این فیلم تتنها فیلمی از مرحوم کافی است که در استان یزد برداشته شده است.

باسلام بعد از52 سال در آرزوی دیدن فیلمی ازمرحوم کافی بودیم که یک تکه فیلم"کلیپ" ازمرحوم کافی را یافتم که دراستان یزد اخذ شده است لکن به دلیل امکانات آن زمان کیفیت مطلوبی نداشته اما خوب بهتراز نبود است

فیلم مرحوم کافی

برای دانلود فیلم برروی عکس زیر کلیک راست کرده وگزینه ی save target asرادرفایرفاکس وsave linkرادراکسپلوررانتخاب نمایید..با تشکر.

زمان فایل:4:6دقیقه

اندازه فایل=9.4مگابایت

پسوند:mpeg-4 movie

ارزش وعظمت نماز

بى ترديد ، در ميان عبادات و مسائل معنوى و ملکوتى ، نماز از ارزش و اهميت خاصّى برخوردار است .

به اندازه اى که به نماز سفارش شده به چيزى سفارش نشده است .

نماز وصيت حضرت حق ، و انبيا و امامان ، و عارفان و عاشقان ، و ناصحان و حکيمان است .

کتابى از کتاب هاى آسمانى حق خالى از آيات مربوط به نماز نيست .

از برنامه هاى بسيار مهمّ کتاب هاى عرفانى و اخلاقى و مخصوصاً کتب حديث ، نماز است .

معارف الهى ، انسان بى نماز را انسان نمى دانند ، و هر بى نمازى را مستحقّ عذاب ابد و محروم از بهشت دانسته و بلکه جداى از نماز را حيوانى پست و موجودى تهيدست و تيره بختى بيچاره به حساب مى آورند .

نماز در زندگى و حيات انسان به اندازه اى ارزش دارد که اولياى الهى براى يک لحظه از آن غافل نبودند و از هر راهى که ممکن بود ديگران را هم به اين عبادت ملکوتى تشويق مى کردند .

نماز با اين که به غير مکلّف واجب نيست ولى به خاطر ارزش و اهميتى که دارد امامان معصوم دستور مى دادند که فرزندتان را از شش ـ هفت سالگى به جهان نماز ببريد و آنان را به سفر در اين عرصه گاه معنوى تشويق کنيد :

* عَنْ مَعاوِيةَ بْنِ وَهَب قالَ : سَأَلْتُ اَباعَبْدِاللّهِ(عليه السلام) فى کمْ يؤْخَذُ الصَّبِىُّ بَالصَّلوةِ ؟ فَقالَ : فيما بَينَ سَبْعَ سِنينَ وَ سِتَّ سِنينَ(1) .

معاوية بن وهب که از بزرگان اصحاب امام ششم است از حضرت باقر (عليه السلام)مى پرسد : در چه زمانى کودکان خود را متوجّه نماز کنيم ؟ حضرت مى فرمايد : در هفت و شش سالگى .

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم عَنْ اَحَدِهِما (عليهم السلام) فِى الْصَبِىِّ مَتى يصَلّى ؟ قالَ : اذا عقل الصَّلوةَ . قُلْتُ : مَتى يعْقِلُ الصَّلوةَّ وَ تَجِبُ عَلَيهِ ؟ قالَ لِسِتَّ سنين(2) .

محمّد بن مسلم که از ياران بى نظير امامان است ، از حضرت باقر يا حضرت صادق (عليهما السلام) مى پرسد : کودک در چه زمانى نماز بخواند ؟ حضرت مى فرمايد : وقتى که نماز را بفهمد . عرضه مى دارد : چه زمانى مى فهمد تا خواندن نماز بر او لازم باشد ؟ امام مى فرمايد : در شش سالگى .

عَنِ الْحَلَبى ، عَنْ اَبى عَبْدِلله(عليه السلام) عَنْ اَبيهِ قالَ : اِنّا تَأْمُرُ صِبْيانَنا بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا بَنى خَمْسِ سِنينَ ، فَمُرُوا صِبْيانَکمْ بِالصَّلوةِ اِذا کانُوا بَنى سَبْعِ سِنينَ .

حلبى از راويان بزرگوار شيعه است از امام صادق (عليه السلام) نقل مى کند که حضرت از پدر بزرگوارشان امام باقر  (عليه السلام) روايت مى کنند که ما فرزندانمان را در سن پنج سالگى به نماز امر مى کنيم ، پس شما آنان را به وقت هفت سالگى به دنياى نماز حرکت دهيد .

روايات بسيار مهمّ کتاب هاى پرارزش حديث از سبک شمردن نماز شديداً نهى مى کنند :

عَنْ اَبى جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : لا تَتَهاوَنْ بِصلوتَک فَاِنَّ النَّبِىَّ (صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ عِنْدَ مَوْتِهِ : لَيسَ مِنّى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلوتِهِ ، لَيسَ مِنّى مَنْ شَرِبَ مُسْکراً ، لايرِدُ عَلَىَّ

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل الشيعه : ج 3 / ص 12 .

2 ـ وسائل الشيعه : ج 3 / 12 .

الْحَوْضَ لا وَالله(1) .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : نمازت را سبک مشمار ، به حقيقت که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به وقت مرگش فرمود : هرکس نماز را سبک انگارد از من نيست ، هر کس شراب بنوشد از من نيست ، و الله قسم کنار کوثر بر من وارد نمى شود .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :اَنَّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلواة(2) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : آن که نماز را سبک بشمارد ( و در نتيجه از خواندن آن محروم گردد يا همراه با شرايط بجا نياورد ) به شفاعت ما نمى رسد .

* عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ  (عليه السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) :لَيسَ مِنْى مَنِ اسْتَخَفَّ بِالصَّلواةِ ، لايرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لا وَالله(3) .

امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى فرمايد : از من نيست آن که نماز را سبک بشمارد ، و اللّه سبک شمارنده ى نماز کنار کوثر بر من وارد نمى شود .

قالَ الصادِقُ (عليه السلام) فى حَديث : اِنَّ مَلَک الْمَوْتِ يدْفَعُ الشَّيطانَ عَنِ الْمُحافِظِ عَلَى الصَلوةِ وَ يلَقِّنُهُ شَهادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ اللهِ فى تِلْک الْحالَةِ الْعَظيمَةِ(4) .

امام صادق (عليه السلام) در روايتى فرمودند : ملک الموت به هنگام قبض روح ، شيطان را از آن که بر نمازش محافظت داشته دفع مى کند تا نتواند به مسافر باايمان جهان آخرت ضرر برساند و در آن حالت هولناک ، شهادت به توحيد و رسالت را به او تلقين مى کند .

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل : 3 / 15 .

2 ـ وسائل : ج 3 / ص 16 .

3 ـ وسائل : ج 3 / ص 16 .

4 ـ من لايحضره الفقيه : ج 1 / ص 42 .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : لاتُضَيعُوا صَلواتِکمْ فَاِنَّ مَنْ ضَيعَ صَلواتَهُ حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ ، وَ کاَن حَقاً عَلَى اللّهِ اَنْ يدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقينَ(1) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نماز خود را ضايع مکنيد که ضايع کننده ى نماز با قارون و هامان محشور مى شود ، و بر خداوند لازم است او را همراه منافقان به آتش وارد کند .

عَنْ اَبى جَعْفَر (عليه السلام) قالَ : بَينا رَسوُلِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) جالِسٌ فِى الْمَسْجِدِ اِذ دَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ يصَلّى فَلَمْ يتِمَّ رُکوعَهُ وَ لاسُجُودَهُ فَقالَ (صلى الله عليه وآله وسلم) : نَقَرَ کنَقْرِ الْغُرابِ ! لَئِنْ ماتَ هذا وَ هکذا صَلوتُهُ لَيمُوتَنَّ عَلى غَيرِ دِينى(2) .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) با گروهى در مسجد نشسته بودند ، مردى وارد مسجد شد و رکوع و سجود نمازش را ناتمام بجاى آورد ، به نحوى که وضع رکوع و سجودش نماز را از حيثيت نماز مى انداخت . رسول خدا فرمود : نوک زد مانند نوک زدن کلاغ ( کنايه از اينکه نمازش را عجيب با عجله خواند آن چنان که گويى نماز بنود ) ، چنان که مرد با چنين نمازى بميرد با دين من نمرده است .

* قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَوَّلُ ما يحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلوةُ ، فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ ، وَ اِذا رُدَّتْ رُدَّ عَلَيهِ سائِرُ عَمَلِهِ(3) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : اوّل برنامه اى که انسان به آن محاسبه مى شود نماز است ، اگر پذيرفته شود بقيه ى اعمال او نيز پذيرفته مى شود ، و اگر مردود گردد ساير اعمال او نيز مردود مى گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ وسائل : ج 3 / ص 19 .

2 ـ فروع کافى : ج 1 / ص 74 .

3 ـ وسائل : 3 / 22 .

قالَ اَبوُعَبْدِاللهِ (عليه السلام) : صَلوة فَريضَة خَيرٌ مِنْ عِشْرينَ حِجَّةً ، وَ حِجَّةٌ خَيرٌ مِنْ بَيت مَمْلُوًّ ذَهَباً يتَصَدَّقُ مِنْهُ حَتّى يفْنى(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : يک نماز واحب از بيست حج بهتر است ، و يک حج بهتر است از خانه اى که پر از طلا باشد و تمام آن در راه خدا به صدقه برود .

عَنْ يونُسَ بْنِ يعْقُوبَ قالَ : سَمِعْتُ اَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) يقُولُ : حِجَّةٌ اَفْضَلُ مِنَ الدُّّنْيا وَ ما فيها ، وَ صَلوةُ فَريضَة اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة(2) .

يونس بن يعقوب مى گويد : از حضرت صاد (عليه السلام) شنيدم که مى فرمود : يک حج برتر است از دنيا و هر چه در آن است ، و يک نماز واجب از هزار حج برتر است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ : اِنَّ تارِک الصَّلوةِ کافِرٌ .

از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که فرمود : به حقيقت که ترک کننده ى نماز کافر است .

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَنْ اَبيهِ عَنْ جابِر قالَ : قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : مابَينَ الْکفْرِ وَ  الاْيمانِ اِلاّ تَرْک الصَّلوةِ .

امام صادق از حضرت باقر (عليهما السلام) از جابر از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى کند که : بين کفر و ايمان جز ترک نماز چيزى نيست .

محمّد بن سنان از علل و فلسفه ى مسائل الهى از حضرت رضا (عليه السلام) در ضمن يک نامه سؤال مى کند ، امام هشتم در پاسخ به مسئله ى نماز مى نويسند :

* نماز اقرار به ربوبيت حضرت حقّ عزّوجلّ ، و نفى شريک از وجود مقدّس او ، و ايستادن در پيشگاه عظمت آن جناب با ذلّت و مسکنت و خضوع

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ فروع کافى : ج 1 / ص

2 ـ وسائل : ج 3 / ص 26 .

و اعتراف ، و طلب آمرزش نسبت به گناهان گذشته ، و صورت به خاک نهادن در هر روز برا تعظيم در برابر عظمت آن وجود مبارک ، و اينکه عبد به ياد حق و جداى از تجاوز به حقوق الهى و خاضع و خاکسار و راغب به رحمت واسعه و خواهان زياد شدن ايمان و وسعت رزق و مداومت بر ذکر در شب و روز است ، ونيز عبد سيد و مولا و مدبّر و خالقش را فراموش نکند تا دچار شرّ و طغيان نگردد ، و نيز به وسيله ى نماز از انواع معاصى حفظ گردد و ازافتادن در درياى فساد مصون بماند(1) .

در روايت صحيح بسيار مهمّى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده که فرمود :

* روزى امين وحى براى اداى وحى به نزد من آمد . هنوز آنچه را که بايد بر من بخواند تمامش را نخوانده بود که ناگهان آوازى سخت و صدايى هولناک برآمد . وضع فرشته ى وحى تغيير کرد ، پرسيدم : اين چه آوازى بود ؟ گفت : اى محمد ! خداى تعالى در دوزخ چاهى قرار داده ، سنگ سياهى در آن انداختند ، اکنون پس از سيزده هزار سال آن سنگ به زمين آن چاه رسيد . پرسيدم : آن چاه جايگاه چه کسانى است ؟ گفت : از آنِ بى نمازان و شرابخواران(2) !!

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

* هر که نماز را ترک کند خداى تعالى او را به پانزده عقوبت مبتلا کند : شش عقوبت در دنيا و سه عقوبت نزديک مرگ و سه در قبر و سه در قيامت ،

اما شش عقوبت در زمان حيات :

1. بى آبرو شود .

2. برکت از مالش برود .

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ علل الشرايع : ص 114 .

2 ـ اسرارالصلوة شيخ عبدالحسين تهرانى : ص 31 .

3. عمر و ثروتش زيان نگردد .

4. خيراتش قبول حق نشود .

5. دعايش مستجاب نگردد .

6. دعاى شايستگان نصيب وى نشود .

اما سه بلايى که نزديک وفات به او مى رسد :

1. سکرات مرگ بر او شديد شود .

2. گرسنه از دنيا برود .

3. تشنگى از او رفع نشود .

اما سه عقوبتى که در قبر به وى رسد :

1. با درد و غم قرين باشد .

2. در تاريکى محض بسر برد .

3. تا قيامت در عذاب باشد .

اما سه عقوبتى که در قيامت به او رسد :

1. حساب بر وى دشوار شود .

2. خداوند دشمن وى گردد و به او نظر رحمت نيندازد و او را عذاب دردناک رسد .

3. از قبر همچون حيوان به قيامت وارد گردد و  سپس با ذلّت و خوارى رهسپار دوزخ شود(1) .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : لاايمانَ لِمَنْ لاصَلوةَ لَهُ(2) .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : آن که نماز ندارد ايمان ندارد .

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسرارالصلوة : ص 32 .

2 ـ اسرارالصلوة : ص 33 .

وَ قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) مَنْ اَحْرَقَ سَبْعينَ مُصْحَفاً وَ قَتَلَ سَبْعينَ نَبِياً وَ زِنا مَعَ اُمِّهِ سَبْعينَ مَرّات وَ افْتَضَ سَبْعينَ بِکراً بِطَريقِ الزِّنا اَقْرَبُ اِلى رَحْمَةِ اللهِ مِمَّنْ تَرَک الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً(1) .

و نيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : کسى که هفتاد قرآن را بسوزاند و هفتاد پيامبر به قتل رساند و هفتاد مرتبه با مادر خود درآميزد و هفتاد دختر را از طريق زنا تجاوز نمايد به رحمت خداوند از کسى که عمداً نمازش را ترک کند نزديکتر است .

* قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) اِنَّ تارِک الصَّلوة لايجِدُ ريحَ الْجَنَّةِ .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : به حقيقت که تارک نماز بوى بهشت را استشمام نکند .

رواياتى که در باب ارزش و عظمت نماز رسيده به اندازه اى است که اگر کسى بخواهد همه ى آنها را از معتبرترين کتاب هاى حديث در يک جا جمع کند کتاب قطورى خواهد شد ، و من فکر مى کنم به همين اندازه براى دريافت ارزش اين عبادت ملکوتى براى خوانندگان اين رساله بس باشد .

در اين قسمت لازم است اين نکته ى مهم را تذکر دهم که عده اى تصور مى کنند نماز حقيقتى است که در آيين محمّدى و فرهنگ اسلامى بر مردم واجب شده ، در حالى که اين تصور از هر جهت بدون پايه و ريشه است . نماز واقعيتى است که از هنگام شروع زندگى به وسيله ى حضرت آدم در کره زمين از جانب حضرت حق بر هر مکلفى واجب شد و اين امر واجب به هر يک از صد و بيست و چهار هزار پيغمبر ابلاغ گشت تا آن را به امت هاى خود برسانند و آنان را به

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسرارالصلوة : ص 33 .

نماز دعوت کنند و از ترک آن بترسانند .

در قسمت بعد در به مسئله ى نماز در آيين انبيا از طريق قرآن و روايات مى پردازيم تا معلوم شود اين حکم با عظمت در پيشگاه حضرت حق از چه حيثيت و ارزشى برخوردار است .

 

پاسخ به چند پرسش درباره امام زمان‌ (عج)

پاسخ به چند پرسش درباره امام زمان‌ (عج)

این هم چندسوال درباره ی امام زمان:

آیا زمان ظهور امام زمان‌ علیه‌ السلام مشخص است و اگر چنین است تقاضای تعجیل چه معنایی دارد؟

زمان ظهور امام زمان‌ علیه‌السلام نزد خداوند مشخص است؛ اما نزد دیگران مشخص نیست. کسی که آن زمان را تعیین کند، در روایات ائمه اطهار‌ علیهم‌ السلام تکذیب شده است.
به چند نمونه از این روایات اشاره می‌شود:
ابو بصیر می‌گوید: از امام صادق‌ علیه‌ السلام در باره [زمان ظهور] حضرت قائم‌ علیه‌ السلام سؤال کردم؛ ایشان فرمود: «کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ؛ (2) کسانی که زمان ظهور را تعیین می‌کنند دروغ می‌گویند. ما اهل بیت، وقت، تعیین نمی‌کنیم.»


ابو علی محمد بن همام می‌گوید طی نامه‌ای از ناحیه مقدسه سؤال کردم: «ظهور فرج کی خواهد بود؟» پس [از جانب حضرت قائم‌علیه‌السلام] توقیع بیرون آمد که «تعیین‌کنندگان وقت، دروغ می‌گویند.» (3)

اما در پاسخ این سؤال که «اگر نزد خداوند، زمان آن تعیین شده باشد و خداوند می‌داند که فلان روز و سال، آن حضرت ظهور خواهد کرد،‌ در این صورت، دعا برای تعجیل چه معنا دارد؟ آیا دعا، برای تعجیل اثر دارد یا نه؟» باید گفت:
عالم و آنچه در آن است، بر اساس قضا و قدر الهی استوار است. خداوند به علم ازلی، از تمام حوادث عالم آگاه است؛ ولی اگر خداوند، همه چیز را به علم ازلی می‌داند، برای هر چیز،‌ اسباب و علل نیز قرار داده است که امور عالم بر اساس آن پیش می‌رود. اسباب و علل، وقتی به‌ وجود آمد، معلول آن نیز ظاهر می‌شود؛ چنانچه در روایات آمده است که صله رحم، صدقه و... . عمر انسان را طولانی کرده،‌ روزی انسان را زیاد می‌کنند؛ در حالی که عمر همه انسانها نزد خداوند، مشخص است. از نظر علمی نیز ثابت شده است،‌ اگر کسی احتیاط و بهداشت را رعایت کند از عمر طولانی برخوردار می‌شود و در غیر این صورت به امراضی مبتلا می‌شود که باعث مرگ می‌شود؛ در حالی که خداوند به علم ازلی خود، از زمان مرگ تمام انسانها آگاه است.

پس، علم خداوند به زمان مرگ انسانها،‌ به معنای بی‌اثر بودن صله رحم، صدقه، رعایت بهداشت و... نیست. بنابراین،‌ در علم الهی، همه مقدرات مشخص است؛ اما مشخص‌ شدن مقدرات، بر اساس اسباب و علل آنهاست و یکی از آنها،‌ علل و اسباب معنوی، مثل دعاست. دعا،‌ آثار و خاصیتهای زیادی دارد که سبب شکل‌گیری بسیاری از مقدرات می‌شود؛ چنان‌ که خداوند فرموده است: «وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظیمِ»؛ (4) «نوح‌علیه‌السلام پیش از آنکه گرفتار شود،‌ [مرا] خواند، استجابتش کردیم و او و اهلش را از سختی عظیم نجات دادیم.»
و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ * لَلَبِثَ فی‏ بَطْنِهِ إِلى‏ یوْمِ یبْعَثُونَ»؛ (5) «اگر [یونس] اهل تسبیح و راز و نیاز نبود،‌ تا روز قیامت در شکم ماهی می‌ماند.»
و می‌فرماید: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»؛ (6) «دعای او را اجابت کردیم و از غم نجاتش دادیم. ومؤمنین را نیز این چنین نجات می‌دهیم.»
اینها نمونه‌ای از آیاتی است که توجه به خدا و راز و نیاز با او را وسیله رفع گرفتاری و فَرَج در زندگی معرفی کرده است. علاوه بر آن،‌ دعا می‌تواند باعث تغییر در مقدرات الهی شود.

امام صادق‌ علیه‌ السلام در این باره فرموده‌اند: «اِنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ؛ (7) دعا،‌ حکم الهی را بر می‌دارد.»
امام کاظم‌ علیه‌ السلام فرموده‌اند: «شما را به دعا کردن سفارش می‌کنم. قضا و قدر،‌ جز اندازه و حکم الهی نیست. هر گاه دعا باشد، این حکم و اندازه را تغییر می‌دهد.» (8)
رسول اکرم‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله فرموده‌اند: «لَا یَرُدُّ الْقَدَرَ إِلاَّ الدُّعَاءُ...؛ (9)چیزی غیر از دعا،‌ اندازه مقرر را برنمی‌دارد.»
بنابراین، علم خداوند به زمان ظهور به معنای نفی اسباب و علل ظهور نیست؛ بلکه علم خداوند به زمان ظهور، همراه علل و اسباب آن از جمله دعا تعلق گرفته است. دعا،‌ نقش بسزایی در تغییر مقدرات الهی دارد و می‌تواند آنها را تغییر دهد.

