از جهانيان است . نيازى به اعمال بندگان خويش ندارد.

اما اشهد ان لا اله الا الله معنايش اين است که گواهى بر يکتايى خدا صحيح نيست مگر معرفت قلبى باشد (نه ، تنها اعتراف با زبان ) گويا مى گويد: مى دانم معبودى جز خداى متعال نيست و هر معبودى جز خدا باطل است و با زبان خويش اقرار مى کنم به آنچه اعتقاد دارم لا اله الا الله و گواهى مى دهم که پناهى جز او نيست و هيچ راه نجاتى از شر شروران و فتنه فتنه انگيزان وجود ندارد جز توجه به ساحت مقدس او.

در مرتبه دوم که مى گويد اشهد ان لا اله الا الله يعنى هدايت کننده اى جز خدا نيست و راهنمايى جز او وجود ندارد. خدا را گواه مى گيرم به اينکه من معتقدم لا اله الا الله . آسمان نشينان و ساکنان زمين و تمام فرشتگان جهان و همه جهانيان و همه کوهها و درختها و جنبندگان و هر تر و خشکى را گواه مى گيرم به اينکه شهادت مى دهم خالقى جز خداى يکتا نيست و هيچ رازق و معبود و زيان بخش و سود رسان و گيرنده و رها کننده و عطا کننده و مانع و دفاع کننده و خير خواه او کافى و شفا دهنده و مقدم . موخرى وجود ندارد جز خداى يکتا الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمين . خلق و امر از اوست ، برتر و منزه است پروردگار جهانيان .

اما اشهد ان محمدا رسول الله مى گويد: خدا را گواه مى گيرم که محمد بنده و پيامبر و نبى و وصى و برگزيده اوست . او را با دلايل آشکار و دين حق براى ارشاد تمام جهانيان فرستاده ، فرستاده تا بر تمام اديان پيروزش ‍ کند، گر چه مشرکين را بد آيد.

تمام آسمان نشينان و ساکنان زمين از پيامبران و مرسلين و ملائکه تا همه انسانها را گواه مى گيرم بر اينکه شهادت مى دهم محمد سيد و سرور اولين و آخرين است .

در مرتبه دوم مى گويد گواهى مى دهم انسان نيازى به ديگرى ندارد جز نياز به خداى يکتا و قهار که بى نياز از تمام جهانيان است . او محمد را بشير و نذير و دعوت کننده بسوى خدا و چراغ روشن راهنما بسوى مردم گسيل داشته است فمن انکره و جحده و لم يؤ من به ادخله الله عزوجل نار جهنم خالدا مخلدا لاينفک عنه ابدا هر کس منکر رسالت او باشد و قبول نکند و ايمان نياورد، خداوند او را براى هميشه وارد جهنم مى نمايد و هرگز از آن رهائى ندارد.

اما حى على الصلوة يعنى بشتابيد بسوى بهترين عملتان و بسوى دعوت خدايتان ، سرعت بگيريد بسوى مغفرت پروردگارتان و خاموش ‍ کردن آتشى که بر پشت خود افروخته ايد و آزاد کردن خويشتن از بار سنگين گناهانى که مرتکب شده ايد، تا خداوند گناهان شما را بپوشاند و بيامرزد و تبديل به حسنه نمايد، او خداوند کريم و ذوالفضل عظيم است ، اينک به ما مسلمانان اجازه داده به در خانه اش برويم و در پيشگاهش بايستم .

در مرتبه دوم مى گويد: قوموا الى مناجات ربکم و عرض حاجاتکم على ربکم و توسلوا اليه بکلامه و تشتفقوا به و اکثروا الذکر و القنوت و الرکوع و السجود و الخضوع و الخشوع و ارفعوا اليه حوائجکم فقد اذن لنا فى ذلک .

اينک آماده شويد براى مناجات با خدا و عرض نياز و حاجات خود بر او. از کلام خودش مدد بگيريد و آن را واسطه قرار دهيد. بسيار يادش کنيد و زياد قنوت و رکوع و سجود و خضوع و خشوع داشته باشيد. اينک جاجات خود را به در خانه او ببريد، خودش اجازه به ما داده (حرکت کنند).

اما حى على الفلاح يعنى روى آوريد به زندگى پايدار و نجات هميشگى ، روى آوريد به حياتى که مرگ ندارد و نعمتهايى که فناپذير نيست و قدرتى که زوال ندارد و به نشاطى که حزن ندارد و انيسى که با او وحشت وجود ندارد و نورى که ظلمت با آن نيست و گشايشى که تنگى در آن راه ندارد و بهجت و سرورى که پايان ندارد و ثروتى که فقر در آن نيست و صحتى که بيمارى در آن نباشد و عزتى که ذلت و قدرتى که ضعف نمى پذيرد. اينک بشتابيد به سوى سرور دنيا و آخرت و نجات در آن .

در مرتبه دوم که مى گويد: حلى على الفلاح اعلام مى کند سبقت بگيريد به آنچه شما را دعوت کردم ، به کرامت بى پايان ، منت عظيم ، نعمت با ارزش ، فوز عظيم و نعمت ابد در جوار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جايگاه راستان و پيشگاه پروردگار توانا.