 آیا در قرآن کریم،‌ نامی از حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام برده شده است؟

ابتدا با ذکر یک مقدمه به پاسخ سؤال می‌ پردازیم.
قرآن کریم برای معرفی شخصیتها به مقتضای حکمت و بلاغت، از سه روش استفاده کرده است که در ذیل بیان می‌شود:
معرفی با اسم: اولین راه،‌ این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفی می‌کند؛ برای مثال «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُل»؛ (10) «محمد‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله نیست جز پیامبری که قبل از او نیز پیامبرانی بوده‌اند.»
معرفی با عدد: در این باره برای نمونه، قرآن،‌ نقبای بنی‌ اسرائیل را این‌گونه معرفی کرده است؛ مانند: «وَ بَعَثْنَا مِنْهُمْ اِثنَی عَشَرَ نَقِیباً»؛ (11) «و از ایشان دوازده پیشوا برانگیختیم.»
معرفی با صفت: قرآن، پیامبر را با این شیوه نیز معرفی کرده است؛ مانند آیه «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّی»؛ (12) «همانان که از این پیامبری که درس نخوانده پیروی می‌کنند.»
همچنین قرآن، حضرت علی‌ علیه‌ السلام ‌را هم با صفاتش معرفی کرده است؛ مانند آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُون»؛ (13) «ولیّ شما،‌ تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده‌اند، همان کسانی که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع، زکات می‌دهند.»
این قسم اخیر (معرفی با صفات) شاید بهترین راه معرفی باشد؛ زیرا این نوع معرفی، راه را بر سود جویان می‌ بندد؛ چون نام قلابی می‌توان درست کرد؛ اما تخلق به صفات،‌ عملاً یک کار آسان و قابل جعل نیست؛ از اینرو در سوره بقره می‌بینیم که خداوند متعال بعد از معرفی طالوت با اسم، بی‌درنگ وی را با صفات و نشانه نیز معرفی می‌کند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی گرفته شود؛ در آنجا که می‌فرماید: «اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلَکاً»؛ (14) «در حقیقت،‌ خداوند،‌ طالوت را بر شما به پادشاهی گماشته است.» بعد می‌فرماید: «وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ ان آیة‌ ملکه...»‌‌‌‌؛ (15) «و پیامبرشان به ایشان گفت در حقیقت، نشانه پادشاهی او این است که... .»
اکنون، سؤال این است که قرآن کریم،‌ حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام را چگونه معرفی می‌کند؟
با مراجعه به قرآن مجید در می‌یابیم که نام حضرت مهدی‌علیه‌السلام‌ در این کتاب آسمانی به صراحت بیان نشده است؛ همان‌گونه که از حضرت علی‌علیه‌السلام و سایر ائمه اطهار، نامی به میان نیامده است. تصریح نکردن اسم براساس مصالحی است که خداوند علیم و حکیم بر آن آگاه است و همانطور که گفته شد تصریح به اسم، تنها راه معرفی اشخاص نیست؛ بلکه از راههای دیگری مانند معرفی به صفات هم می‌توان بهره برد. حضرت ولی‌عصر‌ علیه‌ السلام هم با برخی صفات و ویژگیها و کارها شناسانده شده است. خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»؛ (16) «و همانا نوشته‌ایم در زبور پس از ذکر که زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد.»
حافظ سلیمان حنفی قندوزی به اسناد خویش از امام محمد باقر و امام صادق‌‌ علیهما‌ السلام درباره این آیه می‌گوید: «عباد صالح که در این آیه آمده است، حضرت مهدی‌علیه‌السلام و اصحاب اویند.» (17)
به طور کلی، اندیشه مهدویت، در کلام الهی، ریشه دارد که همان حقیقت رسیدن نهایی جامعه بشری به عدالت در تمامی ابعاد است.

آیات المهدی در قرآن کدام‌اند؟

در قرآن، آیات متعددی وجود دارد که به حضرت ولی عصر‌ علیه‌ السلام مربوط می‌شود. این آیات،‌ به صورت تفسیر،‌ تأویل و تعیین مصداق،‌ بر آن حضرت و حکومت جهانی ایشان،‌ قابل تطبیق است.
در کتاب «معجم الاحادیث الامام المهدی‌ علیه‌ السلام» بیش از 260 آیه در این باره ذکر شده است. (18)
که در ذیل تنها به بررسی برخی از آن آیات می‌پردازیم:

الف. «هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»؛ (19) «اوست خدایی که رسول خود را با دین حق،‌ به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم،‌ او را تسلط و برتری دهد؛ هر چند مشرکان بدشان آمد.»
آیه فوق با تفاوت مختصری در سوره مبارکه فتح،‌ تکرار شده است که یقیناً خبر از واقعه مهمی می‌دهد و اهمیتش، علت این تکرار می‌شود و آن، خبر از جهانی شدن اسلام و عالم‌گیر شدن این آیین است.

با توجه به اینکه در آیه،‌ هیچ‌گونه قید و شرطی نیست و از هر نظر مطلق است،‌ دلیلی ندارد که معنای آیه را بر زمان پیامبر‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله بدانیم. مفهوم آیه مبارکه،‌ پیروزی همه‌جانبه اسلام بر همه ادیان است و اینکه سرانجام، اسلام و اسلامیان همه جهان را تسخیر خواهند کرد.
طبق دلالت نصوص و روایات مختلف، غلبه بر همه ادیان، زمانی خواهد بود که ناجی بشر،‌ حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام ظهور کند و به برنامه جهانی‌شدن اسلام تحقق بخشد.
مطابق قاعده این است که پیروزی و غلبه مورد اشارة قرآن را غلبه همه‌جانبه بدانیم؛ زیرا با مفهوم آیه که از هر نظر مطلق است، سازگاری دارد.
با توجه به مطابقت فوق، می‌توان آیه را چنین تفسیر و معنا کرد: روزی فرا می‌رسد که اسلام، هم از لحاظ منطق و استدلال و هم از لحاظ نفوذ ظاهری و حکومت، بر تمام ادیان جهان پیروز خواهد شد و همه را تحت‌الشعاع خویش قرار خواهد داد.

ب. «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»؛ (20) «ما در زبور داوود بعد از ذکر نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من، وارث زمین خواهند شد.»
موضوع مورد بحث در آیه شریفه،‌ فراز آخر آیه است که خداوند می‌فرماید: «اَنَّ الْاَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ.»
مرحوم علامه طباطبایی‌ رحمه‌ الله صاحب تفسیر المیزان می‌فرماید: مراد از وراثت زمین، انتقال منافع آن و استقرار برکات زمین برای صالحان است و این برکات پایان‌ناپذیر،‌ شامل برکات مادی و معنوی می‌شود. (21) با توجه به مطالب فوق،‌ معنای آیه شریفه این است که به زودی، زمین از لوث شرک و گناه پاک می‌شود و افراد و جامعه‌ای که خدای را بندگی کنند و به وی،‌ شرک نورزند، در آن زندگی می‌کنند.

برای اداره چنین حکومتی که بر پایه عدل استقرار دارد و خواسته هر انسان عاقل و شریفی است، وجود یک رهبر عالی‌مقام روحانی لازم است؛ رهبری پاک و منزه از صفات ناپسند و پست. رهبری که فقط وابسته به خدا باشد و به همه ملتها و جمعیتها و نژادها با چشم مهربانی و تساوی و برابری کامل نگاه کند.
عده‌ای از مفسران، درباره تفسیر آیه ذکر شده قائل‌اند این وراثت که آیه می‌فرماید، به دوره ظهور و حکومت ولی عصر‌ علیه‌ السلام اختصاص دارد که رسول خدا‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله و ائمه اطهار‌ علیهم‌ السلام در اخبار متواتره از آن خبر داده و شیعه و سنی، آن خبرها را نقل کرده‌اند.

ج. «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً»؛ (22) «بگو: حق آمد و باطل، از میان رفت؛ به درستی که باطل، رفتنی است.»
در آیه مذکور به یک اصل کلی و اساسی دیگر و یک سنت جاودان الهی، برخورد می‌کنیم که مایه دلگرمی همه پیروان حق است و آن اینکه سرانجام، حق، پیروز و باطل، به طور قطع، نابود‌شدنی است. باطل، صولت و دولتی ندارد،‌عمرش کوتاه است و سرانجام به دره نیستی سقوط می‌کند. دلیل این موضوع، در باطن کلمه باطل، نهفته شده است؛ زیرا باطل، چیزی است که با قوانین عالم آفرینش هماهنگ نیست و سهمی از واقعیت و حقیقت ندارد و مسلّماً چیزی که هماهنگ با قوانین آفرینش نباشد، نمی‌تواند برای مدتی طولانی باقی بماند؛ اما حق، عین واقعیت است. توأم با درستی و راستی و دارای عمق و ریشه و هماهنگ با قوانین خلقت است و چنین چیزی باید باقی بماند.
آنان که پیرو حق‌اند به سلاح ایمان، عمل صالح،‌ منطق، صدق و فداکاری، مسلح و برای جانبازی و ایثار تا سرحد شهادت، آماده‌اند و به غیر خدا نیز متکی نیستند و همین اوصاف، رمز پیروزی آنها بر باطل است. امام باقر‌ علیه‌ السلام می‌فرماید: «اِذَا قَامَ الْقَائِمْ ذَهَبَتْ دَولَةُ الْبَاطِلِ؛ (23) هنگامی که امام قائم‌ علیه‌ السلام قیام کند، دولت باطل برچیده می‌شود.»
در روایات دیگری آمده است: هنگامی که حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام‌ متولد شد، بر بازوی مبارکش،‌ این جمله نقش بسته بود: «جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقاً»؛ (24)

د. «وَ نُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَْهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌»؛ (25) «ما اراده کرده‌ایم که بر مستضعفان در زمین، منت نهاده، آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث گردانیم.»
آیه فوق، امید دهنده به همه انسانهای آزاده عالم است؛ چون وعده خداوند و اراده حضرت حق، به صورت یک قانون کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر،‌ بیان شده است تا اینکه کسی تصور نکند این وعده،‌ به مستضعفان زمانهای گذشته،‌ از جمله بنی‌‌اسرائیل اختصاص داشته است.
در تفسیر نمونه،‌ ذیل آیه مورد نظر آمده است:‌در این آیه،‌ خداوند، پرده از روی اراده و مشیت خود،‌ درباره مستضعفان برمی‌دارد و چند امر را در این زمینه بیان می‌کند که با هم،‌ پیوند و ارتباط نزدیک دارند که به چهار امر آن اشاره می‌شود:

1. اینکه ما می‌خواهیم آنها را مشمول نعمتهای خود کنیم؛
2. اینکه ما می‌خواهیم آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم؛
3. اینکه ما حکومت قوی و پا بر جا به آنها می‌دهیم؛
4. اینکه ما می‌خواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم.

با تصور موضوعات ذکر شده،‌ می‌توان نمونه گسترده و بارز اراده حضرت حق‌تعالی را ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین،‌ به وسیله حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام‌ دانست.
در حدیثی از امام علی‌ علیه‌ السلام نقل شده است که در تفسیر آیه فوق فرمودند: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یَبْعَثُ اللهُ مَهْدِیَّهُمْ بَعْدَ جَهَادِهِمْ فَیُعِزُّهُمْ وَ یُذِلُّ عَدُوَّهُمْ؛ (26) این گروه،‌ آل محمد صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله هستند. خداوند،‌ مهدی آنها را بعد از جهادشان،‌ برمی‌انگیزد و به آنها،‌ عزت می‌دهد و دشمنانشان را ذلیل و خوار می‌کند.»
در میان عده‌ای از علما و دانشمندان،‌ روایات زیادی مشهور است که ولی عصر‌ علیه‌ السلام در بدو تولد، آیه شریفه مورد بحث را تلاوت فرموده‌اند. از جمله این اخبار،‌ روایتی است که فاضل قندوزی (27) از علمای اهل سنت و مرحوم شیخ صدوق (28) نقل کرده‌اند.

هـ. «وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ - اِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ - وَ اِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ‌ الْغَالِبُونَ‌»؛ (29) وعده قطعی ما برای بندگان مرسل ما،‌ از قبل مسلم شده است که آنها یاری می‌شوند و لشکر ما [در تمام صحنه‌ها] پیروزند.»
پیروزی لشکر حق بر باطل و غلبه جند الله و یاری خداوند نسبت به بندگان مرسل و مخلص، از وعده‌ های مسلم او و از سنتهای قطعی است که در آیات فوق،‌ به عنوان یک وعده و سنت بیان شده است.
نکته قابل تأمل، همان‌گونه که در آیات قبل هم بیان شد، این است که خداوند وعده می‌دهد پیامبران و صالحان را بر مشرکان غالب سازد و آنها را یاری رساند. معلوم است که این نصرت و غلبه، فقط نصرت در عالم آخرت نیست؛ زیرا خداوند در قرآن می‌فرماید:‌«فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا‌»؛ (30) «[این نصرت و غلبه] در دنیاست.»
منظور،‌ نصرت و پیروزی انبیا‌ علیهم‌ السلام‌ بر مشرکان در زمان خود انبیا هم یقیناً نیست؛ زیرا دعوت بسیاری از انبیا‌ علیهم‌ السلام‌ در قومشان اثر نبخشید و بلکه بسیاری از آنها در این راه،‌ به شهادت رسیدند. تحقیقاً این پیروزی و غلبه وعده داده شده،‌ همان پیروزی مقصد و هدف انبیای الهی است که برای آن،‌ مبعوث شده‌اند.
اخبار متواتر و اجماع علما نشان می‌دهد نصرت و غلبه،‌ زمانی محقق خواهد شد که ولی عصر‌ علیه‌ السلام قیام کند و اهداف انبیا را جامه عمل بپوشاند. (31)

در تفاسیر اهل سنت چه آیاتی بر امام زمان‌ علیه‌ السلام تفسیر شده است؟

آیاتی از قرآن کریم در باره حضرت مهدی‌علیه‌السلام است و روایات فراوانی نیز تفسیر آن آیات را بر عهده دارند و اکنون،‌ برخی از آن آیات را - که از منظر مفسران اهل سنت به حضرت مهدی‌ علیه‌ السلام اختصاص دارند - تقدیمتان می‌کنیم.

الف. «هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ‌ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌»؛ (32) «او کسی است که پیامبر خود را برای مردم فرستاد،‌ با دینی درست و بر حق،‌ تا او را بر همه دینها پیروز سازد، هر چند مشرکان را خوش نیاید.»
در تفسیر قرطبی آمده است: «پیروزی اسلام بر دیگر ادیان،‌ هنگام قیام مهدی‌ علیه‌ السلام است. در آن زمان،‌ مردمان یا باید مسلمان شوند و یا جزیه دهند و اینکه گفته شده است مهدی، همان عیسی است،‌ نادرست است؛ زیرا اخبار صحیح به گونه متواتر وارد شده‌اند که مهدی از خاندان پیامبر خاتم‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله است. (33)
تفسیر کشف الاسرار که از تفاسیر معتبر اهل سنت است در شرح این آیه می‌گوید: «رسول در این آیه محمد‌ صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله است و هدی و هدایت، قرآن و ایمان است و دین حق، اسلام است و خدا این دین را بر دیگر ادیان برتری می‌دهد؛ چنان‌که دینی نماند، مگر اینکه اسلام بر آن غالب آید و این امر،‌ بعد از این خواهد شد و هنوز نشده است.» (34)

ب. «بَقِیَّةُ اللَّهِ‌ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌»؛ (35) «اگر با ایمان باشید، بقیة‌ الله برای شما خیر است.»
در نور الابصار آمده است: «چون [مهدی] ظهور کند، کعبه را پایگاه خویش قرار می‌دهد و 313 نفر از یارانش به او می‌پیوندند،‌ آن‌گاه در نخستین سخن، این آیه را تلاوت می‌کند: بقیة الله بهتر است برای شما اگر ایمان بیاورید. پس می‌گوید: منم بقیة‌ الله و خلیفه خدا و حجت او بر شما.» (36)

ج. «لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ‌»؛ (37) «... نصیبشان در دنیا خواری و در آخرت،‌ عذابی بزرگ است.»
سیوطی می‌نویسد: «خواری و ذلّت در دنیا، زمانی فرا می‌رسد که مهدی به پا خیزد و قسطنطنیه را فتح کند و آنان را بکشد.» (38) در تفسیر طبری و تفسیر کشف الاسرار (39) نیز - به همین مطلب که سیوطی نوشته است - تصریح شده است.

د. «یَا اَیُّهّا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَ‌ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌»؛ (40) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید،‌ صبر کنید و مقاومت ورزید و مرابطه کنید و از خدا بترسید. باشد که رستگار شوید.»
حافظ قندوزی از [امام] محمد باقر‌ علیه‌ السلام درباره این آیه روایت کرده است که فرمود: «شکیبا باشید بر‌ادای فرایض و واجبات و در برابر آزار دشمنان،‌ استقامت ورزید و با امامتان مهدی، مرابطه کنید.» (41)

هـ. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا‌»؛ (42) «از تو درباره ساعت می‌پرسند که زمان وقوع آن،‌ چه زمانی است... .» حافظ قندوزی از مفضل بن عمر از [امام] صادق‌ علیه‌ السلام روایت کرده است که فرمود: «ساعت قیام قائم است.» (43)

و. «اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یُحْیِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا‌»؛ (44) «بدانید که خدا زمین را پس از مرگش احیا می‌کند.»
حافظ قندوزی می‌نویسد: «خداوند آن ‌را به دست قائم زنده می‌سازد. پس در آن عدالت کند و زمین را با عدل،‌ پس از مردنش به سبب ظلم، زنده سازد.» (45)

ز. «فَآمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ‌ وَ النُّورِ الَّذِی اَنْزَلْنَا وَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ‌»؛ (46) «پس ایمان آرید به خدا و رسول و نوری که فرود آوردیم،‌ و خداوند بدانچه کنید آگاه است.»
علامه قبیسی می‌نویسد: حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری گفت که پیامبر‌صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله در حجة الوداع فرمود: «ای مردم،‌ «آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ‌ وَ النُّورِ الَّذِی اَنْزَلْنَا‌»؛ «ایمان بیاورید به خدا و پیامبرش و نوری که نازل کردیم.» سپس فرمود: «نور در من است، سپس در علی است،‌ و بعد در نسل وی باشد تا قائم مهدی.» (47)

ح. «حَتَّی اِذَا رَاَوْا مَا یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ اَضْعَفُ‌ نَاصِراً‌ وَ اَقَلُّ عَدَداً‌»؛ (48) «تا وقتی که ببینند آنچه را وعده داده می‌شوند،‌ پس به زودی بدانند که چه کسی از لحاظ یار، ناتوان‌تر و از لحاظ عدد، کم‌تر است.»
حافظ قندوزی از امام سجاد‌ علیه‌ السلام در تفسیر این آیه نقل می‌کند که «ما یوعدون» (آنچه وعده داده می‌شوند) در این آیه،‌ «قائم» مهدی و اصحاب و یاران اویند و هنگامی که «قائم»، ظهور کند دشمنان او ضعیف‌ تر و عددشان کم‌تر است. (49)
گفتنی است که از منظر اهل سنت، آیات فراوان دیگری درباره حضرت مهدی وجود دارد (50) که ذکر همه آنها در این پاسخ‌نامه نمی‌گنجد.

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

*. با استفاده از مطالب مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم.
(2). الکافی، کلینی، دار الکتب الإسلامیة، تهران،‌ 1365 ش، چهارم، ‌ج 1، ص 369، بَابُ کَرَاهِیَةِ التَّوْقِیتِ.
(3). کشف الغمة،‌ ترجمه و شرح زواره‌ای، انتشارات اسلامیه، تهران، سوم، 1382 ش، ج3، ص 456.
(4). انبیاء / 76.
(5). صافات / 143 و 144.
(6). انبیاء / 88.
(7). بحار الانوار، مؤسسة‌ الوفاء،‌ بیروت - لبنان،‌ 1404 ق، ج 90، باب 16،‌ کتاب ذکر و دعا.
(8). همان،‌ ص 295.
(9). الکافی؛ ج 1، ص 2.
(10). آل عمران / 144.
(11). مائده / 12.
(12). اعراف / 157.
(13). مائده / 55.
(14). بقره / 247.
(15). بقره / 248.
(16). انبیاء / 105.
(17). موعود قرآن، حسینی شیرازی، ترجمه مؤسسه امام مهدی، چ 1360،‌ ص 75، به نقل از عقد الدرر، مقدس شافعی، باب 7، ص217.
(18). معجم احادیث الامام المهدی‌علیه‌السلام، هیئت علمی مؤسسه، قم،‌ مؤسسه معارف اسلامی، 1411 ق، ج 5.
(19). صف / 9 و توبه / 33.
(20). انبیاء / 105.
(21). المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، قم، دفتر انتشارات اسلامی،‌ چاپ پنجم، 1417 ق، ج 14، ص 330.
(22). اسراء / 80.
(23). تفسیر نور الثقلین،‌ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415 ق، ج 3، ص 212.
(24). همان، ج 3، ص 213.
(25). قصص/5.
(26). الغیبة‌ للحجة،‌ شیخ طوسی، قم،‌ مؤسسه معارف اسلامی،‌ چاپ اول،‌ 1411 ق،‌ ص110.
(27). ینابیع المودّة،‌ شیخ سلیمان قندوزی حنفی، دار الاسوة، چاپ اوّل، 1316 ق، ص 449.
(28). کمال الدین و تمام النعمة،‌ شیخ صدوق، قم،‌ انتشارات دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395 ق،‌ ص 425.
(29). صافات / 171 - 173.
(30). غافر / 51.
(31). مطالب فوق،‌ برگرفته از کتابهای ذیل است: سیمای نورانی،‌ عباس کمساری؛ امام زمان‌علیه‌السلام در قرآن و نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی سماء،‌ چاپ اول،‌ 1381 ش، ص 22 - 44.
(32). توبه / 33.
(33). الجامع لاحکام القرآن،‌ ابو عبد الله محمد بن احمد انصاری قرطبی، ج 8، (تحقیق عبد الرزاق المهدی)، دار الکتاب العربی،‌ 1418 ق؛ ص 111.
(34). کشف الاسرار، رشید الدین امام احمد میبدی،‌ (از عالمان قرن پنجم)، ج 4، ص 119 و 120.
(35). هود / 86.
(36). نور الابصار، سیدمؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی، چاپ دار الجیل، بیروت، 1409 ق، ص 349.
(37). بقره / 114.
(38). درّ‌ ا لمنثور فی التفسیر بالمأثور، جلال الدین سیوطی،‌ دار الفکر،‌ چاپ دوم،‌ ج 1، ص 264.
(39). تفسیر کشف الاسرار،‌ ج 1، ص 325.
(40). آل عمران / 200.
(41). موعودِ قرآن،‌ صادق حسینی شیرازی، ترجمه مؤسسة الامام المهدی، 1360، ص 22، به نقل از: ینابیع الموده، ص 506.
(42). اعراف / 187.
(43). موعودِ‌ قرآن،‌ صادق حسینی شیرازی، ص 44، به نقل از: ینابیع الموده،‌ ص 429.
(44). حدید / 17.
(45). موعودِ‌ قرآن،‌ صادق حسینی شیرازی، ص139، به نقل از: ینابیع الموده،‌ ص 514.
(46). تغابن / 8.
(47). همان، (موعود قرآن، ص 146)،‌ به نقل از:‌ماذا فی التاریخ،‌ ج 3، ص 145 - 147.
(48). جن / 24.
(49). موعود قرآن،‌ به نقل از ینابیع الموده، ص 515.
(50). مانند:‌آیه 5 سوره قصص،‌ آیه 105 سوره انبیاء، آیه 59 سوره نساء و... .

حكومت حضرت مهدی (عج) تنها حكومت واحد جهانی

حكومت حضرت مهدی (عج) تنها حكومت واحد جهانی

جهانی شدن دولت حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف)

حث درباره جهانی شدن، در فرهنگ متداول روز در ذات خود، بحث كم و بیش مبهمی است. علت ابهام آن این است كه مفهوم یكسان و یكدستی از آن ارائه نشده است.
واژه جهانی شدن از یك جهت مفهوم كاملا جدید و از لحاظی یك مقوله قدیمی به شمار می‌رود. ظهور این پدیده باعث بروز تحرك شگفت انگیز اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ارزشی شده و تفاسیر جدیدی از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اقتدار، امنیت و.. به دست می‌دهد.

جهانی شدن در شكل امروزی آن، از زمان فروپاشی كمونیسم و نظام دو قطبی و بالاخره پایان جنگ سرد بیشتر مطرح شده است. مفهوم جهانی شدن و مفاهیم نزدیك به آن نظریاتی هستند كه از سوی اكثر پژوهشگران مسائل سیاسی و امور بین الملل برای توصیف وضعیف حاكم بر نظام بین الملل به كار می‌روند. جهانی شدن به معنای فرایندی اجتماعی است كه از مدتها پیش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن قید و بندهای جغرافیایی كه بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افكنده است از بین می‌رود. واژه جهانی شدن حركت به سوی یك جامعه جهانی واحد را نوید می‌دهد.

پرسشی كه در اینجا پیش می‌آید اینكه دیدگاه شیعه درباره جهانی شدن و حاكمان حكومت جهانی چیست و حكومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام چگونه حكومتی خواهد بود؟ و اساسا جهانی بودن حكومت حضرت مهدی علیه السلام به چه معناست؟ در این نوشتار كوتاه، به این پدیده و اینكه در روایات اسلامی، مقصود از حكومت جهانی چیست، مطالبی خدمت شما خوانندگان گرامی عرضه می‌كنیم.

در یك بررسی جامع و كامل در روایات و سخنان ائمه معصومین علیهم السلام به جرات می‌توان گفت كه یكی از ویژگیهای انكارناپذیر حكومت امام مهدی علیه السلام جهان شمولی آن است. حكومت آن حضرت، شرق و غرب عالم را فرا می‌گیرد و آبادی‌ای در زمین نیست، مگر اینكه گلبانگ توحید از آن شنیده می‌شود و نسیم جان نواز عدل و داد، سراسر گیتی را سرشار می‌كند.

امام حسین علیه السلام در این باره فرمود: «منا اثنا عشر مهدیا اولهم امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام و آخرهم التاسع من ولدی و هو القائم بالحق یحیی الله تعالی به الارض بعد موتها و یظهر به دین الحق علی الدین كله و لو كره المشركون؛ (1)
دوازده هدایت شده از ماست؛ اولین آنها علی بن ابیطالب علیهما السلام و آخر ایشان نهمین فرزند از فرزندان من است و او قائم به حق است كه خداوند به وسیله او زمین را بعد از مردنش حیات می‌بخشد و دین حق را بر تمامی ادیان غلبه می‌دهد؛ اگر چه مشركان را خوش نیاید.»
در آن دوران به دست آن امام بزرگ، آرمان والای تشكیل جامعه بزرگ بشری و خانواده انسانی تحقق می‌پذیرد و آرزوی دیرینه همه پیامبران و امامان علیهم السلام و مصلحان و انسان دوستان برآورده می‌شود.

امام رضا علیه السلام از پدرانش از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده است كه خداوند در شب معراج در بخشی از سخنان طولانی‌اش فرمود:.». و لاطهرن الارض بآخرهم من اعدائی و لاملكنه مشارق الارض و مغاربها؛ (2)
و به درستی زمین را به وسیله آخرین آنها، (ائمه معصومین علیهم السلام) از دشمنانم پاك خواهم ساخت و گستره زمین را در فرمانروایی او قرار خواهم داد...»
در دوران رهبری امام مهدی علیه السلام با ایجاد مركز واحد و مدیریت و حاكمیت یگانه الهی برای همه اجتماعات، نژادها و منطقه‌ها، سبب اصلی جنگ و ظلم از بین می‌رود.
در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می‌خوانیم: «الائمة من بعدی اثنا عشر اولهم انت یا علی و آخرهم القائم الذی یفتح الله تعالی ذكره علی یدیه مشارق الارض و مغاربها؛ (3) پیشوایان پس از من دوازده نفرند؛ اولین آنها تو هستی‌ای علی، و آخرین آنها قائم است؛ همو كه خداوند به دست او مشرقها و مغربها [كنایه از تمامی كره زمین] را فتح خواهد كرد.»

اگر چه امید به آمدن مصلح جهانی در افكار و عقاید تمامی اقوام و ملل ریشه دارد و كم و بیش به گونه‌های متفاوت در همه جا مطرح بوده است، اما در تفكر شیعی انتظار فرج و حاكمیت آن موعود به طور روشن و شفاف مطرح است؛ به گونه‌ای كه آن امام منتظر و آن منجی نهایی را زنده می‌دانند و اعتقاد دارند روزی به فرمان خداوند خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.

از اینرو، مفهوم «غیبت.» و «انتظار فرج.» نزد شیعه دوازده امامی مفهومی است متفاوت با دیگر ادیان و مذاهب و مكتبها.
همانگونه كه اشاره شد یكی از مفاهیمی كه از همان ابتدا در ارتباط با مهدویت و ظهور منجی آخرین پدید آمد و در شمار عقاید دینی بسیاری از شیعیان در آمد مفهوم «حكومت واحد جهانی.» است؛ به این معنا كه با ظهور امام غایب، اسلام كه تنها دین الهی و كامل و دارای شریعت جامع است، مقبول همگان خواهد شد و در آن زمان، ستمگران و جباران از مسند قدرت به زیر كشیده خواهند شد و پس از آن حكومت جهانی اسلام با زعامت و رهبری مستقیم آخرین امام معصوم و عادل بر پا خواهد شد و عدالت بر بنیاد دیانت و اخلاق در مقیاسی جهانی اجرا خواهد گشت.
در برخی از آیات قرآن به این حاكمیت اشاره شده است. همه آیات مربوط به جهانی بودن دین اسلام مؤید این معناست. بی تردید، زمانی فرا خواهد رسید كه تنها دین حاكم بر جهان، اسلام خواهد بود.

جهانی بودن دین اسلام و عدم اختصاص آن به قوم یا منطقه خاصی، از ضروریات این آیین الهی است و حتی كسانی كه ایمان به آن ندارند می‌دانند كه دعوت اسلام، همگانی بوده، و به منطقه جغرافیایی خاصی محدود نبوده است.
افزون بر این، شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به سران كشورها مانند قیصر روم و پادشاه ایران و فرمانروایان مصر و حبشه و شامات و نیز به رؤسای قبایل مختلف عرب و.. نامه نوشتند و به سوی آنان پیك ویژه گسیل داشتند و همگان را به پذیرفتن این دین مقدس دعوت كردند و از پیامدهای وخیم كفر و روی گردانی از اسلام، بر حذر داشتند. اگر دین اسلام جهانی نبود چنین دعوتی عمومی انجام نمی‌گرفت و سایر اقوام و امتها هم برای عدم پذیرش، عذری می‌داشتند. (4)
بنابر این مبانی و مقدماتی كه ناگزیر به آرمان حكومت واحد جهانی شیعی منجر می‌شود، از این قرار است:

1. جهانی بودن رسالت اسلام

همه مسلمانان بر این باورند كه اسلام، آخرین حلقه از سلسله طولانی نبوت است و از هر جهت كامل‌ترین و جامع‌ترین دین می‌باشد و تا روز قیامت نیز بشر را از هر جهت كفایت خواهد كرد. روزی فرا خواهد رسید كه اسلام، تمامی آدمیان و پیروان ادیان را پیرو و مطیع خود خواهد كرد و بدین ترتیب، جهان در تسخیر آموزه‌های بلند و آسمانی اسلام در خواهد آمد.
قرآن مجید این حقیقت سترگ را این گونه تصویر كرده است:
- «ان الدین عندالله الاسلام.» ؛ (5)
«در حقیقت، دین نزد خداوند، همان اسلام است.»
- «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه.» ؛ (6)
«و هر كه جز اسلام، دینی [دیگر] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود.»
- «الیوم اكملت لكم دینكم.» ؛ (7)
«امروز دین شما را برایتان كامل گردانیدم.»
- «ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبیین.» ؛ (8)
«محمد، پدر هیچ یك از مردان شما نیست؛ ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است.»
- «و هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله.» ؛ (9)
«او كسی است كه پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند.»
با بهره گیری از این سخنان نورانی، مسلمانان به حقانیت، جامعیت، خاتمیت، جهانشمولی، و سرانجام جهان گستری و پیروزی و غلبه نهایی دین اسلام دست یافته اند.

2. اعتقاد به مهدویت

چنانكه گفته شد، اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی دادگستر و جهانی، ناگزیر به چیرگی اسلام بر تمامی ادیان و مكاتب و ایدئولوژیها و استیلا بر جباران و فرمانروایان جور و غیر الهی گره خورده است و در نهایت به تاسیس حكومت جهانی منجر خواهد شد؛ بویژه اگر از منظر شیعی به تاریخ بنگریم، ظهور مهدی خاص و شناخته شده و در عین حال غایب از دیدگان و تشكیل حكومت حق و عدالت گستر اجتناب ناپذیر خواهد بود.
از نظر شیعه با حذف امام علی بن ابیطالب علیهما السلام و فرزندان معصوم او، تاریخ اسلام پس از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در حوزه سیاست و حكومت به انحراف گرایید. و پیامدهای منفی متعددی نیز در پی داشت كه یكی از آنها محرومیت جامعه از رهبری معنوی و آسمانی بود؛ چرا كه امام علی علیه السلام و پس از او امامان معصوم علیهم السلام پیشوایان دینی، سیاسی بر حق بوده و حق خلافت و امامت انحصاری داشته اند و دیگران، غاصب حق معصوم اند و لذا «جائر» و «باطل.» می‌باشند و این انحراف تاكنون ادامه پیدا كرده است. شیعیان منتظرند كه آخرین بازمانده از امامان معصوم علیهم السلام ظهور كند و تاریخ اسلام و در نهایت، تاریخ انسان را به مسیر طبیعی و الهی‌اش باز گرداند.

در آن صورت، اسلام، عزیز و همگانی می‌شود و مسلمانان، توانمندانه بر جهان چیره می‌گردند. طبق این تفسیر، تشكیل حكومت واحد جهانی، گریزناپذیر خواهد بود.
در منابع روایی اسلامی - و بویژه شیعی - از خصوصیات و اختیارات و عملكردهایی یاد شده است كه جملگی آنها جز با تشكیل حكومت واحد جهانی محقق نخواهد شد؛ از جمله گفته شده است كه امام مهدی علیه السلام ظلم و جور را برای همیشه بر می‌اندازد و عدالت و دین حق را در سطح جهان برای همیشه مستقر می‌كند و نیز در برخی روایات از اختیارات و قدرت و امكانات مطلق و جهانی امام غایب یاد شده است كه عملا جز چیرگی بر جهان و تشكیل حكومت مقتدر جهانی نخواهد بود. در روایتی از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:

«القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوی له الارض و تظهر له الكنوز یبلغ سلطانه المشرق والمغرب و یظهر الله عزو جل به دینه علی الدین كله و لو كره المشركون فلا یبقی فی الارض خراب الا قد عمر و ینزل روح الله عیسی بن مریم علیهما السلام فیصلی خلفه؛ (10)

قائم ما با انداختن بیم و هراس در دل ستمگران یاری می‌شود؛ با پشتیبانی [و حمایت از جانب خداوند] تایید می‌گردد؛ زمین برایش خاضع و تسلیم می‌شود؛ گنجها و خزائن برایش آشكار و نمایان می‌شود؛ حكومت او شرق و غرب عالم را فرا می‌گیرد. خداوند بوسیله او دینش را بر تمامی ادیان چیرگی می‌بخشد؛ هرچند مشركان كراهت داشته باشند. در زمین خرابی و ویرانی نمی‌ماند، مگر آنكه آباد شود و عیسی بن مریم علیهما السلام از آسمان فرود آید و پشت سر او نماز گزارد.»
به استناد این نوع روایات، هرگز تردیدی نخواهد ماند كه حكومت حضرت مهدی علیه السلام تمامی زمین را فرا خواهد گرفت. (ان شاء الله)

 

پاورقــــــــــــــــــــی
 
1) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 68، ح 36، كتابفروشی طوس.
2) همان، ص 262، ح 22؛ كافی، كلینی، ج 1، ص 432، ح 91.
3) امالی شیخ صدوق، ابوجعفر، ص 97، ح 9، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص 102.
4) آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، ج 2، ص 116.
5) آل عمران/19.
6) آل عمران/85.
7) مائده/3.
8) احزاب/40.
9) توبه/33.
10) كمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج 1، ص 330، ح 16

زندگی نامه استاد شهیدمطهری

زندگی نامه اجمالی درباره ی استاد مطهری

طلیعه سخن

مردان بزرگ در طول تاریخ با گام‌ های استوار خود مسیر تكامل را هموار ساختند، از گردنه‌ های هول انگیز و خطرناك آن بالا رفتند و پرچم كرامت و عزّت انسانی را بر فراز قلّه‌ های ایمان و دانش به اهتزاز در آوردند.

در این میان عالمان و دانشمندان اسلام كه وارثان حقیقی انبیاء و اوصیاء الهی و ادامه دهندگان راه آن مردان الهی اند، جایگاه ویژه‌ ای دارند. آنان شبانه روز به سازندگی خود و جامعه پرداخته و همانند مشعلی فروزان فراروی انسانیت را روشن نموده اند.

آشنایی با شیوه‌های زندگی این رادمردان الهی، انسان را در پیمودن راه كمال و فضیلت علاقمند و مصمّم می‌سازد و پویندگان طریق انسانیت را همتی بلند بخشیده و راه سلوك خالصانه را برای آنان به ارمغان می‌آورد.
استاد مطهری رحمه الله از معدود عالمانی است كه علم و حكمت و عرفان را به هم آمیخته و از وجود خویش چهره‌ای نورانی و تابناك برای جامعه ظلمت زده زمان خود ساخت. شناخت ابعاد شخصیت این شهید آگاه و مرد اندیشه و عمل برای تمام دین داران، آزادمردان و به ویژه نسل جوان سازنده و حركت آفرین است.

آشنایی اجمالی

استاد شهید مرتضی مطهری رحمه الله، فرزند شیخ محمدحسین مطهری رحمه الله در 13 بهمن 1298 ه. ش در شهرستان فریمان و در یك خانواده اصیل روحانی متولد شد.
او در 12 سالگی جهت فراگیری علوم اسلامی عازم مشهد مقدس گردید. مطهری در مدت پنج سال اقامت خود در مشهد، دروس مقدماتی و ادبیات عرب را با جدیت تمام پشت سرگذشت.

عشق به تكمیل تحصیلات، آموختن فلسفه و عرفان اسلامی، او را در سال 1319 به حلقه شاگردان فقیه عالی قدر و عالم ربانی حضرت امام خمینی رحمه الله در قم كشانید. او در سال 1323 در درس آیت ا... العظمی بروجردی رحمه الله حضور پیدا كرده و در سال 1325 به محضر حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله تشرف یافت. شهید مطهری رحمه الله در سال 1329 در جلسه درس علامه طباطبایی رحمه الله شركت جست.
این استاد فرزانه بعد از تكمیل تحصیلات خویش در سن 33 سالگی و در سال 1331 به تهران هجرت نمود. بعد از دو سال اقامت در تهران به تدریس در دانشكده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران مشغول شد و در سال 1334 با مجامع اسلامی و كانون‌های مذهبی همكاری نموده و ایراد سخنرانی‌های علمی و نگارش كتاب را در متن برنامه‌های خود گنجانید.

آیت ا... مطهری رحمه الله در 15 خرداد 1342 به جهت شركت در نهضت اسلامی ایران دستگیر و به زندان شهربانی انتقال یافت. او در سال 1343 به صلاحدید و امر حضرت امام خمینی رحمه الله با جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی به همكاری پرداخت. این متفكر دوراندیش در سال 1346 برای انسجام بخشیدن به فعالیت‌های فرهنگی خود با كمك چند تن از یاران صمیمی خویش به تأسیس حسینیه ارشاد اقدام كرد.

در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه‌ای مبنی بر جمع یارانه برای آوارگان فلسطینی از طرف رژیم شاه دستگیر شد و در سال 1354 حضورش در منابر به دلیل سخنرانی‌ های انقلابی ممنوع گردید. در سال 1355 از دانشكده الهیات كناره گرفته و در همان سال در نجف اشرف به محضر امام خمینی رحمه الله مشرف شد.
استاد مطهری رحمه الله برای تمركز بخشیدن به فعالیت‌ های روحانیت در سال 1356 جامعه روحانیت مبارز تهران را پایه گذاری نمود و بالاخره در سال 1357 ضمن سفر به پاریس، مسؤول تشكیل شورای انقلاب اسلامی از طرف امام خمینی رحمه الله گردید. این استاد فرزانه بعد از 60 سال عمر با بركت و سراسر افتخار در 11 اردیبهشت سال 1358 به دست گروه فرقان به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
در این فرصت نگاهی به ویژگی‌های اخلاقی این بزرگمرد تاریخ معاصر می‌اندازیم:

تهجد و تعبّد

خلوت‌ های عارفانه و عبادت‌ های عاشقانه، یكی از مهم‌ترین عوامل موفقیت در زندگی یك انسان مسلمان می‌باشد. اقامه نماز شب و به یاد خدا بودن در تمام مراحل زندگی، انسان را در تحصیل علم، حل مشكلات و كسب اخلاص و تهذیب نفس یاری نموده و به سوی كمال سوق می‌دهد. روی آوردن به لذّت‌های عمیق معنوی انسان را از آرامش روحی و روانی برخوردار ساخته و او را با اراده‌ای استوار در مقابل امواج مشكلات و سختی‌های زندگی سربلند و موفق می‌گرداند.
شهید مطهری رحمه الله در این رابطه می‌گوید: «ما یك سلسله لذت‌های معنوی داریم كه معنویت ما را بالا می‌برد. برای كسی كه اهل تهجد و نماز شب باشد، جزو صادقین و صابرین و مستغفرین بالاسحار باشد، نماز شب لذت و بهجت دارد... ما چنین اشخاصی را دیده ایم، به لذت‌های مادی‌ای كه ما دل بسته ایم، هیچ اعتنا ندارند.»