اما مؤ ذن که مى گويد: الله اکبر اعلام مى کند که خداوند بزرگتر از آن است که بنده اش بداند چه مقام و منزلتى تهيه ديده است براى بنده اى که دعوتش را اجابت نمايد، اطاعت کند و معرفت پيدا کند، عبادت نمايد و به ياد او باشد، به ذکرش مشغول شود، دوستش بدارد، به او انس بگيرد، اطمينان و وثوق به او پيدا کند، بيم از او و اميد به او داشته باشد، مشتاق پروردگارش باشد و رضايت به حکم و قضايش دهد.

در مرتبه دوم که مى گويد: الله اکبر اعلام مى کند خداوند اجل از آن است که احدى مقدار کرامتش را نيست به اوليايش و عقوبتش را نسبت به اعدائش و عفو غفران و نعمتش را نسبت به کسانى که دعوتش را پذيرفته اند و پيامبرش را گرامى داشته اند و مقدار عذاب و سخت گيرى اش را نسبت به منکرين نبوت و مخالفين او بداند.

اما گفتن لا اله الا الله معنى اش اين است که لله الحجة البالغه بالرسول و الرساله و البيان و الدعوة . خداوند حجت را تمام نموده با رسول و رسالت و با بيان و دعوت . او بزرگتر از آن است که کسى بتواند دليلى براى عدم گرايش خود بياورد. هر که پذيرا شد داراى نور و کرامت است و هر که منکر شد، خداوند بى نياز از جهانيان است و او سريعترين حسابگران است و معنى قد قامت الصلوة در اقامه اين است که حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درک المنى و الوصول الى الله عزوجل و الى کرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه 

هنگام ديدار رسيد و هنگام مناجات و برآورده شدن حاجات و رسيدن به آرزوها شد و هنگام رسيدن به پيشگاه پروردگار و عنايت و آمرزش و عفو و رضايت خدا رسيد. (خدايا به همه دوستان امير المؤ منين (عليه السلام ) توفيق قدر دانى از اين موهبت را عنايت فرما).

قال الصدوق (رحمه الله ) انما ترک الراوى ذکر حلى على خير العمل لتقية راوى ذکر حى على خير العمل را از جهت تقيه ترک کرده است (که عمر از گفتن اين ذکر مانع شده بود زيرا مدعى بود اگر مردم بدانند نماز بهترين عمل است ديگر به جهاد روى نمى آورند. (23)

در روايت ديگر از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد از حى على خير العمل فرمود: خير العمل الولاية بهترين عمل ولايت است . در خبر ديگر مى فرمايد خير العمل بر فاطمة و ولدها بهترين عمل ، نيکى به فاطمه زهرا (عليها السلام ) و فرزندان اوست .

علامه مجلسى در پايان خبر مى نويسد: اينکه امير المؤ منين (عليه السلام ) حى على خير العمل را نمى گفته ). تاءويل خير العمل به ولايت ، منافات ندارد با اينکه حى على خير العمل جزء فصول اذان باشد زيرا ولايت از بزرگترين شروط صحت نماز و قبول آن است .

يحتمل ان يکون المعنى ان الصلوة التى هى خير العمل هى ما کانت مقرونة بالولاية و بر فاطمة و ولدها صلوات الله عليهم .

ممکن است منظور اين باشد: نمازى که خير العمل و بهترين کار است نمازى است که مقرون به ولايت و بر و نيکى به فاطمه و فرزندان فاطمه (عليها السلام ) باشد. (24)

اهميت اذان و اقامه از اين حديث روايت کاملا مشهود است :

از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است که هر کس اذان و اقامه را بگويد پشت سرش دو صف از ملائکه به نماز مى ايستند اما کسى که اقامه تنها را نگويد يک صف از ملائکه پشت سرش نماز خواهند خواند. (25)

از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) (26) در وصيتش نقل شده که فرمود: اى اباذر خداوند افتخار مى کند نزد ملائکه بر سه نفر:

اول شخصى که در سرزمين فقر و بيابان خشک ، صبحگاه اذان و سپس اقامه مى گويد بعد به نماز مى ايستد. خداوند به ملائکه مى فرمايد: ملائکه من تماشا کنيد بنده ام را، مشغول نماز است در حالى که احدى جز من او را نمى بيند. آنگاه هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و پشت سر او نماز مى خوانند و تا صبح روز بعد براى او استغفار مى کنند... اباذر اگر بنده اى در سرزمين فقر و بيابانى خشک وضو بگيرد يا تيمم کند بعد اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند به ملائکه دستور مى دهد صفى پشت سر او ببندند که سر و ته صف ديده نشود (از کثرت ) با رکوع او به رکوع مى روند و با سجده اش ‍ سجده مى کنند و دعايش را (آمين ) مى گويند. اباذر! اگر اقامه را تنها و بدون اذان بگويد، با او نماز نمى خوانند مگر همان دو فرشته اى که ماءمور خودش ‍ هستند. (27)

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): ان اهل السماء لايسمعون من اهل الارض شيئا الا الاذان . (28)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اهل آسمان از اهل زمين چيزى جز اذان نمى شنوند.