ایشان به عنوان نمونه پدر خود را مطرح می‌كند و می‌فرماید: «از وقتی كه یادم می‌آید، من می‌دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی‌گذاشت و نمی‌گذارد كه وقت خوابش سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سرشب می‌خورد و سه ساعت از شب گذشته می‌خوابد و حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و شب‌های جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار می‌شود و حداقل قرانی كه تلاوت می‌كند یك جزء است. با چه فراغت و آرامشی نماز شب می‌خواند. حالا تقریباً صد سال از عمرش می‌گذرد و هیچ وقت من نمی‌بینم كه یك خواب ناآرامی داشته باشد و همان لذت معنوی است كه این چنین نگهش داشته، یك شب نیست كه پدر و مادرش را دعا نكند، یك نامادری داشته كه به او خیلی ارادتمند است و می‌گوید: خیلی به من محبت كرده است. شبی نیست كه او را دعا نكند. یك شب نیست كه تمام خویشاوندان و ذی حقّان و بستگان دور و نزدیكش را یاد نكند. این‌ها دل را زنده می‌كند.

آدمی اگر بخواهد از چنین لذتی بهره مند شود، ناچار از لذّت‌ های مادی تخفیف می‌دهد تا به آن لذت عمیق الهی معنوی برسد.» (1)

استاد مطهری رحمه الله خود نیز از این عوامل روح افزا بهره مند بود، او آنچنان از لذّت‌ های معنوی سرمست می‌شد كه ندای نماز شب وی دیگران را نیز متأثر می‌ساخت. حضرت آیت ا... خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در این مورد می‌فرماید: «مرحوم مطهری رحمه الله یك مرد اهل عبادت، اهل تزكیه اخلاق و روح بود. من فراموش نمی‌كنم ایشان وقتی مشهد می‌ آمد، خیلی از اوقات به منزل ما وارد می‌شد، گاهی هم ورودشان در منزل خویشاوندان همسرشان بود. هر شبی كه ما با مطهری رحمه الله بودیم، این مرد نیمه شب تهجدِ با آه و ناله داشت. یعنی نماز شب می‌خواند و گریه می‌كرد، به طوری كه صدای گریه و مناجات او افراد را از خواب بیدار می‌كرد... بله، ایشان نصف شب نماز شب می‌خواند، همراه با گریه، با صدایی كه از آن اتاق می‌شد آن را شنید!... هر شب قبل از اینكه بخوابد گاهی در رختخواب و گاهی هم قبل از ورود به رختخواب قرآن می‌خواند.» (2)

بی تردید یكی از مهمترین عوامل توفیق این عالم وارسته همان دعاها و مناجات‌های شبانه بود؛ بلی:

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ            از یمن دعای شب و ورد سحری بود

خضوع و خشوع در نماز

حجت الاسلام و المسلمین سید محمد باقر حجتی در یكی از خاطرات خود به حالات معنوی استاد مطهری رحمه الله، اشاره كرده و می‌گوید: «روزی بر مسجد در آمدم. استاد - با اینكه هوا گرم بود - با عمّامه و قبا و عبا در حال اقامه نماز بودند. واقعاً نماز اقامه می‌كردند. شاید به علت آنكه با تمركزی عجیب و خضوع و خشوعی جالب توجّه نماز می‌خواندند، به هیچ وجه متوجه ورود من نشدند. استاد نماز را به گونه‌ای آمیخته با توجه و خضوع برگزار می‌كردند كه حالت ویژه ایشان مرا به خود مجذوب ساخت. به جای اینكه به ایشان اقتدا كنم، مشغول تماشای نمازشان شدم. تا از نماز فارغ شدند، ادعیه و تعقیبات و تسبیحات را ادامه دادند. حالی كه از پشت سر در نماز ایشان به وضوح احساس می‌كردم، غیرقابل توصیف است. گوییا قیامت و احوال آن را شهود می‌كردند و حالت و خشیتی كه ویژه علمای واقعی و خدا آشناست، حتی از قفا در قد و بالای آن سرو سهی، انسان را مجذوب خود می‌ساخت.» (3)

تواضع

تواضع یكی از خصلت‌ های زیبای انسانی است و خداوند متعال در كلام وحی فروتنی را یكی از نشانه‌های بندگان شایسته و صالح شمرده است. شهید مطهری رحمه الله كه یكی از این بندگان كمال یافته الهی است، زندگی پربار خود را به این صفت زیبای انسانی آراسته بود.

خاطره زیر كه توسط خود ایشان نقل شده است، نشانگر تواضع آن مرد الهی است:

«در دانشگاه شیراز از من دعوت كرده بودند، برای سخنرانی. در آن جا استادها و حتی رئیس دانشگاه همه بودند. یكی از استادهای آن جا كه قبلاً طلبه بود و بعداً رفت آمریكا تحصیل كرد و دكتر شد و آمد و واقعاً هم مرد فاضلی هست، مأمور شده بود كه مرا معرّفی كند.
آمد پشت تریبون ایستاد. جلسه هم خیلی پرجمعیت و با عظمت بود. یك مقدار معرّفی كرد: «من فلانی را می‌شناسم، حوزه قم چنین، حوزه قم چنان و....» بعد در آخر سخنانش این جمله را گفت: «من این جمله را با كمال جرأت می‌گویم، اگر برای دیگران لباس روحانیت افتخار است، فلانی افتخار لباس روحانیت است.»
آتش گرفتم از این حرف. ایستاده سخنرانی می‌كردم، عبایم را هم قبلاً تا می‌كردم و روی تریبون می‌گذاشتم، مقداری حرف زدم، رو كردم به آن شخص، گفتم: «آقای فلان! این چه حرفی بود كه از دهانت بیرون آمد؟! تو اصلاً می‌فهمی چه داری می‌گویی؟! من چه كسی هستم كه تو می‌گویی فلانی افتخار این لباس است؟»
با اینكه من آن وقت دانشگاهی هم بودم و به اصطلاح ذوحیاتین بودم، گفتم: «آقا من در تمام عمرم یك افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست. من كیم كه افتخار باشم؟... ما را اگر اسلام بپذیرد كه اسلام افتخار ما باشد؛ اسلام اگر بپذیرد كه به صورت مدالی بر سینه ما باشد، ما خیلی هم ممنون خواهیم شد، ما شدیم مدالی بر سینه اسلام؟!» (4)

این عالم فرزانه در برابر روحانیت آن چنان متواضع بود كه همیشه به روحانی بودن خود افتخار می‌كرد و گاهی آن را چنین ابراز می‌نمود: «این بنده همه افتخارش این است كه، در سلك این طبقه منسلك است و خوشه چینی از این خرمن به شمار می‌آید و در خانواده روحانی رشد و نمو یافته و در حوزه‌های علوم دینی عمر خویش را به سر برده،... .» (5)

ایشان همواره روحیه طلبگی داشت و هیچگاه خود را برتر از دیگران فرض نمی‌كرد.
او با آن كه متفكر و فیلسوفی بزرگ بود، كتاب داستان راستان می‌نوشت و با وجود اعتراض دوستانش با كمال فروتنی می‌گفت: «خود را بزرگ نشان دادن هنر نیست، تلاش در راه هدف مهم است.»

پرهیز از گناه

استاد مطهری رحمه الله علاوه بر اینكه شدیداً از گناه و كارهای حرام و حتی مكروهات پرهیز می‌نمود، در مواردی كه احساس می‌كرد كارش مورد رضایت الهی نباشد، آن را ترك می‌كرد. داستان زیر نشانگر این روحیه استاد شهید می‌باشد.
او در خاطرات خود می‌گوید: «در ایام طلبگی - البته كمتر از جاهای دیگر ولی خوب - اتفاق می‌افتد كه انسان می‌نشیند در یك مجلس، عده‌ای از این آقا و آن آقا غیبت می‌كنند. یك وقت هم می‌بینی خود انسان گرفتار می‌شود.

خدا رحمت كند مرحوم آیت الله العظمی آقای حجت رضوان الله علیه را، من یك دفعه در شرایطی قرار گرفتم و با اشخاصی محشور بودم كه این مرد كه حق استادی به گردن من داشت و من سال‌ها خدمت ایشان درس خوانده بودم و حتی در درس ایشان جایزه گرفتم، مورد غیبت واقع شد. یك وقت احساس كردم كه درست نیست. من چرا در یك چنین شرایطی قرار گرفته ام؟

ایشان در یك تابستانی به حضرت عبدالعظیم تشریف آورده بودند، یك روز بعد از ظهری رفتم درب خانه ایشان را زدم، گفتم: بگویید فلانی هست. ایشان در اندرون بودند، اجازه دادند. یادم هست كه رفتم داخل، كلاهی به سر ایشان بود و بر بالشتی تكیه كرده بودند. (پیرمرد مریض بود، دو سال قبل از فوت ایشان بود.) گفتم: آقا آمده‌ام یك مطلبی را به شما عرض كنم. فرمود: چیست؟! گفتم: من از شما غیبت كرده‌ام ولی البته كم، امّا غیبت نسبتاً زیادی شنیده‌ام، و من از این كار پشیمانم كه چرا در جلسه‌ای كه از شما غیبت می‌كردند، حاضر شدم و شنیدم و چرا احیاناً به دهان خودم هم غیبت شما آمد و من چون تصمیم دارم كه دیگر هرگز غیبت نكنم و هرگز هم غیبت شما را از كسی استماع نكنم، آمده‌ام به خود شما عرض بكنم كه مرا ببخشید، از من بگذرید.
این مرد با بزرگواری‌ای كه داشت، به من گفت: «غیبت كردن از امثال من دو جور است، یك وقت به شكلی است كه اهانت به اسلام است. یك وقت هم هست كه به شخص ما مربوط می‌شود.» من دانستم كه مقصود ایشان چیست. گفتم: «نه، من چیزی نگفتم و جسارتی نكردم كه به اسلام توهین شود، هرچه بوده مربوط به شخص خودتان است.»
گفت: «من گذشتم.» (6)

غیرت و حساسیت دینی

نگاهی گذرا به آثار و گفته‌های مرحوم مطهری رحمه الله، غیرت دینی و حساسیت او را در مسائل اسلامی بر ما روشن می‌كند. او در تمام لحظات زندگی‌اش خود را موظف می‌دانست كه از كیان اسلام دفاع نماید.
در اینجا به نمونه‌هایی از حساسیت دینی و احساس مسؤولیت در قبال هجوم به ارزش‌های اسلامی را در زندگی آن عالم مجاهد می‌خوانیم:

الف) در عرصه‌های فرهنگی

آیت ا... خزعلی می‌فرماید: «ایشان از نوشته‌های منحرفانه‌ای كه به نام اسلام نشر می‌یافت، رنج می‌بردند. در ایامی كه حكم تبعید مرا صادر كرده بودند و من در گوشه‌ای از كوی كن مخفی شده بودم، ایشان مرا پیدا كردند و به آن جا آمدند و با بزرگواری در آن ایام سخت اظهار محبّت كردند. به ایشان گفتم: چه می‌نویسید؟ گفتند: درباره بعضی از مطالب غرب زده‌ها كه به نام اسلام نشر می‌دهند. گفتم: من در این باره چیزی یافته‌ام. با عطش عجیبی سراغ آن را گرفتند. كتاب را به ایشان دادم و با اشتیاق آن را گرفتند. بعد گفتم: استاد! اگر عیب‌هایی دارند كه می‌نویسید هنری را هم كه دارند بنویسید تا بدانند منصفید و خیال نكنند كه مهاجم اید.
گفتند: بنای من است كه اگر هنری هم دارند بنویسم ولی، به اسلام دارد حمله می‌شود، به اسلام دارند ضربه می‌زنند، به نام اسلام دارد مطالبی گفته می‌شود كه بر خلاف اسلام است.» (7)

ب) حمایت از فدائیان اسلام

حمایت استاد مطهری از فدائیان اسلام یكی دیگر از نمونه‌های غیرت دینی اوست. چرا كه فدائیان اسلام تبلور غیرت دینی در عصر رواج فحشا و بی بند و باری در رژیم پهلوی بودند.
نویسنده محقق آقای دوانی كه از نزدیك با روحیات استاد مطهری رحمه الله آشنا بوده است، می‌گوید: «شهید مطهری رحمه الله با فدائیان اسلام و افكارشان هماهنگ بود، بارها از شهید نواب شنیدم كه با احترام از آقای مطهری رحمه الله یاد می‌كرد و از احوال او جویا می‌شد. استاد مطهری رحمه الله كه گاهی در جلسات فدائیان اسلام شركت می‌كرد، در بعضی از جلسات خطاب به نواب می‌فرمود: «در حسن نیت و شور دینی و پاكی هدف شما و رفقایتان شكی نیست.» ایشان در ادامه می‌گوید: «تا آن جا كه به یاد دارم، شهید مطهری رحمه الله تا آخر هم به یاد فدائیان بود.» (8)

ج) تذكّر مستقیم

آقای هادی جوان می‌گوید: «استاد مطهری رحمه الله در سال 1349 در تالار دانشكده پزشكی دانشگاه مشهد، تحت عنوان «اسلام و مقتضیات زمان» سخنرانی داشتند. بنده نیز در آن جلسه حضور داشتم. چند تن از دانشجویان دختر، بدون حجاب در آن سخنرانی شركت كرده بودند. مرحوم استاد مطهری به محض دیدن آن صحنه، بسیار ناراحت شدند و گفتند: «من در تهران به آقای دكتر رامیار گفته بودم كه، اگر قرار باشد سخنران جلسه من باشم، باید وضع از این بهتر باشد. این چه وضعی است كه این جا دارد؟» (9)

د) اقدامات عملی

دكتر علی مطهری در رابطه با حساسیت شدید استاد مطهری رحمه الله نسبت به گروه‌های مخالف و ضد اسلامی می‌گوید: «در راهپیمایی عظیم عاشورای سال 57 تهران، در بین راهپیمایان، مینی بوسی حركت می‌كرد كه در بالای آن رهبر گروه فرقان و یكی از اعضای برجسته سازمان مجاهدین خلق (مناققین) كه هر دو لباس روحانیت بر تن داشتند، مشغول تشریح آرم سازمان مجاهدین خلق برای مردم بودند. عده‌ای از افراد آگاه و بیدار، موضوع را به اطلاع چند تن از روحانیون رساندند. آن‌ها از مداخله منع كردند و گفتند: در این شرایط صلاح نیست درگیری ایجاد شود. سرانجام موضوع را به اطلاع استاد شهید رساندند، ایشان با صراحت گفتند: «به هر قیمتی شده باید این آرم را پائین بیاورید، حتی به قیمت كشته شدن این افراد، این‌ها برای آینده برنامه‌های خطرناكی دارند.» (10)

ساده‌ زیستی و آزادگی

استاد مطهری رحمه الله عالمی ساده زیست و آزاده بود. او نزد ارباب زر و زور خضوع نمی‌كرد و تسلیم كسی نمی‌شد. تا امكان داشت به كسی اظهار حاجت نمی‌نمود. در جمع مال و ثروت دنیا حریص نبود و در دوران طلبگی به كلی نسبت به آن بی اعتنا بود. او می‌گفت: «من برای جمع ثروت، فرصت‌هایی را از دست داده‌ام كه شاید در نظر دیگران به یك نوع دیوانگی و جنون شبیه‌تر بوده است.» (11)

استاد مطهری در صرف غذا بسیار ساده و قانع بود. آقای غلامحسین وحیدی یكی از كارمندان دانشكده الهیات كه مدتی با شهید مطهری رحمه الله همراه بوده است، می‌گوید: «استاد مطهری رحمه الله اتاقی كوچك و بسیار ساده در كنار اتاق شورای دانشكده داشتند. استادان دانشكده وقتی جلسه‌ای داشتند و یا ورقه‌های امتحانی را تصحیح می‌كردند، تا ساعت سه بعداز ظهر در همان اتاق شورا می‌ماندند و از سوی دانشكده برای آنان ناهار و نوشابه و میوه می‌آوردند. امّا استاد مطهری رحمه الله وقتی ظهر می‌شد، به اتاق خودشان تشریف می‌بردند. همیشه مقید بودند اول نماز بخوانند، سپس ناهار مختصری كه معمولاً نان و پنیر و یا نان و انگور بود و از منزل همراه می‌آوردند، صرف كنند.
استادان و مسؤولان دانشكده، اصرار می‌كردند كه استاد مطهری رحمه الله به اتاق شورا بروند و از ناهار دانشكده كه مثلاً چلوكباب برگ و غیره بود، صرف كنند؛ استاد قبول نمی‌كردند و عذر می‌آوردند كه: غذای من مخصوص است و غذای دانشكده با من سازگار نیست. امّا اظهار نمی‌كردند كه چرا از غذای استادان نمی‌خورند. من علتش را می‌دانستم. می‌گفتند: «این ناهار حق خدمتگزاران است و از بیت المال است. استادان حقوق خوبی دارند. خودشان بروند و از بازار بخرند و بخورند. این غذا حق ضعفاست.» (12)

اعتدال

یكی از علل توفیقات استاد مطهری رحمه الله پرهیز از افراط و تفریط در امور زندگی و مسائل اجتماعی و سیاسی بود. حجت الاسلام و المسلمین مصطفی زمانی در این باره می‌گوید: «استاد بزرگوار ناگزیر بودند از یكسو، با افكار تند و افراطی - كه معتقد بودند باید خیلی سریع حتی زودتر از تصمیم امام خمینی رحمه الله انقلاب پیاده شود - مقابله كنند و آنان را از تندروی باز دارند؛ و از سوی دیگر ناگزیر بودند؛ با افكار انحرافی، التقاطی و استعماری كه با رنگ‌های گوناگون خودنمایی می‌كردند، به مخالفت برخیزند و از طریق جراید، سخنرانی، تدریس و نشر كتاب به وظیفه خود عمل كنند. استاد [می] گفتند: «نمی شود واقعیت‌ها را منكر شد. وقتی حضرت امام سفارش به وحدت همه مراجع و طلاب و دانشگاهیان می‌كند، چرا ما كاسه داغ‌تر از‌اش شویم و این و آن را بكوبیم؟ این كوبیدن‌ها مخالف نظر حضرت امام خمینی است.» (13)

اخلاص

استاد مطهری رحمه الله سرا پا در عشق به اسلام و دفاع از ارزش‌ های اسلامی می‌سوخت. او قبل از اینكه عالم یا معلم خوبی باشند، انسانی معتقد، با ایمان و با تقوا بود. اعمال و رفتار وی دقیقاً مصداق كامل «اِنَّ صَلاتی وَ نُسُكی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»؛ «نماز و تمام عبادات من، و زندگی و مرگ من، همه برای پروردگار جهانیان است.» (14) بود.

شهید مطهری رحمه الله چون تمام كارهایش را برای خدا انجام می‌داد، هیچ گاه به دنبال شهرت نبود. فرزند ایشان در مورد اخلاص استاد مطهری رحمه الله می‌گوید: «عنوان همیشگی نویسنده بر روی كتاب هایشان «مرتضی مطهری» بود و اجازه نمی‌دادند كلمه‌هایی مثل استاد و غیره قبل از اسمشان آورده شود. از شهرت به شدت پرهیز داشتند. با اینكه تشكیل دهنده هسته مركزی شورای انقلاب بودند، در روزنامه‌ها چندان نامی از ایشان آورده نمی‌شد، و وقتی از ایشان می‌پرسیدیم كه: «چرا اسمی از شما نیست و از اكثریت دست اندركاران انقلاب كم و بیش نامی هست؟»
ایشان می‌گفتند: «من كاری را كه باید انجام بدهم، انجام می‌دهم. هرچه نامم كمتر مطرح شود، آسوده ترم. سعی من بر این است كه در غیر موارد ضروری در اجتماعات عمومی مطرح نشوم.» (15)

نكات آموزنده

در این بخش 12 ویژگی از رفتار شهید مطهری رحمه الله را كه می‌تواند به عنوان دستورالعملی سازنده برای اهل ایمان و معنویت و دانش باشد، از زبان نزدیكان و آشنایان آن شهید نقل می‌كنیم:

1 - همیشه با وضو بود و به این كار توصیه می‌كرد.
2 - به طبیعت علاقه شدیدی داشت و گاه ساعت‌ها در نقاط با صفا می‌نشست و فكر می‌كرد.
3 - همیشه نماز شب را به پا می‌داشت و به این خاطر شب‌ها زودتر می‌خوابید.
4 - در موقع بیان مطالب علمی آنچنان تمركز حواس داشت كه از اطراف غافل می‌شد.
5 - شب‌ها قبل از خواب 20 دقیقه قرآن می‌خواند.
6 - در مورد انجام فرائض دینی فرزندانش نظارت دقیق داشت.
7 - به فقرا و مستمندان كمك می‌كرد، به طوری كه برخی موارد آن بعد از شهادتش آشكار شد.
8 - مطالب قابل توجه را در فرصت‌های مناسب و به طور منظم یادداشت می‌كرد.
9 - در هنگام روضه برای سیدالشهداءعلیه السلام و مناجات‌های شبانه صدای گریه‌اش بلند می‌شد.
10 - او آن چنان به خداوند ایمان داشت، كه در شرایط سخت زندگی به امدادهای غیبی چشم دوخته و از خداوند مدد می‌خواست.
11 - برای پدر و مادر و اساتید خویش احترام وصف ناپذیری قائل بود.
12 - در امور عبادی، اجتماعی و سیاسی از تظاهر كردن به شدت پرهیز می‌كرد. (16)

نسیم عطرآگین شهادت

استاد مطهری رحمه الله سه شب قبل از شهادت خویش، رؤیای صادقه‌ای داشته و بشارت عطرآگین شهادت را از آن استشمام نموده بود. آن شهید وارسته داستان رؤیای معنوی‌اش را بعد از بیداری در همان شب چنین بازگو نمود: «خواب دیدم كه من و آقای خمینی در خانه كعبه مشغول طواف بودیم، كه ناگهان متوجه شدم حضرت رسول صلی الله علیه وآله به سرعت به من نزدیك می‌شوند. همین طور كه حضرت نزدیك می‌شدند، برای اینكه به آقای خمینی بی احترامی نكرده باشم، خود را كنار كشیدم و به آقای خمینی اشاره كردم و گفتم: «یا رسول الله! آقا از اولاد شمایند.» حضرت رسول صلی الله علیه وآله به آقای خمینی نزدیك شدند، با ایشان روبوسی كردند و بعد به من نزدیك شدند و با من روبوسی كردند، بعد لب هایشان را بر روی لب‌های من گذاشتند و دیگر بر نداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری كه داغی لب‌های حضرت رسول صلی الله علیه وآله را بر روی لب هایم حس می‌كنم.»

ایشان بعد از كمی سكوت ادامه داد:
«من مطمئنم كه به زودی اتفاق مهمّی برای من رخ می‌دهد.» (17)
سخن در مورد صفات پسندیده و والای آن شهید عزیز بسیار است و در این مجال نمی‌گنجد.
این نوشته را با كلامی از حضرت امام خمینی رحمه الله درباره استاد مطهری به پایان می‌بریم: «او در عمر كوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت، كه پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مكتب بود.» (18) و در فرازی دیگر فرمود: «مطهری كه در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان كم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست، لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی‌اش نمی‌رود.» (19)

پاورقــــــــــــــــــــی
 
1) حق و باطل، ص 170.
2) سرگذشت‌های ویژه، ص 88.
3) پاره‌ای از خورشید، ص 263.
4) حماسه حسینی، ج 2، صص 290 - 288.
5) مرجعیت و روحانیت، ص 95.
6) گفتارهای معنوی، صص 145 و 146.
7) پاره‌ای از خورشید، ص 297.
8) همان، ص 307.
9) همان، ص 172.
10) همان، صص 117 و 118.
11) مصاحبه اختصاصی با آیت الله واعظزاده خراسانی، همان، ص 481.
12) همان، ص 506.
13) همان، ص 334.
14) انعام/ 162.
15) پاره‌ای از خورشید، ص 144.
16) لمعاتی از شیخ شهید، ص 48، با تلخیص.
17) پاره‌ای از خورشید، ص 106.
18) لمعاتی از شیخ شهید، ص 9.
19) همان.

معنی کامل تناسخ چیست؟/تناسخ به چه معناست؟/تناسخ یعنی چه؟

به نام حدا

معنی تناسخ چیست؟تناسخ به چه معناست؟

تناسخ چیست؟ آیا صحت دارد كه ما قبل از این زندگی در یك قالب دیگر در همین دنیا زندگی كرده ایم و بعد از مرگ باز هم در یك جسم دیگر متولد می شویم؟

 

یكى از مباحث سنگین علمى، مسأله [تناسخ] است. تناسخ دو قسم است: 1 . تناسخ مُلكى؛ به این معنا كه نفس آدمى با رها كردن بدن مادى خود، به بدن مادى دیگرى وارد شود.

2 . تناسخ ملكوتى؛ به این معنا كه نفس با عقاید، اندیشه‏ ها، نیت‏ها، گفتارها و كردارهاى خود بدنى مثالى متناسب با عالم برزخ؛ و بدنى قیامتى متناسب با عالم قیامت ساخته، به صورت آن مجسم مى‏شود. به بیان دیگر، انسان با عقاید و افعالى كه در دنیا داشته است، براى خویش بدنى در برزخ و بدنى در قیامت مى‏سازد كه نفس او به آن تعلق مى‏گیرد و پس از رهایى و مفارقت از بدن مادى با آن بدن‏ها تركیب مى‏یابد. بنا به اعتقاد ما، تناسخ ملكوتى امرى صحیح بوده؛ ولى تناسخ ملكى باطل است.

براى بطلان تناسخ ملكى، دلایل متعددى ارائه شده كه ما تنها به یكى و در واقع مهمترین آنها اشاره مى‏كنیم. این دلیل تكیه بر چند اصل دارد:

یكم:

تعلق نفس به بدن، یك تعلق ذاتى است؛ چرا كه روح حقیقتى است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابیده است. از این رو، ممكن نیست كه روح باشد و بدن نباشد. به همین جهت ما معتقدیم كه روح در هر عالمى متناسب با همان عالم و احكام و قوانینش، بدون بدن نخواهد بود و روح انسان در هر نشأه و هر عالم، بدنى مناسب با آن عالم خواهد داشت.

دوم:

تركیب روح و بدن یك تركیب اتحادى است نه انضمامى؛ یعنى، روح و بدن به یك وجود موجود هستند و بر اثر این تركیب است كه حقیقتى به نام انسان شكل مى‏گیرد.روح بى‏ بدن نمى‏تواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بى‏روح نمى‏تواند موجودیت خود را حفظ كند. از این رو مى‏گوییم تركیب روح و بدن تركیبى است كه بدون آن نمى‏توانند موجود باشند؛ و براساس این تركیب است كه این دو موجود مى‏شوند و وجودى یگانه مى‏یابند. در تركیب انضمامى، دو چیزى كه موجود هستند و هستى آنها مستقل از یكدیگر است، به هم متصل شده، با هم تركیب مى‏شوند. یعنى این طور نیست كه آن دو موجود بر اثر این تركیب به عالم هستى باریابند؛ بلكه آن دو، هستى مستقل از یكدیگر دارند و ما فقط با یك تركیب میان آن دو، پیوند حاصل كرده‏ایم. اما در تركیب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم یگانه گشته‏اند كه به یك وجود موجودند واین طور نیست كه نخست بدنى موجود شود و آن گاه روحى جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و تركیب كنیم؛ بلكه با وجود انسان، روح و بدن موجود مى‏شوند و اصلاً در پرتو این تركیب است كه آن دو به عالم هستى قدم مى‏گذارند.

سوم:

در تركیب اتحادى، باید دو موجودى كه به یك وجود موجود مى‏شوند، داراى مرتبه یكسانى باشند؛ یعنى، اگر یكى در مرتبه قوه و استعداد محض بود و یكى در مرتبه فعلیت، نمى‏توان این دو را با یكدیگر متحد ساخت؛ چرا كه این دو بر اثر تركیب یكى مى‏شوند و این یگانگى در حدى است كه به یك وجود موجودند و نمى‏توان موجودى را كه در مرتبه قوه بوده، وجودش ضعیف‏تر از فعلیت و پایین‏تر از آن است با مرتبه فعلیت كه وجودش قوى و بالاتر است، تركیب اتحادى نمود. مرتبه پایین در عین پایین بودن نمى‏تواند بر اثر تركیب به مرتبه بالا ارتقا یابد؛ چنان كه مرتبه بالا نیز - در عین بالا بودن - نمى‏تواند بر اثر تركیب به مرتبه پایین تنزل كند. از این رو، تركیب اتحادى یك موجود بالقوه با یك موجود بالفعل محال است.

چهارم:

همه عالم هستى در حركت مى‏باشد؛ یعنى، هر موجودى در مسیر خاص خود و براساس قوانین حساب شده پیوسته در حركت است و در این حركت رو به كمال متناسب با خود دارد؛ مثلاً دانه گندمى كه روى زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدى شكافته شده و به تدریج مى‏روید، بى‏شك متوجه آخرین مرحله بوته گندمى است كه رشد خود را تكمیل كرده، سنبل داده، دانه‏هاى زیادى به بار مى‏آورد. هسته میوه‏اى كه در درون خاك پنهان شده و سپس پوست خود را شكافته و نوك سبزى بیرون مى‏دهد، از همان مراحل آغازین آهنگ رسیدن به درجه كمال و برومندى دارد كه درختى پر از میوه خواهد شد. به هر حال، دستگاه آفرینش، هرگز از پیشه خود (حركت رو به كمال مقصود) دست نمى‏كشد و به كار خود ادامه مى‏دهد؛ و كاروان هستى‏ها را پیوسته به سوى مقاصد ویژه خودشان هدایت مى‏كند. روح و بدن نیز از این حقیقت و قانون هستى مستثنا نمى‏باشند. این دو نیز، مانند سایر موجودات دیگر، پیوسته در حال حركت‏اند و در این حركت خود نیز رو به كمال متناسب با خود دارند. پنجم: حركت، خروج حركت كننده از قوه به فعلیت، از نقص به كمال و از فقدان به سمت وجدان است؛ یعنى، متحرك در طى حركت در مسیر خود، از قوه به فعلیت و از ندارى به دارایى مى‏رسد. بر این اساس، روح و بدن در حركت خود، یك سلسله نقصان‏ها، ندارى‏ها و قوه‏ها را پشت سر گذاشته، واجد كمالات، دارایى‏ها و فعلیت‏ها مى‏شوند.

ششم:

در هر حركتى، اگر موجودى از قوه به فعلیت برسد، محال است كه موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد؛ زیرا حركت همیشه از نقص به كمال، از فقدان به سمت وجدان و از ندارى به سوى دارایى است. از این رو، امكان ندارد موجودى كه به فعلیت رسیده، دوباره به سمت قوه برگردد. مثلاً بدن یك حیوان پس از كامل شدنش، دیگر به حالت نطفه بودن باز نمى‏گردد؛ چرا كه این خلاف قانون حركت است.

با توجه به اصول شش‏گانه یاد شده، مى‏گوییم: اگر روح پس از مفارقت از بدن مادى، به بدن مادى دیگر تعلّق بگیرد، محال پیش مى‏آید؛ چرا كه اگر نفس و روح پس از مفارقت از بدن، بخواهد به بدن دیگرى در مرتبه جنینى و مثل آن تعلق بگیرد، از آن جا كه روح در بدن مادى اول مسیر تكاملى خود را در حد عالم مادى طى نموده و برخى از مراتب نقصان و فقدان را پشت سر گذاشته و به فعلیت‏هایى رسیده است؛ باید با بدن مادیى متحد گردد كه هنوز در مراحل اولیه حركت است و نسبت به روح تكامل یافته، در حد قوه و نقصان اولیه خود مى‏باشد؛ و این محال است؛ زیرا از آن جا كه روح و بدن، تركیبى اتحادى دارند و به یك وجود موجودند؛ نمى‏توان میان دو موجودى كه یكى بالقوه و دیگرى بالفعل، یكى ناقص و دیگرى كامل است، تركیب اتحادى ایجاد كرد.از این رو، روح تكامل یافته، نمى‏تواند با بدن غیركامل متحد گردد. اگر بگویید روح پس از مفارقت از بدن اول، تنزل كرده تا بتواند با بدن دیگرى اتحاد یابد، مى‏گوییم: بر طبق اصل ششم، محال است كه موجود به فعلیت رسیده، دوباره به قوه برگردد و این خلاف حقیقت حركت است. روح پس از مفارقت از بدن مادى (مرگ) با بدن مثالى متحد گشته، در عالم برزخ نیز به حركت خود ادامه مى‏دهد. بدن مادى نیز در این دنیا پس از مرگ، در مسیر خاصى مى‏افتد و به حركت خود ادامه مى‏دهد تا بر اثر تغییر و تحولات لازم، قابلیت اتحاد دوباره با روح را در عالم آخرت و قیامت پیدا نماید. محمد بن ابراهیم صدر الدین شیرازى، الاسفار الاربعه، ج 9، ص 1 - 4. آیات و روایات نیز تسلسل روح یا تناسخ ملكى را امرى باطل مى‏دانند. مضمون آیات و روایات حكایتگر تداوم حركت روح در عوالم پس از مرگ است؛ نه عود و برگشت آن به عالم مادى. اما تعلق روح به بدن آخرتى یا ظهور روح در عوالم دیگر، در حالت‏هاى مختلف نیز مورد تأیید آیات و روایات مى‏باشد كه باید در مبحث معاد به بررسى آن پرداخت. به هر حال، امیدواریم كه با توجه و دقت در مطالب یاد شده، شعاع كوتاهى از این موضوع را باز و افق‏هاى تاریك آن را روشن كرده باشیم.

اولین موذن کیست؟اولین موذن اسلام چه کسی بود؟

شاید برای شماهم سوال پیش آمده باشد که اولین ومقدم ترین موذن واذان گوچه کسی بوده است؟

اولین اذان گودراسلام به فرمایش حضرت محمد(ص)

در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است که فرمود: پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: وقتى به معراج رفتم و به سدرة المنتهى رسيدم ... ناگاه مشاهده کردم فرشته اى اذان مى گويد: آن فرشته اى اذان مى گويد: آن فرشته در آسمان قبل از آن شب ديده نشده بود.

فرشته گفت : الله اکبر، الله اکبر. خداوند فرمود: بنده ام راست مى گويد؛ من بزرگترم (از آنکه به وصف در آيم ).

او گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله . باز خداوند فرمود:

راست مى گويد، خدايى جز من نيست .

ادامه داد: اشهد ان محمدا رسول الله ، اشهد ان محمدا رسول الله . فرمود: راست مى گويد، محمد بنده من و پيامبرى است که او را برگزيده ام .

گفت : حى على الصلوة ، حى على الصلوة . فرمود: راست مى گويد بنده ام دعوت مى کند به دستور واجبم ، هر که با رغبت و ميل به اميد ثواب بسوى اين دستور بشتابد کانت کفارة لما مضى من ذنوبه نماز کفاره گناهان گذشته او است .

باز فرشته گفت : حى على الفلاح ، حى على الفلاح . خداوند فرمود: آرى ، نماز صلاح و نجاح و فلاح است .

پس از آن من امامت ملائکه را عهده دار شدم و نماز جماعتى با فرشته ها خواندم . چنانکه قبلا امامت انبياء را در بيت المقدس کرده بودم . (8)

اما اذان جبرئيل که قبل از سدرة المنتهى گفته شد چنين است : پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود جبرئيل در شب معراج مرا به محلى رسانيد، پرسيد: مى دانى در کجا هستى ؟ گفتم : نه : اينجا بيت المقدس ‍ است ؛ بيت الله اقصى . در اينجا حشر و نشر است . جبرئيل در بيت المقدس ‍ بپا ايستاد و انگشت سبابه دست راست خود را در گوش راست نهاد و شروع به گفتن اذان نمود، دو جمله دو جمله (يعنى مثلا الله اکبر، الله اکبر که در آخر آن دو بار گفت حى على خير العمل اذان که تمام شد اقامه را شروع کرد، باز دو جمله دو جمله ، اقامه را نيز پايان داد و در آخر آن دو مرتبه گفت : قد قامت الصلوة انبياء دعوت جبرئيل را لبيک گفتند و چهار هزار و چهارصد نفر از انبياء جمع شدند و هر کدام در محل خويش در صفى ايستادند. من چنين پنداشتم که جبرئيل اقامه نماز خواهد کرد. اما وقتى صف ها مرتب شد، بازويم را گرفت و گفت : يا محمد! پيش برو و بر برادران خويش نماز بگزار. تو خاتمى و خاتم بر مختوم (کسانى که پيش از تو آمده اند) مقدم است . (9)

پس اولين اذان توسط جبرئيل در بيت المقدس و اذان دوم توسط فرشته مخصوص در سدرة المنتهى گفته شد. باور کردنى نيست چنين شعارى با جملاتى که فقط مى تواند انشاء و ابداع خدا باشد (که از طريق وحى بوسيله پيک بزرگ خداوند، جبرئيل ، به ما مسلمانان ارزانى شده ) با خواب عبدالله بن زيد و... ابداع گرديده باشد.

منبع:«نام کتاب : نماز و اقامه در اسلام

نويسنده: موسى خسروى»«نویسنده مطلب:فرشاد حسین پور»

روابط دختر وپسرباحدنصاب ومجازاشکال ندارد..روابط دختروپسردردانشگاه ها ومدارس دبیرستان وهمچنین:اظهارمح

روابط دختر وپسرباحدنصاب ومجازاشکال ندارد..روابط دختروپسردردانشگاه ها ومدارس دبیرستان وهمچنین:اظهارمحبت به نامحرم،دوستی دختروپسر،دوستی دختروپسردردانشگاه،ارتباط بادخترنامحرم،ارتباط ودوستی گرم بانامحرم،دوستی باجنس مخالف،باعث وابسگی به جنس مخالف و،ارتباط بادخترنامحرم،محبت بین دختروپسرباخط قرمزی اندازه گیری شده است..دیگرفکرنکنید اینجا آخردنیاست..نه..حتی بعضی ها با بهانه های دوستی برای ازدواج بهانه گیری میکنند..

اما..

 اگر يك دختر پسری را دوست داشته باشدویاپسری دختری رادوست داشته باشد.. چگونه محبت خود را به او تفهيم كند كه برای پسر سوء تفاهم نشود؟

اظهار محبت به جنس مخالف، اغلب به یكى از دو هدف زیر انجام مى‏گیرد:
 1. به منظور ایجاد روابط دوستانه و صمیمانه و استمرار آن براى مدت زمانى خاص، در جهت پاسخ به احساس نیاز روانى خود (یعنى نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن)

 2. به منظور آشنایى با یكدیگر و فراهم كردن مقدمات ازدواج و بعضى انگیزه‏هاى دیگر.


 حال كدام یك از این دو صورت را مى‏توان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد؟


 شكى نیست كه انسان داراى نیازهاى مختلف زیستى، اجتماعى، عاطفى و شناختى است. او همان‏طور كه نیاز به خوردن و آشامیدن دارد؛ نیازمند ارتباط و تعامل با دیگران است و سرانجام نیازمند محبت كردن و مورد محبت واقع شدن است. برخى روان‏شناسان، با انواع نیازهاى مختلف انسان و سطح‏بندى آن، بر اهمیت نیازهاى عاطفى در دوران نوجوانى و جوانى و لزوم تأمین آن، توسط گروه همسالان، تأكید ورزیده، معتقدند: این نیاز، یكى از نیازهاى عالى انسان است و همسالان با ایجاد ارتباط مثبت عاطفى، مى‏توانند به تأمین آن بپردازند؛ اما آنچه در ایجاد رابطه دوستى و اظهار محبت به دیگرى، از اهمیت زیادى برخوردار است، آن است كه این اظهار محبت به چه كسى و تا چه محدوده‏اى انجام گیرد تا هم آن نیاز عاطفى پاسخ داده شود و هم عوارض و پیامدهاى منفى نداشته باشد. به عبارت دیگر، به چه هزینه‏اى، مى‏خواهیم این نیاز را تأمین و ارضا كنیم؟ همان طور كه ما براى تأمین نیازهاى زیستى خود دست به هر اقدامى نمى‏زنیم؛ بلكه مى‏كوشیم طبق معیارهاى صحیح، به آنچه تناسب بیشترى با وضعیت جسمانى ما دارد، عمل كنیم؛ شایسته است همین روش را در مورد نیازهاى عاطفى و روانى به كار ببریم و آنچه سلامت روحى و روانى ما را تهدید مى‏كند، به كنارى گذاشته، از آن دورى كنیم. اظهار محبت به جنس مخالف، پیامدهاى زیر را به دنبال دارد:
 
 

الف. زیاده‏ طلبى‏


 كمال‏طلبى انسان، در هر بعدى از ابعاد جسمانى و روانى، زبانزد همگان است. اگر فردى در پى علم و دانشى باشد و آن را ارزش مطلق بداند، هیچ‏گاه دست از كنجكاوى و دانش جویى خود، برنمى‏دارد و چه بسا در واپسین لحظات زندگى نیز در پى كشف مجهولات خود مى‏باشد. فردى كه در پى كسب قدرت و سلطه بر دیگران است، اگر بر تمام كره خاكى سلطه یابد، آن را كم و اندك مى‏پندارد و حكومت بر دیگر كرات را خواهان است و كسى كه خواهان ثروت است، اگر گنج قارون و بیشتر از آن را داشته باشد، باز هم در پى مال و ثروت بیشتر است و... به طور كلى در تمام زمینه‏ها این كمال خواهى ظهور و بروز دارد و با اندك تأملى در رفتار خود و دیگران، مى‏توان این صفت را كشف و مشاهده كرد.
 آیةاللَّه سبحانى گفته است: روزى در محضر آیةاللَّه‏العظمى بروجردى‏ رحمه الله نشسته بودیم كه گفتند یكى از پزشكان تركیه، خواستار ملاقات با مرجع جهان شیعه است. آن پزشك، هدف از ملاقات خود را تقاضاى مقاله‏اى علمى درباره علت و یا علل [تحریم شراب] از نظر فقه شیعه براى ارائه به همایشى در تركیه عنوان كرد. نماینده همایش، دوست داشت پاسخ سؤال را مستقیماً از آیةاللَّه بروجردى بشنود؛ از این رو، سؤال كرد: چرا اسلام نوشیدن شراب را حرام كرده است؟ آن مرجع بزرگ، در پاسخ به وى چنین اظهار داشت:

[حقیقت انسان را عقل و قدرت اندیشه و تفكّر وى تشكیل مى‏دهد و اگر عقل نبود، ایشان با دیگر موجودات زنده، چه تفاوتى داشت؟ پس در حفظ آن، باید كوشا بود و آنچه با این بعد وجودى تعارض و تنافى دارد، باید با آن به مقابله برخاست. یكى از امورى كه در تضاد شدید با قوه عقل انسان است، نوشیدن شراب است. بنابراین، چون شراب عقل را از بین مى‏برد و حقیقت انسان به عقل او است، اسلام آن را ممنوع كرده است].

آن پزشك گفت: درست است كه نوشیدن زیاد شراب، باعث از بین رفتن قوه تعقّل انسان است؛ ولى اگر كسى به مقدار كمى از این نوع مایعات بنوشد، نمى‏توان گفت چنین تأثیرى را دارد؛ چرا اسلام آن مقدار اندك را نیز ممنوع كرده، نوشیدن آن را غیرمجاز مى‏داند؟ آیةاللَّه بروجردى گفت:

[چون انسان كمال طلب است و هرگز به مقدار كم قناعت نمى‏كند، اگر مجاز شمرده شود، بر اساس كمال خواهى‏ اش، به تدریج بر خواسته خود مى‏ افزاید و چه بسا به جایى مى‏رسد كه خودش هم فكرش را نمى‏كرد به همین جهت است كه اسلام از همان ابتدا، حتى مقدار اندك را ممنوع كرده است و به عنوان یك قانون قطعى و دقیق براى تمام افراد - چه با اراده و چه كم اراده - به اجرا گذاشته مى‏شود. این ویژگى، (كمال‏طلبى) چون در دیگر ابعاد و زمینه‏ ها جارى است، دیگر قوانین و مقررات و دستورات صادره از طرف قانون گذار هستى، نیز چه بسا بر اساس همین نكته شكل گرفته است و آنجا كه ممكن است زیاده‏طلبى، باعث حریم شكنى شود و به تدریج در وادى هولناك و خطرات جانى و روحى قرار گیرد، با جدیت و قاطعیت آن را نهى مى‏كند].


 اظهار محبت به جنس مخالف، از همین موارد است كه با یك سلام و احوال‏پرسى ساده و مختصر و یا به انگیزه اهداف آموزشى و غیره شروع مى‏شود؛ ولى به تدریج نوع رابطه و گفت‏وگو تغییر یافته، به میزان و كمیت آن نیز افزوده مى‏شود و تا آنجا پیش مى‏رود كه تمام انرژى عاطفى خود را مى‏خواهد در همین گفت‏وگوها و ارتباط هزینه كند و هرگز به همان حداقلى كه در روزهاى اول داشته، اكتفا نمى‏كند و بر همین اساس است كه از همان آغاز، باید از ایجاد ارتباط عاطفى و مبتنى بر احساسات اجتناب كرد.
 بنابراین، ما براى اظهار محبت به جنس مخالف - چه منشأ سوء تفاهم بشود و چه سوء تفاهمى را به دنبال نداشته باشد - دلیل موجّه و قابل قبولى نمى‏شناسیم. در واقع، اگر هم باعث سوء تفاهم نشود، باعث سوء رفتار مى‏شود و به تدریج افراد در گردونه‏اى وارد مى‏شوند كه چه بسا هیچ كدام خواستار آن نبودند گردونه‏اى كه گاهى رهایى از آن، مستلزم هزینه كردن تمام انرژى روانى و جسمانى فرد و قرار گرفتن در بن بست شدید است.
 

ب. وابستگى‏


 با شكل‏گیرى روابط عاطفى بین دختر و پسر و افزایش تدریجى آن، زمینه وابستگى آنها به یكدیگر و تشدید آن فراهم مى‏شود. نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن، در دوران جوانى به اوج خود مى‏رسد و به شكل خودكار دختر و پسر در این كانال قرار مى‏گیرند. از این رو علاقه ابتدایى شدت یافته، كم‏كم دو طرف به یكدیگر وابسته مى‏شوند. این وابستگى، در بسیارى موارد، آفت بزرگى براى تمركز حواس مى‏شود؛ به گونه‏اى كه گاهى مطالعه و حضور در كلاس درس را غیرممكن مى‏سازد و هر كدام از آنها، در تمام اوقات شبانه روز - حتى در كلاس درس - در فكر طرف مقابل است
 همچنین وابستگى مانع گزینش صحیح و دقیق براى شریك آینده زندگى مى‏شود و از آنجا كه شخص، به فردى خاص وابسته شده، تمام نیكى‏ها، خوبى‏ها، زیبایى‏ها و... را در فرد مورد علاقه خود مى‏بیند و دیگر توان مشاهده عیوب احتمالى او را ندارد؛ زیرا از روى علاقه و از پشت عینك وابستگى، به طرف مقابل نگاه مى‏كند؛ نه با نگاهى خریدارانه، نقّادانه و بررسى كننده تا تمام نقاط ضعف و قوّت او را در ترازوى حقیقت بین، مورد دقّت و مشاهده قرار دهد
 از طرف دیگر، اگر كسى بخواهد با فردى، فقط براى مدتى دوست باشد و به او اظهار محبت كند - نه به طور درازمدت - مطمئناً پس از آن مدت، امكان جدایى از یكدیگر، از نظر روانى بسیار سخت و مشكل آفرین است. معمولاً در چنین مواقع بسیارى از جوانان به افسردگى‏هاى شدید دچار شده، از زندگى ناامید مى‏شوند. آنان احساس مى‏كنند نه راه پیش دارند  و نه راه بازگشت؛ زیرا از طرفى مى‏خواهند این ارتباط دوستانه را - كه به وابستگى شدید منجر شده - ادامه دهند و از طرف دیگر باور دارند كه نمى‏توانند همدیگر را به عنوان شریك زندگى خود انتخاب كنند. این امر، گاهى به خاطر ویژگى‏هاى شخصى‏شان است و گاهى به خاطر عوامل خانوادگى، اقتصادى و... (مثل عدم توافق خانواده‏ها و نظیر آن) است. از این رو دچار تنش شده و در یك بن بست سخت و شدید گرفتار مى‏شوند.
 
 

ج. احساس گناه‏


 شكى نیست كه ما در [جامعه‏اى دینى] زندگى مى‏كنیم و بیشتر مردم آن از آموزه‏هاى دینى و اخلاقى، متأثر هستند و به آنها احترام مى‏گذارند. گرچه ممكن است هر فردى در سال‏هاى نخستین زندگى، نسبت به بعضى از دستورات دینى، اطلاع دقیقى نداشته باشد؛ ولى به طور ناخودآگاه و به تدریج، با بسیارى از هنجارهاى اخلاقى و اجتماعى جامعه دینى، آشنا مى‏شود. اظهار محبت و طرح رابطه دوستى با جنس مخالف، از رفتارهایى است كه جامعه دینى و ارزشى، آن را نمى‏پسندد و به آن خرده مى‏گیرد و با اندك دقّتى در متون دینى و سخنان رهبران دینى، روشن مى‏شود كه ارتباط با جنس مخالف، از چهارچوب و قوانینى خاص برخوردار است. اغلب جوانانى كه چنین روشى را در پیش مى‏گیرند، طولى نمى‏كشد كه به خود مى‏آیند و به گذشته خود مى‏اندیشند. رفتارهاى خود را با ملاك‏ها و معیارهاى اخلاقى و شرعى مقایسه كرده، آنها را محك مى‏زنند و دچار پشیمانى مى‏شوند اگر نتوانند به درستى از این فضاى روانى خارج شوند، احساس گناه مى‏كنند و این احساس گناه، منشأ بسیارى از ناگوارى‏هاى روحى و روانى مى‏ شود.

 گفتنى است تجدید نظر نسبت به اعمال نامعقول و غیرمشروع گذشته، پشیمانى از آنها و تصمیم بر ترك آن، امرى مقبول و شایسته و بلكه لازم و ضرورى است؛ ولى آنچه به عنوان یك پیامد منفى در اینجا از آن یاد مى‏شود؛ آن احساس گناه شدیدى است كه بر فضاى فكرى فرد حاكم شده، توان خروج از آن را از شخص سلب مى‏كند و همراه با یأس و ناامیدى مطلق است. بدین وسیله، شخص توان حركت به سوى اصلاح و تغییر رفتار و مسیر زندگى را از دست مى‏دهد.
 آنچه بیان شد، بعضى از پیامدها و عوارض اظهار محبت به جنس مخالف - به منظور داشتن رابطه دوستانه و صمیمانه - است. صورت دوم (اظهار محبت به جنس مخالف، به منظور آشنایى و فراهم كردن مقدمات ازدواج) شرایط دیگرى دارد.
 بدون تردید یكى از پیش‏نیازهاى ضرورى ازدواج، آشنایى دو طرف از ویژگى‏هاى شخصیتى، اخلاقى، خانوادگى، اقتصادى و اجتماعى یكدیگر است و هر دو با دقت و حساسیت زیاد و با استفاده از راه‏هاى مختلفِ تحقیق و بررسى، باید به اطمینان كافى دست یابند. از طریق همین آگاهى‏هاى واقع‏بینانه، از نقاط ضعف و قوت همدیگر اطلاع پیدا كرده و میزان تناسب و همفكرى خود را در مى‏یابند.
 در این صورت، چگونه و طبق چه مكانیسمى دو طرف باید به این هدف دسترسى پیدا كنند؟ آیا مى‏توان با ایجاد رابطه عاطفى و اظهار محبت، به این هدف دست یافت و زمینه ارتباط دوستانه را فراهم نمود تا در این ارتباطها، به روحیات و ویژگى‏هاى اخلاقى، خانوادگى و... همدیگر پى برد؟  بر اساس شواهد موجود و اطلاعات به دست آمده، جهت آگاهى بیشتر ر.ك: دختران، دوستى‏ها و عبرت‏ها، محمد على كریمى نیا، انتشارات روحانى. معتقدیم: بیشتر ارتباطهایى كه با همین قصد و نیت موجّه و معقول شكل مى‏گیرد، انگیزه دیگرى - غیر از آنچه به زبان جارى مى‏شود - در پى دارد (به خصوص اگر تقاضا كننده جنس مذكر باشد). در واقع، تقاضاى آشنایى با یكدیگر قبل از ازدواج، صرفاً پوشش به ظاهر مقبولى است كه فرد، بدین وسیله مى‏خواهد دلیل موجّه و معقولانه‏اى براى ارتباطهاى عاطفى و اظهار محبت‏هاى غیرمجاز قرار دهد. برخى افراد، با این ترفند و طراحى قبلى - با مخفى كردن انگیزه شیطانى خود - در پى به دام انداختن افراد ساده‏دل و خوش بین هستند تا نیازهاى جنسى خود را تأمین كنند؛ در واقع این‏گونه افراد، آگاهانه طرف مقابل را قربانى غریزه جنسى و خودخواهى‏هاى شهوانى خودشان مى‏كنند. شكى نیست كه عده‏اى نیز ناآگاهانه، گرفتار چنین دامى مى‏شوند. البته ممكن است هیچ كدام، قصد سوء استفاده از سادگى و یا ناآگاهى طرف مقابل را نداشته باشند؛ ولى باید بدانند كه غریزه جنسى انسان، بسیار قوى و شدید است. حیله‏هاى شیطانى نیز در این مورد بسیار پیچیده، مرموز و متعدد مى‏باشد. در این صورت عده‏اى با طرح انگیزه‏هاى معقول و موجه به طور ناآگاهانه وارد چنین صحنه خطرناكى مى‏شوند؛ به گمان اینكه هدفشان مقدس و خردمندانه است و این‏گونه ارتباطها مشكلى ایجاد نمى‏كند و یا حداقل تا این اندازه مجاز و گاهى لازم و ضرورى است.
 با ایجاد چنین ارتباطى و شكل‏گیرى علاقه ابتدایى بین دو طرف، امكان تحقیق و بررسى واقع‏بینانه كاهش مى‏یابد و شخص از نقاط ضعف طرف مقابل غفلت كرده، تحقیقاتش در این زمینه، دچار جهت‏گیرى و یا تعصب خواهد شد. همان طور كه گفته شد، وقتى علاقه و محبت چیزى در قلب فرد جاى گرفت، او را نسبت به واقعیات كور و كر مى‏كند و دیگر نمى‏تواند نقاط منفى و ضعف آن را ببیند و حتى بشنود و آنچه مى‏بیند و مى‏شنود، در نظرش زیبا و جذّاب جلوه‏گر مى‏شود و حتى نقاط ضعف را نقاط قوّت تلقى مى‏كند.

 خلاصه آنكه براى چنین امر حیاتى و مهمى، باید ابتدا به تحقیق و بررسى پرداخت و سپس در صورت وجود قابلیت‏ها و صلاحیت‏ها، در فكر ایجاد علاقه بود؛ نه اینكه با عینك محبّت و علاقه، به بررسى احوال و ویژگى‏هاى فرد اقدام كرد. مطمئناً آن عشق و علاقه‏اى باعث كمال و آرامش مى‏شود كه پس از پیمان زناشویى و تعهّد به زندگى مشترك، ایجاد مى‏شود؛ نه عشق و علاقه قبل از ازدواج به فردى كه هنوز آگاهى و آشنایى كافى نسبت به او پیدا نشده و كاملاً سطحى و احساسى است.
 بنابراین، امید است با دقّت هرچه تمام‏تر در رشد و بالندگى خود - در این دوره بسیار حساس و سرنوشت‏ساز - تلاش كنید تا از هرگونه كجروى و كج‏اندیشى خود را حفظ كرده و سنگ بناى زندگى آینده را بر پایه‏هاى درستى و راستى قرار دهید.

 

همه ی اینهانظیرصحبت بانامحرم صحبت با نامحرم،ارتباط با نامحرم،نا محرم،دست دادن،دست دادن با نامحرم،ارت

  • همه ی اینهانظیرصحبت بانامحرم صحبت با نامحرم،ارتباط با نامحرم،نا محرم،دست دادن،دست دادن با نامحرم،ارتباط دختر و پسر ،دوست دختر،دوست پسر،ارتباط نامشروع،از بین رفتن نسل ها،احساسات جنسی،بیماریهای جنسی،افزایش طلاق،عفاف،حجاب،بیماری های جنسی،ناتوانی جنسی مشکل دارد وحرام است.
  • صحبت كردن و ارتباط با نامحرم
  • سؤال: نظر اسلام درباره صحبت و ارتباط میان زنان و مردان نامحرم با یكدیگر چیست؟

    از جمله لوازم ضروری ارتباط، صحبت كردن است. اسلام صحبت كردن لازم و ضروری زن و مرد نامحرم را در امورات و كارهای روزمره زندگی مانند: خرید و فروش، تعلیم و تعلم، پرس و جو، آن هم با رعایت كامل حدود شرعی حرام نمی‌داند؛ چنان كه در روایت می‌خوانیم كه رسول خدا صلی الله علیه وآله سخن گفتن با زنان نامحرم را ممنوع كردند، مگر اینكه ناچار باشند، كه در این هنگام بیش از پنج كلمه سخن گفتن را با نامحرم روا ندانستند. (1)


    در روایت دیگر می‌خوانیم رسول خدا صلی الله علیه وآله از گفتگو و اختلاط با زنان نامحرم نهی كرده، فرمودند: «فَمَا مِنْ رَجُلٍ خَلَا بِامْرَأَةٍ إِلَّا كَانَ الشَّیطَانُ ثَالِثَهُمَا؛ (2) هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمی‌كند، مگر اینكه شیطان سومین آنهاست [تا آنها را آن گونه كه می‌تواند وسوسه كند و به فساد برانگیزد] .»

    و امیر المؤمنین علیه السلام پیوسته از گفتگو و اختلاط با زنان نامحرم نهی می‌كردند؛ (3) چنان كه در روایتی فرموده اند:
    «عِبادَ اللَّهِ اِعْلَمُوا... مُحادَثَةُ النِّسَاءِ تَدْعُوا اِلَی الْبَلاءِ وَ یزیغُ الْقُلُوبَ وَ الرَّمْقُ لَهُنَّ یخْطَفُ نُورَ اَبْصارِ الْقُلُوبِ وَ لَمْحُ الْعُیونِ مَصائِدُ الشَّیطانِ؛ (4) ‌ای بندگان خدا! بدانید كه... گفتگو با زنان [نامحرم] سبب نزول بلا خواهد شد و دلها را منحرف می‌سازد. و پیوسته به زنان چشم دوختن نور دیده دلها را خاموش می‌گرداند و همچنین با گوشه چشم [به زنان] نگاه كردن از حیله‌ها و دامهای شیطان است.»

    و همچنین فرموده اند: «مَنْ فَاكَهَ امْرَأَةً لَا یمْلِكُهَا [حَبَسَهُ اللَّهُ] بِكُلِّ كَلِمَةٍ كَلَّمَهَا فِی الدُّنْیا أَلْفَ عَامٍ؛ (5) هر كس با زن نامحرمی شوخی كند، برای هر كلمه كه با او در دنیا گفته است، خداوند او را هزار سال زندانی می‌كند.»

    دست دادن

    یكی دیگر از لوازم ارتباط، دست دادن و مصافحه است. این مسئله در ارتباط میان دختر و پسر و زن و مرد نیز امكان پذیر است؛ زیرا چه بسا صحبت و انس و الفت به این كار منجر می‌گردد و اسلام چنین عملی را حرام و خلاف شرع می‌ داند. رسول خدا صلی الله علیه وآله در این باره می‌فرماید: «مَنْ صافَحَ امْرَأَةً حَراماً جاءَ یوْمَ الْقِیامَةِ مَغْلُولًا ثُمَّ یؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ؛ (6) هر كس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت زنجیر شده محشور می‌گردد. سپس امر می‌ شود تا او را به آتش جهنم بیندازند.»
    هرگونه تماس غیر شرعی با نامحرم حرام می‌باشد و خطرناك‌ترین چیزی است كه جامعه را به نابودی می‌كشاند و سبب نزول بلاها و دردهای بی درمان می‌شود، عفت فردی و عمومی را به خطر می‌ اندازد، و جامعه‌ای لاابالی، فاسد و بی ایمان از نوع فرهنگ غربی به وجود می‌ آورد.

    رعایت پیمان‌ های الهی

    ارتباط دختر و پسر و زن و مرد نامحرم بدون رعایت حدود شرعی بر خلاف فرهنگ دینی و اعتقادی ماست و پشت پازدن به پیمانهایی است كه با خدا بسته ایم و متعهد شده ایم كه فقط او را بپرستیم، عملی بر خلاف قانون او انجام ندهیم و در برابر امر و نهی خدا تسلیم باشیم. پس «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ»؛ (7) «به عهدی كه با خدا بستید، وفا كنید.» «اِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولاً»؛ (8) «همانا از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.»

    خداوند متعال با انتقاد شدید از رفتارهای یهود و نصاری كه كتمان حق می‌كردند و پایبند به عهد و پیمان خود نبودند، می‌فرماید: «بَلَی مَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقَی فَاِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقینَ اِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ اَیمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً اُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لَا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لَا ینْظُرُ اِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»؛ (9) «آری كسی كه به عهد خدا وفا كند و پرهیزكار باشد، پس خداوند متقیان را دوست می‌دارد. و آنان كه عهد خدا و سوگند خود را به بهایی اندك بفروشند، اینان در آخرت [از بهشت] بهره‌ای ندارند و خداوند در روز قیامت با آنان سخن نگوید و [با نظر رحمت] به آنان نمی‌نگرد و پلیدی گناه را از آنان پاك نگرداند و آنان [در آتش جهنّم] عذاب دردناك خواهند داشت.»

    در روز قیامت پس از آنكه دستور می‌دهند فاسقان از صف نیكوكاران جدا شوند، خداوند متعال، خطاب به پیمان شكنان و پیروان شیطان می‌فرماید: «ای فرزندان آدم! آیا با شما عهد نبستم كه شیطان را نپرستید كه او دشمن آشكار شماست و اینكه مرا پرستش كنید [و امر مرا اطاعت كنید] كه این راه مستقیم [و سعادت ابدی] است؟ مگر این شیطان نبود كه گروههای بسیاری از شما انسانها را به گمراهی و فساد كشید، آیا هنوز هم درك نمی‌كنید؟ [همه این هشدارها را به شما دادیم و نپذیرفتید] اینك این جهنمی است كه همواره وعده‌اش را به شما [فاسقان و پیروان شیطان] می دادیم. [حال] امروز سوزش آن جهنم را بچشید، به كیفر [فسق و فجور] و كفری كه می‌ ورزیدید.

    امروز است كه بر دهان آن فاسقان و كافران مهر خاموشی می‌نهیم و دستهایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه كرده اند، گواهی می‌دهند.» (10)

    زیان‌های ارتباط  نامشروع

    روابط زنان و مردان نامحرم و مخصوصا دختران و پسران بدون رعایت ضوابط شرعی، زمینه‌ای برای انجام اعمال منافی عفت و زناست و چنان كه می‌دانید، ایام جوانی دوره شور و احساسات جنسی و نشاط جسمی است كه با بیدار شدن قوای مختلف جسمی، توجه به مسائل عاطفی و جذابیتهای ظاهری و فریفتگی جنس مخالف زیادتر می‌شود. با آن میل و كشش شدید جنسی كه مقتضای طبیعت سنّ جوانی است، چنین روابطی از نگاه های آلوده و صحبتهای هوس انگیز و... طبیعتاً خالی نخواهد بود! به هر حال، این ارتباط هیچ جای توجیه ندارد، جز اینكه عامل گسترش فساد اخلاقی است كه عواقب خطرناكی برای جامعه انسانی به همراه دارد. برای آگاهی به چند نمونه اشاره می‌كنیم:

    1. از بین رفتن نسل ها

    از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «لِمَ حَرَّمَ اللَّهُ الزِّنا قَالَ لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ ذَهَابِ الْمَوَارِیثِ وَ انْقِطاعِ الْأَنْسَابِ لَا تَعْلَمُ الْمَرْأَةُ فِی الزِّنَا مَنْ أَحْبَلَهَا وَ لَا الْمَوْلُودُ یعْلَمُ مَنْ أَبُوهُ وَ لَا أَرْحَامَ مَوْصُولَةٌ وَ لَا قَرَابَةَ مَقْرُونَةٌ...؛ (11) چرا خداوند، زنا را تحریم كرده است؟ فرمود: برای اینكه این عمل مفاسد زیادی را ایجاد می‌كند، قانون ارث [و ارتباط مالی پدر و فرزند] را نابود می‌سازد، ریشه نسب ها را قطع می‌كند، زن بدكار نمی‌داند از نطفه چه كسی باردار شده و فرزندش هم پدر و بستگان پدری خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند نزدیكان قانونی او كیستند... .»

    2. ایجاد بیماری های جنسی

    دانشمندان و پزشكان بزرگ جهان معتقدند كه ارتباط نامشروع با زنان و مردان آلوده، سلامت بدن را از بین می‌برد و آدمی را به امراض مقاربتی گرفتار می‌سازد. به جهت اختصار، به دو نمونه اشاره می‌كنیم:

    الف. دكتر اوستاس جسر می‌گوید: «اگر مردی برای ارضاء غریزه جنسی با زنان متفرقه و آلوده به فساد ارتباط داشته باشد یا دختری از مردی كه در خیابان یا محلّ رقص با او آشنا شده فریب خورد، آن وقت آن پسر یا آن دختر با خطر حتمی روبه رو شده اند؛ دو بیماری عمده دستگاههای تناسلی او را مورد تهدید قرار می‌دهد. یكی «سوزاك» كه بیماری ناراحت كننده‌ای است كه اگر معالجه نشود، ممكن است منجر به عقیم شدن گردد. و دیگری «سفلیس» كه هر گاه در مراحل اولیه تشخیص داده نشود و به موقع معالجه نگردد، ممكن است شخص مبتلا را فلج و ناقص كند و یا منجر به مرگ شود.» (12)

    ب. دكتر گاندی می‌گوید: «ارتباط نامشروع و فحشا، بنیان اخلاق و دین را خراب می‌كند. همه مردم باید دقت كنند كه چگونه نژاد بشر از «سفلیس» و یا از بیماریهای دیگر مقاربتی، به سوی نابودی می‌رود. این، بدترین مجازات تبهكاریهای انسان است كه تا آخر عمر عذاب بكشد.
    هزاران پزشك با انصاف عقیده دارند كه اگر این ارتباط و فحشا باقی بماند و شیوع یابد، امیدی به پایداری نژاد بشر نیست. دواهایی كه برای معالجه مرض «سفلیسم داده می‌شود، با اینكه ممكن است پس از مدتی درد را تسكین دهند، خود بیماریهای وحشتناك به وجود می‌آورند و نتیجه آن را نسلهای بعدی می‌بینند كه به خاطر گناهان پدران ناپرهیزكار خویش عمری با درد و رنج بسر می‌برند.» (13)

    3. جنایت، آدم كشی و مفاسد اجتماعی

    حكمتِ دیگر حرمت ارتباط نامشروع، این است كه این امر باعث قتل و جنایت می‌شود و جامعه را به فساد و تباهی می‌كشاند و مصائب سنگینی را برای افراد و جامعه به بار می‌آورد. چه بسیار زنان و مردانی كه از حریم عفت منحرف گشته اند و بر اثر عمل ناپسند خویش به دست دیگران كشته شده اند. حضرت امام رضاعلیه السلام در این باره می‌فرماید:
    «حُرِّمَ الزِّنَا لِمَا فِیهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الْاَنْفُسِ وَ ذَهَابِ الْاَنْسَابِ وَ تَرْكِ التَّرْبِیةِ لِلْاَطْفَالِ.؛ حرمت زنا برای این است كه باعث فساد [از قبیل] كشته شدن افراد و از بین رفتن ریشه نسبها و ترك تربت فرزندان می‌گردد.» (14)

    در گزارشی آمده است:
    «ابوالفضل هفده ساله، محصل سال چهارم دبیرستان، سر مادرش را برید. این پسر وقتی در كلانتری پدرش را دید، گفت:‌ای بی غیرت! سپس گفت: كاری كه وظیفه پدرم بود، من انجام دادم؛ چون او غیرت نداشت، او می‌دانست كه مادرم با رضا سر و كار دارد، ولی به روی خود نمی‌آورد. عصر دیروز تصمیم گرفتم كه این لكه ننگ را از دامنم پاك كنم و با همین تصمیم ساعت یازده شب شام خورده، به منزل آمدم و پس از آنكه همه به خواب رفتند، سر مادرم را با چاقو بریدم.» (15)

    و موارد فراوان دیگر، مانند: شكسته شدن حریمها، بی حرمتی به عفت زنان، انحرافات فردی و اجتماعی زنان و مردان، آلوده شدن بسیاری از دامنهای پاك، متلاشی شدن خانواده‌ها، نداشتن انگیزه برای ازدواج و تشكیل خانواده، افزایش طلاق،... و بالاخره آینده‌ای پوچ و در نهایت از دست دادن زندگی جاوید بهشتی كه خداوند به بندگان مؤمن وعده داده است و خلاصه تمام آنچه كه هم اكنون بسیاری از جوامع انسانی به خصوص جوامع غربی به آن دچارند، از عواقب شوم همین نوع روابط است و این نقطه شروع بحرانهای عظیم اجتماعی و فجایع انسانی و جنایتهای بسیاری است كه حتی در حال حاضر به صورت سازمان یافته و متأسفانه قانونی در جهان انجام می‌گیرد!

    بنابراین، برای جلوگیری از آثار شوم این نوع ارتباطها، لازم است، در آغاز هر ارتباطی میان دختران و پسران تعهدی به صورت رسمی - هر چند موقت و در زمان محدود - ایجاد شود؛ لذا كسانی كه می‌خواهند با هم رفاقت یا رابطه‌ای داشته باشند، به هر دلیل و بهانه‌ای كه باشد، حتی اگر در آینده قصد ازدواج داشته باشند، باید تعهدی رسمی به صورت عقد دایم یا موقت، طبق دستور شرع مقدس اسلام میانشان وجود داشته باشد و تنها در این حالت، ارتباط، دوستی و... آنها جایز و بدون اشكال است؛ اما در غیر این صورت، این ارتباط با مشكل مواجه خواهد شد.

    كوتاه سخن اینكه تعالیم حیات بخش اسلام، راه درست و متعادل را به انسان نشان داده و به نیازهای طبیعی انسان توجه كامل داشته و در نتیجه، برای آن راه مناسبی پیشنهاد كرده است. در آیات و روایات بسیاری بر این نكته تأكید شده كه «زندگی مشترك زن و مرد باید بر اساس تفاهم، محبت و عشق باشد»؛ چنان كه خداوند در قرآن توصیه می‌كند كه مسلمانان محور زندگی را بر اظهار علاقه و محبت به یكدیگر قرار دهند. (16) همچنین می‌فرماید: «زن و شوهر لباس یكدیگرند و باید مایه آراستگی و زیبایی و لباس عفاف یكدیگر باشند.» (17)
    جوانان باید توجه داشته باشند كه امروزه دستهای پنهان دشمن در كمین آنهاست تا در فساد و انحراف و اعتیاد گرفتارشان سازد و آنان را از اهداف بلندشان باز دارد.


    پاورقــــــــــــــــــــی
     
    1) نَهی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله اَنْ تَتَكَلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَیرِ زَوْجِهَا وَ غَیرِ ذی مَحْرَمٍ مِنْها اَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ كَلِماتٍ مِمَّا لا بُدَّ لَها مِنْهُ. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 3، ح 4968)
    2) دعائم الاسلام، نعمان بن محمّد تمیمی، دارالمعارف، مصر، 1385 ق، ج 2، ص 214، ح 788.
    3) مستدرك الوسائل، ج 14، ص 273، باب 83، ح 2.
    4) تحف العقول، حسن بن شعبة حرّانی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، صص 149 و 150.
    5) وسائل الشیعه، ج 20، ص 198، باب 106، ح 25418.
    6) همان.
    7) نحل / 91.
    8) اسراء / 34.
    9) آل عمران / 86 و 77.
    10) یس / 60 - 65.
    11) همان، ج 20، ص 337، باب 17، ح 25755.
    12) سیری در فلسفه احكام، سید فضل الله تهامی، صص 259 - 260.
    13) همان، ص 259.
    14) بحار الانوار، ج 76، ص 24، باب 69، ح 19؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 92.
    15) سیری در فلسفه احكام، ص 255.
    16) ر. ك: روم / 21.
    17) ر. ك: بقره / 187.

  • آخرت چیست؟دلایل اثبات آخرت چیست؟آخرت چگونه است؟برای چه به دنیا آمده ایم؟سفرآخرت

    دلالیل اثبات آخرت ومعاد دربسیاری ازروایات وحدیث ها آمده که به روند زمانه باتوجه به این که میگویند مرحوم فلانی آخرتش خوبه..اما خودش آخرت روقبول نداره باید دلایل کافی رابرای این افراد بیاوریم..رازشهرت حدیث ها وروایات این است که هنوزکه هنوزهست باروند زمانه کهنه نشده اند..اما به دلایل زیر اکتفا میکنیم..

    منظور از آخرت عالم حیات پس از مرگ و ماورای این جهان گذران است.  اعتقاد به عالم آخرت و به تعبیری معاد و اینکه انسان تا چه هنگام وجود خواهد داشت مسئله ای است که قدمت آن به اندازه تاریخ اندیشه بشری است و با بررسی متفکران پیش از اسلام و یا حتی پیش از مسیحیت انسان به این مسئله پی می برد که یکی از بزرگ ترین دغدغه های بشر بوده و هست.

    در خصوص اثبات معاد دو مسئله رابه شرح خلاصه باید مورد توجه قرار داد:

    1. اصل معاد را می توان بدون توجه به دین خاصی اثبات کرد (اثبات عقلی معاد) به گونه ای که دین نیز آن را تاکید می کند اگر چه دقیق ترین و بهترین اطلاعات را در این زمینه دین الهی در اختیار بشر نهاده است .

    2. از طرفی انسان موجودی دوبعدی است (روحانی-جسمانی) و از طرف دیگر آنچه که ما پس از مرگ می بینیم از بین رفتن و زائل شدن جسم انسان است حال آیا بعد از زوال جسم بعد دیگر انسان نیز از بین رفته است یا نه؟ و به بیان دیگر آیا بعد روحانی انسان جاودانه باقی می ماند یا آنکه آن نیز از بین می رود؟

    اثبات جاودانگی و فناناپذیری بعد روحانی انسان مساوی است با قبول معاد به خصوص انکه شخصیت انسان نه به جسم بلکه به روح اوست.
    از این رو ما با اثبات عقلی جاودانگی روح انسان به معاد عقلی پی می بریم.
    دلیل فلسفی یکی از براهینی که  فلاسفه مطرح می کنند و مقدمات آن  عقلانی صرف است و از استحکام بالائی برخوردار استبه شرح زیر است:
    مقدمه اول: روح امری مجرد و غیر مادی است.
     مقدمه دوم: هر امر مجرد و غیر مادی جاودانه است.
     نتیجه: روح جاودانه است.

     برای یقین به درستی نتیجه باید هر دو مقدمه مذکور اثبات شود:


     اثبات مقدمه اول:

    برای اثبات مقدمه اول چندین دلیل ذکرکرده اند اما به دو دلیل بسنده می کنیم:
     الف. از ویژگی های امر مادی تقسیم پذیری است اما روح هر انسان به هیچ عنوان تقسیم پذیر نیست.
    ب. علم امری مجرد و غیر مادی است (زیرا از ویژگی های ماده تغییر و تحول است اما ما می بینیم که علم ما به امری مثلا این که من با چشمان خود دیدم که حسن از پشت بام افتاد و مرد، هیچ گاه تغییر نمی یابد و همواره ثابت است و موید آن نیز تذکر و به یاد افتادن چیزی است که انسان فراموش کرده است که اگر علم من ثابت نبود به یاد افتادن اصلا امکان نداشت) فلذا عالم و گیرنده آن هم که انسان و روح انسان است باید مجرد و غیر مادی باشد.


    اثبات مقدمه دوم:

    فناپذیربودن به معنای تجزیه و تحلیل شدن است و تجزیه و تحلیل شدن از مختصات عالم مادی و جسمانی است و امر مجرد یعنی امر غیرمادی که هیچ گاه محکوم قوانین مادی قرار نمی گیرد. بنابراین روح هم که امری مجرد و غیر مادی است هیچ گاه تجزیه و تحلیل نمی شود و این یعنی هیچ گاه فنا و نابود نمی شود.
    برهان ذکر شده نیز اثبات کرد که روح انسان هیچ گاه از بین نمی رود و نابود نمی شود و تا خدا هست او نیز همواره وجود دارد گر چه ممکن است در هر برهه از حیات خود در عالمی باشد اما در عین حال ثابت و زنده و پویا بقا می یابد.
    با اثبات عقلی فنا ناپذیری و جاودانگی روح، حداقل معاد که جاودانگی روح است اثبات می گردد.
    گذشته از ادله مذکور ادله ای وجود دارد که به دلیل وافی بودن مطالب فوق از ذکر آن صرف نظر می کنیم. امابه بعضی از نکات دقت شود:
    صدها سال است که انسان ها به دنبال آن بودند که در کنار توسعه رفاهی خود عمر خود را نیز افزایش دهند و تا می توانند به زندگی خود ادامه دهند. به راستی آیا می توان پذیرفت که این میل و این درد در انسان وجود داشته باشد و خدا آن را نهاده باشد اما تحقق خارجی نیابد؟ اگر همه امیال انسان لابد از داشتن مصادیق هستند و اگر انسان میل به ابدیت دارد پس چرا نباید چنین میلی در عالمی تحقق یابد؟ آیا می توان گفت که آنچه ابدی نیست راستین و واقعی است و در عین حال باور به واقعی بودن انسانیت داشت؟

    2. اعتقاد به خدائی عادل و حکیم که ناشی از حکم عقل انسان است آیا با زوال و نابودی انسان سازگاری دارد؟ واقعا اگر عالمی دیگر و اگر معاد در کار نباشد چگونه می توان ظلم را پاسخ داد ظالمینی که در طول عمر خود از هر نوع لذت و مواهبی برخوردار بودند بی آنکه تا پایان عمر خود خم به ابرو آورند و دنیایشان به مشقت و سختی بگذرد.
     در صورتی که معادی نباشد پس مظلومینی که تا پایان عمر خویش در دستان حاکمان مستبد و ستمگر در خون خود می غلطیدند چگونه جواب داده خواهند شد؟ آیا در چنین صورتی می توان معتعد به خدائی حکیم و عادل شد؟

    3. با انکار معاد، ارسال رسل و آمدن 124000 هز ار پیامبر و سختی هائی که انسان ها در جهت پیروی از چنین پیامبرانی برده اند چگونه توجیه عقلانی می یابد؟ آیا می توان باور کرد و آیا اصلا عقل انسان قبول می کند که همه این دستورات و قوانین پوچ و بی معنا باشد؟ از این رو عقل انسان نه تنها منکر معاد نمی تواند بشود بلکه خود نیز وسیله ای برای اثبات معاد می گردد.


    جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:

    صدر المتألّهین(ره) در این باره سخنی دارد كه مضمون آن چنین است: [خداوند حكیم در نهاد جانها محبّت هستی و بقا و نیز كراهت نیستی و فنا را قرار داده است و این كاری است صحیح؛ زیرا هستی و بقا خیر انسان است و خداوند حكیم هرگز، كار باطل نمی كند.
     پس هر چه در نهاد انسان قرار گرفته باشد حق و صحیح است. بنابراین، [جاودان طلبی] انسان دلیل آن است كه یك جهان جاویدان كه از زوال مصون است وجود دارد؛ یعنی حق و صدق بودن طلب دلیل وجود مطلوب و امكان نیل به آن است. پس اگر جهان ابدی و جاودان مسلّم است و دنیا شایستگی ابدیت ندارد، سرای آخرت و معاد ضروری خواهد بود.
     بنابراین، اگر معاد و آخرت وجود نمی داشت ارتكاز جاودان طلبی و محبّت ابدیت خواهی در نهاد و نهان انسانها باطل و بیهوده بود، در حالی كه در جهان طبیعت باطل وجود ندارد چون جهان امكان، صنع خدای حكم محض است و این گفته حكیمان است] (اسفار 9/214)
    یعنی امكان ندارد مثلاً فطرت انسان عطش كام تشنة آب باشد و آب در خارج وجود نداشته باشد.
    شاگرد و داماد برومند صدر المتألهین(ره)، یعنی فیض كاشانی(ره) همین معنا را ذكر كرده چنین می گوید: چگونه ممكن است نفوس انسانی نابود گردد، در حالی كه خداوند در طبیعت او به مقتضای حكمتش عشق به هستی و بقا را قرار داده و در نهاد و فطرت جانش كراهت از عدم و فنا را گذاشته است؟ زیرا وجود، خیر محض و صرف نور است.

    از سوی دیگر ثابت و یقینی است كه بقا و دوام در این جهان محال است: [أَیْنَما تكونوا یُدرِكْكُم الموت ]
    و اگر جهان دیگری وجود نداشته باشد كه انسان به آن انتقال یابد، این غریزه و ارتكازی كه خداوند در سرشت بشر قرار داده یعنی [عشق به هستی و بقای همیشگی [و] محبت حیات جاویدان] باطل و ضایع خواهد بود، در حالی كه خداوند برتر از آن است كه كار لغوی انجام دهد (علم الیقین فیض 2/837.)
    دلیل این كه در حكمت الهی جایی برای لغو كاری، بیهوده گرایی و باطل و بی هدفی وجود ندارد آن است كه مدبّر كل و پروراننده موجودات، هر موجودی را به همة ابزار و آلات دخیل در تكامل او، مجهّز كرد و هدایت فرمود: [ربّنا الّذی أعطی كلّ شیء خلقه ثمّ هدی]؛ طه/50
    امیر المؤمنین(ع) در این باره چنین می فرماید: [إنّ الله تعالی لم یرضها ثواباً لأولیائه، ولا عقاباً لأعدائه](نهج البلاغه، حكمت 415)،[خداوند دنیا را نه برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای كیفر دشمنانش.] اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین مردم در جهان هستی نباشد تا بدان به كیفر كردار ناشایست برسند و پاكان در نعمتهای جاوید به مقامهای شایسته دست یابند و آثار كردار شایسته و حیات پاكیزه دنیوی خود را دریافت دارند لازمه اش برابری ظلم و عدل، ظالم و عادل و صالح و طالح است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن ربّانی سازگار نیست.
    آری جهان دیگر باید تا حساب پاكان از بدكاران جدا شود؛ چنان كه می فرماید: [وَامتازوُا الیَوم أَیُّها المُجرِمون](یس/59 )[ای ناپاكان گناهكارٰ؛ امروز از مردم پاك جدا شوید]؛ زیرا امروز، روز [فصل] و جدایی است.

    مطالبی از مرحوم شیخ انصاری(وفات 1298)

    گفت ای دیوانه لیلایت منم لیلادررگ پیدا وپنهانت منم

    سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودمو نشناختی

    شیخ انصاری (وفات 1298)

    در سال 1266 مرد بزرگى که در بستر آرميده بود و تاريخ او را به بزرگى ياد مى کند او استاد شيخ انصارى مرحوم صاحب جواهر بود که پس از يک عمر 70 ساله موعود لقاء فرا رسيده بود، جماعتى از علماء و بزرگان شيعه براى تعيين تکليف مرجعيت و زعامت دينى جامعه اسلامى بحضورش رسيده بودند.مرحوم صاحب جواهر با لحنى شيرين پرسيد: بقيه علماء محترم کجا هستند؟ به عرض رسيد که علماء حوزه همه در خدمت شما هستند، فرمود: عالمى در اين شهر نجف است که در اين جمع نيست !فرمود: او ملا مرتضى است . عده اى به فرمايش صاحب جواهر به جستجوى شيخ مرتضى پرداختند تا او را در حرم امام على عليه السلام يافتند، او به حرم رفته بود تا براى سلامتى استادش دعا کند و او را براى اسلام و مسلمين حفظ نمايد.جريان به شيخ انصارى رسيد، شيخ به حضور صاحب جواهر رسيد حال ايشان را پرسيد و به حضار سلام نمود و احترام گذاشت و سپس در گوشه اى از مجلس نشست ، صاحب جواهر نفسى عميق کشيد و رو به حضار نمود و فرمود: اين مرجع شما بعد از من است و آنگاه رو به شيخ انصارى نمود، فرمود اى شيخ احتياط خويش را در مسائل کم نما شيخ انصارى گفت : اى استاد صلاحيت زعامت دينى را ندارم .علتش را پرسيدند: گفت از من کسى سزاوارتر و شايسته تر هست که بايد امر زعامت و مرجعيت شيعه را بپذيرد، و آن استاد سعيد العلماء مازندرانى است . وقتى اصرار علماء براى زعامت شيخ زياد شد او گفت من نامه اى براى سعيد العلماء مازندرانى مى نويسم و بعد تکليف را مشخص ‍ مى کنم !شيخ انصارى نامه اى نوشت بدين مضمون :مسئله مرجعيت شيعه و زعامت دينى بعد از آيت الله صاحب جواهر مى خواهد به من محول گردد اما شما را از خود اعلم مى يابم لذا بر شيعه واجب است که از شما تقليد نمايند.نامه شيخ انصارى به سعيد العلماء رسيد، در جواب شيخ نوشت :... آرى آنگونه که نوشته بودى من در زمانيکه در محضر درس شريف العلماء بودم اعلم از تو بودم اما اينک امتيازات شما بيشتر است زيرا من سالها است که درس و بحث را رها نموده و به حل و فصل امور مردم در ايران مشغولم نه تدريسى ، نه تاليفى و تصنيفى اما شما هم اهل تدريس و هم اهل تاءليف هستى ، پس شما اعلم از من هستى و بر شيعه واجب است از شما تقليد نمايد و امور زعامت و مرجعيت تسليم شما باشد.نامه بدست شيخ رسيد، با خواندن نامه شيخ شروع به گريستن نمود، به حرم حضرت امام على عليه السلام مشرف شد، و شروع به گريه و استغاثه نمود که توان انجام اين امر عظيم و خطير را بيابد. و 15 سال زعامت دينى و مرجعيت را دارا بود.شيخ انصارى مثل فقيرترين مردم زندگى مى کرد. آن روزى که مى ميرد با آن ساعتى که به صورت يک طلبه فقير دزفولى رفته نجف هيچ فرقى نکرده است .يک نفر به او مى گويد آقا تو خيلى هنر مى کنى . اين همه وجوهات به دست تو مى آيد هيچ دست به آن نمى زنى . مى گويد چه هنرى کرده ام ؟ مى گويند هزار اين بالاتر! مى گويد: حداکثر کار من کار خرکچيهاى کاشان است که مى روند اصفهان و بر مى گردند. آيا خرکچيهاى کاشان که پول به آنها مى دهند که برويد از اصفهان کالا بخريد بياييد کاشان هيچ وقت شما ديده ايد که به پول مردم خيانت کنند؟ من يک امينم ، حق ندارم (در مال مردم دست ببرم ).(64)

    مرحوم کافی/کافی/شهیدکافی/ ازبزرگان اسلام به شمار میرود..مرحوم شیخ حاج احمد کافی خراسانی مرحوم کافی-ه

    مرحوم کافی/کافی/شهیدکافی/ ازبزرگان اسلام به شمار میرود..مرحوم شیخ حاج احمد کافی خراسانی مرحوم کافی-همگی برای رازشهرت مرحوم کافی هستند وسخنرانی های مرحوم کافی راشما میتوانید دراین وبلاگ دانلود نمایید/سخنرانی های مرحوم کافی/زندگی نامه مرحوم کافی/یا اینکه همگی مطالب وسخنرانی ها وعکسس های مرحوم کافی را میخواهید؟بله همگی دلمان میخواهد که بدانیم این بزرگواریعنی مرحوم کافی چه کسی بودند..مرحوم کافی زندگی شیرینی راداشتند..چراکه بادین زندگی نموده اند..مرحوم حاج شیخ احمد کافی خراسانی...http://hajkafi.blogfa.com/

    سوالت مذهبی وپاسخ های آن

    به نام خدا

    برای ارسال سوال می توانیدبرروی تصویرزیر کلیک نمایید

    همچنین میتوانید سوالات کاربران قبلی رانیز مشاهده نماییدارسال سوال

    همین حالا کلیک رنجه نماییدارسال پرسشهمین حالا کلیک رنجه نمایید  

    اما درصورتی که به این پایگاه اعتماد ندارید می توانید سوالتان رادرسایت معتبرکوئست مطرح نمایید برای ارسال سوال لطفا برروی لینک زیر کلیک نمایید 

           برای ارسال سوال لطفا کلیک رنجه بفرمایید

    باهمکاری وحمایت ازاسلام کوئست


     

     نام:خواهرلیلا نادری

    وبسایت:ذکرننموده اند

    سوال: آيا دعايی وجود دارد كه انسان با خواندن آن زيبا و جذاب شود؟

    جواب:

     

    بر حسب بعضی نقل ها ،خواندن این دعا [اللهم حسّن خلقی و خلقی] که از پیامبر اسلام (ص) نقل شده مفید است.

     

    بر اساس آنچه در روایتی امده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود.{ثواب الاعمال 116} .
    از نطر قرآن ایمان و عمل صالح انسان را در نزد دیگران عزیز و محبوب می سازد : {اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا{كسانى كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دل‏ها قرار خواهد }، {(مریم، آیه 96)

    از روایات به دست مى‏آید كه رعایت امورى چند موجب جلب محبت دیگران است از جمله: 1- دین‏دارى، 2- افتادگى و تواضع، 3- بخشندگى، 4- خوشخویى (چهره شاد و روى باز)، 5- مهربانى و اظهار دوستى به دیگران، 6- دل بركندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، 7- رعایت انصاف در معاشرت با دیگران، 8- كمك مالى به دیگران در سختى و خوشى (مانند قرض‏دادن)، 9- وفادارى. براى آگاهى بیشتر ر.ك: میزان الحكمه، ج 1، احادیث 3045 - 3060 .

    و نیز امور ذیل در کسب عزت موثرند :

    1- خارج شدن از ذلت معصیت خداوند به سود اطاعت او
    2-داشتن تقوای الهی
    3- یاس از مردم و ناامیدی از آنها
    4- انصاف دادن در برخورد با مردم
    5- گذشت از خطاکار و ظلم ظالم
    6- عطا کردن به کسی که ما را محروم کرده است .
    7- ایجاد پیوند با کسی که از انسان بریده است .
    8-حفظ کردن زبان
    9- داشتن توکل
    10- داشتن تواضع
    11- صبر بر مصیبت
    12- شجاع بودن
    13- جهاد در راه خدا
    14- داشتن قناعت
    15- فرو بردن خشم

    ر. ک : میزان الحکمه ، باب العزه ، شماره 350


     

    نام:برادرمحمد نامدارسلوک

    وبسایت:ذکرننموده اند

    سوال:آيا خنديدن با نامحرم بلند خنديدن است يا يواش خنديدن توضيح كامل هم خواستم اما شما گفتيد اگر به قصد لذت باشد مشكلی ندارد يعنی ميتوان بدون قصد لذت با نامحرم خنديد و قه قهه زد؟

    جواب:

    با سلام و آرزوی موفقیت برای شما، خنده ای که بلند و باعث جلب توجه نامحرم شود حرام است.

    صحبت کردن به طور معمولی و با رعایت حجاب کامل در پیرامون مسائل درسی و یاخندیدن و مانند آن اشکال ندارد اما صحبت كردن و خندیدن با نامحرم اگر موجب مفسده باشد جایز نیست و از هر كارى كه موجب جلب توجه نامحرم و تحریک او مى‏شود (مانند شوخى) باید پرهیز نمود و به طور كلى در صحبت با نامحرم از نازك كردن صدا و گفتن كلماتى كه موجب تحریك شهوانى است و موجب مفسده مى‏گردد خوددارى شود. پس آن چه که اشکال دارد هم برای مرد و هم برای زن شوخی و صحبت هایی است که باعث تحریک گناه بشود نه حرف زدن و یاخندیدن به صورت معمولی.


    نام:خواهران ساراانصاری-نیلوفر دارابی

    وبسایت:http://www.sar-nil.blogfa.com/

    سوال:در پاسخ به كسانی كه به آنها می گوييم ارتباط با جنس مخالف اگر ترس افتادن به گناه باشد جايز نيست و آنها می گويند ما ترسی نداريم و ارتباط ما فقط كلامی و جهت كمک و درد دل با همديگر است چه كنيم؟

    جواب:

    نیازهاى عاطفى و غرایز دیگر در ایام جوانى، آدمى را به سوى [دوست داشتن و عشق ورزیدن] سوق مى‏دهد كه البته این یك امر طبیعى و غریزى است و كمتر مى‏توان راهى براى گریز از آن پیدا كرد.

    آنچه در این مقوله اهمیت دارد، كنترل عقلایى بر احساسات و پرهیز از مخاطراتى است كه ممكن است فرد را به گرفتارى‏هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد.
    [دوست داشتن و عشق ورزیدن] اگر از مسیر معین، مشخص و صحیح حاصل نشود، ممكن است عوارض نامطلوبى را براى انسان ایجاد كند.
    شما خوب مى‏دانید جاذبه بین دو جنس مخالف (زن و مرد) بسیار فراوان است؛ مخصوصا در سنین جوانى، كه این جاذبه و حساسیت در اوج خود مى‏باشد، در نتیجه هر چند جوان بخواهد رعایت مسایل شرعى و عرفى را در دوستى با جنس مخالف بنماید، اما تمایلات نفسى و وسوسه‏هاى شیطانى قوى‏تر از آنند كه انسان گرفتار خطرهاى بزرگ نشود. به همین جهت عقل اقتضا مى‏كند انسان خود را در معرض خطرى كه بسیارى از خوش باوران را گرفتار كرده قرار ندهد. روشن است كه هر فرد خود بهتر مى‏تواند تشخیص دهد كه كجا از مرز فراتر رفته است.بل الانسان على نفسه بصیره ؛ آدمى بر نفس خود آگاه و بیناست، (قیامت ، آیه 14).

    قرآن در دو جا یعنی یکی در سوره مائده آیه 5 و دیگری در سوره نساء آیه 25 زنان و مردان را از داشتن روابط دوستانه با جنس مخالف بر حذر داشته است و آن را مورد مذمت قرار داده است. آیه 25 سوره نساء به مردان می گوید با دخترانی که روابط دوستی مخفیانه ای با دیگران داشته اند ازدواج نکنید... [فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان] یعنی آنان را با اجازه خانواده هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گیران پنهانی نباشند.

    در آیه 5 سوره مائده نیز به مردان خطاب می کند و می فرماید شما با زنان پاکدامن مسلمان ازدواج کنید و خود نیز پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانی دوست خود بگیرید [... ولا متخذی اخدان ...]
    رابطه دختر و پسر اگر به معنای داشتن ارتباط عاطفی و دوستانه باشد كه از دیدن و صحبت كردن یكدیگر شاد شوند و لذت ببرند, قطعا یكی از محرمات است اما اگر به صورت یك ارتباط عادی باشد, مانند اینكه در یك موضوع علمی یا شغلی با یكدیگر گفتگو كنند, در صورتی كه خطر تبدیل شدن به رابطه دوستانه, كه در نوع اول توضیح دادیم, در آن وجود نداشته باشد, به جهت اینكه مقدمه معصیت می شود, اشكال دارد. در روایات آمده است, با نامحرم بیش از پنج كلمه ضروری صحبت نكن و نیز هرگز با او درجای خلوتی قرار نگیرید؛ زیرا گرچه نفس این كار شاید اشكال نداشته باشد, ولی چون زمینه مبتلا شدن به معصیت را فراهم می سازد, باید از آن پرهیز كنید.

    البته ما قبول داریم كه ممكن است بین دختر و پسری دوستی غیر جنسی وجود داشته باشد ولی اولا: ثابت نگهداشتن این حالت با توجه به شرائط جوانی مشكل است و ثانیا: گاهی چنین حالتی به صورت نهفته و ناخودآگاه در انسان وجود دارد و حتی خود را به صورت یك رابطه عاطفی و معنوی نشان می دهد در حالی كه مسأله غیر از این است در هر حال ما سعی می كنیم بدبین نباشیم شما هم سعی كنید سر خود را كلاه نگذارید.

    چند توصیه:

    با توجه به شرایط خاص دوران جوانی , طولانی بودن دوران تجرد غالب دانشجویان و خطرات جدی تمایلات آشكار و پنهان غرائز نفسانی , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمی و كیفی تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراین , توصیه اكید ما این است كه : اولا, اگر ضرورتی ایجاب نمی كند حتی الامكان چنین روابطی با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم , رفتاری متكبرانه داشته باشند نه رفتاری صمیمانه . اینكه در احكام شرعی می فرمایند در غیر ضرورت مثلا مكروه است مرد با زن هم صحبت شود, مخصوصا مرد و زن جوان , به این دلیل است كه چه بسا همین هم صحبت شدن ها, غرایز جنسی افراد را تحریك كند و یك الفت و محبت شهوانی بین مرد و زن ایجاد گردد و نقطه آغازی برای غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود. در هر حال انسان باید دقیقا درون خود را بكاود و باطنش را عمیقا مطالعه كند كه مثلا صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتی برای او دارد. ثانیا: در صورت ناچاری و ضرورت , روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حریم احكام الهی منجر نشود, اشكالی ندارد. بنابراین , گفتگو و نگاه های متعارف بدون قصد لذت و ریبه , اشكالی ندارد. اما با این حال , حتی الامكان لازم است در كلاسها به گونه ای باشند كه كمترین اختلاط پدید آید و در برخورد و گفتگو, هنجارهای شرعی زیر رعایت شود:

    1- از گفتگوهای تحریك كننده پرهیز شود.

    2- از نگاه های آلوده و شهوانی خودداری شود.

    3- حجاب شرعی رعایت شود.

    4- قصد تلذذ و ریبه در كار نباشد.

    5- دو نفر نامحرم در محیط بسته , تنها نمانند. بنابراین , سعی كنید خود را عادت دهید كه :

    1- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنید و به هیچ قسمتی از بدن او خیره نشوید و قسمت های باز و پوشیده برایتان كاملا مساوی فرض شوند, این مسأله را با تكرار و تلقین باید ادامه دهید.

    2- در همه حال , خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانید و عفت و حیا را فراموش نكنید.

    البته از نظر شرعی و اخلاقی تا هنگامی كه به این صورت تنها حرف های معمولی می زنید، نمی توانیم بگوییم كه این رابطه حرام است و یا گناه دارد، یعنی مشكل شرعی ندارد، ولی می تواند آسیب های تربیتی و روانی مهمی در پی داشته باشد. وقتی دو نفر مدت زیادی با هم صحبت می كنند و رابطه دارند، كم كم به هم علاقه مند می شوند و این علاقه به صورت دلبستگی و وابستگی در می آید، بعد از اینكه این حالت به وجود آمد، دیگر قضاوت هایی كه در مورد هم دارند تحت تاثیر علاقه قرار می گیرد و نمی توانند كاملا آزاد و فارق در مورد هم فكر كنند و یكدیگر را به صورت عقلانی و منطقی مورد ارزیابی قرار دهند و چه بسا عیب های هم را نمی بیننند و وارد راهی می شوند كه به احتمال قوی پایان خوبی ندارد.

    پیامدهای روابط دختر و پسر پیش از ازدواج

    از دو منظر روانشناسانه [Psychologycal] و جامعه شناسانه [Sociologycal] می‏توان به این امر پرداخت.
    به طور كلی روابط باز و آزاد دوجنس مخالف پیش از ازدواج، دارای آفت‏ها و آسیب‏های روانی و اجتماعی جبران ناپذیری است. در ذیل به چند نمونه از این آسیب‏ها اشاره می‏شود:

    1. فقدان شناخت درست و واقع بینانه: معمولا ادّعا می‏شود این گونه روابط و دوستی‏ها به انگیزه ازدواج شكل می‏گیرد، ولی با كمی دقّت فهمیده می‏شود، روح حاكم بر این گونه دوستی‏ها، عشق‏ورزی كور است نه خردورزی. پای خرد و عقل در میدان عاشقی لنگ است. امام علی علیه السلام می‏فرمایند: [حبّ الشّیء یعمی و یصمّ]، دوست داشتن چیزی انسان را كور و كر می كند.
    در حالی كه تصمیم‏گیری درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تكیه بر عقلانیّت و خردورزی ممكن است. دوستی‏های قبل از گزینش همسر، راه عقل را مسدود و چشم واقع بین انسان را كور می‏سازد و اجازه نمی‏دهد تا یك تصمیم صحیح و پیراسته از اشتباه گرفته شود. این نوع انتخاب‏ها كه در فضایی آكنده از احساسات و عواطف انجام می‏گیرد. به دلیل نبود شناخت عمیق و واقع‏بینانه، زندی مشترك را تلخ و آینده را تیره و تار می‏سازد.

    2. ایجاد جو بدبینی: این گونه دوستی ها نه تنها مشكلی را برای دختران و پسران حل نمی‏كند بلكه بر مشكلات آنان می‏افزاید.
    این گونه دوستی‏ها و روابط اگر به ازدواج بی‏انجامد پس از مدتی از شكل‏گیری زندگی جو بدبینی و سوءظن را به دنبال خواهد داشت.
    پسر به خود می‏گوید این دختر وقتی به راحتی با من پیوند و رابطه نامشروع برقرار نمود، پس از اعتقاد و ایمان قوی برخوردار نیست. بنابر این از كجا معلوم پیش از ارتباط با من، با فرد دیگری طرح دوستی نریخته است. از كجا معلوم كه در آینده با این كه همسر من است با دیگری ارتباط برقرار نكند؟
    دختر نیز همین تصور را نسبت به پسر دارد.
    بر این اساس این گونه ازدواج‏ها دارای پایه واساسی سست و متزلزل است و تجربه نشان داده كه سریع منجر به طلاق و جدایی می‏گردد.
    بر اساس یك یافته پژوهشی در آمریكا، زوج‏هایی كه پیش از ازدواج با یكدیگر زندگی می‏كنند زندگی زناشویی آنها با مشكلات عدیده‏ای رو به رو است و منجر به طلاق می‏شود. به گزارش ایسنا، دكتر [كاترین كوهان]، استاد دانشگاه ایالت پنسیلوانیا گفت: طبق آخرین تحقیقات، افرادی كه پیش از ازدواج با یكدیگر رابطه داشته‏اند بعد از ازدواج در حلّ مشكلات خود عاجزند، چرا كه نسبت به یكدیگر بسیار بدبین هستند. كوهان گفت: طبیعت ارتباطات آزاد این است كه زوجین چندان انگیزه‏ای برای حل درگیری‏ها و حمایت از مهارت‏های خود ندارند. وی افزود: به نظر می‏رسد ارتباطات این افراد زودتر از افرادی كه با یكدیگر دوست نبوده‏اند، سرد و منجرّ به طلاق می‏شود. وی در پایان گفت: می‏توانم بگویم رابطه قبل از ازدواج به هیچ وجه سبب دوام زندگی زناشویی نمی‏شود [روزنامه جمهوری اسلامی - ش 6571- 29/11/1380 - ص 5]

    3. افت تحصیلی یا ركود علمی: این گونه روابط باعث می‏شود كه دو طرف تمام فكر و توجه و تمركز خود را صرف دیدارها و ملاقات‏های حضوری و تلفنی خود بكنند و این بزرگ‏ترین مانع برای رشد و ترقی علمی است؛ زیرا تحصیل دانش نیازمند تمركز نیروهای فكری وروحی است.
    دل‏مشغولی و اضطرابی كه در اثر این گونه پیوندها پدید می‏آید بزرگ‏ترین سد راه تعالی علمی و تحصیلی است؛ لذا متصدیان امور علمی مدارس و دانشگاه‏ها توصیه می‏كنند. حتی ایام عقد و نامزدی جوانان در بحبوحه تحصیلات نباشد تا آنان بتوانند با تمركز بیشتر فكر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند.

    4. عدم اسقبال از تشكیل كانون خانواده: این گونه روابط و دوستی‏ها معمولا به انگیزه تفنّن و سرگرمی شكل می‏گیرد و در خلال آن از خود باوری و زودباوری دختران سوء استفاده می شود. متاسفانه در بسیاری موارد بین عشق و هوس تمییز داده نمی‏شود. عشق حقیقی و پاك با هوس‏های آلوده و زودگذر، تفاوت جوهری دارد. برخی از این روابط كه مبتنی بر هوسرانی و سرگرمی است، پس از مدتی رو به سردی و افول می‏نهد. جاذبه و دل ربایی‏ها مربوط به روزها و ماه‏های اول دوستی است. ولی دیری نمی‏پاید كه این روابط عادی شده و به جدایی می كشد. حس تنوع طلبی انسان از یك طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف دیگر باعث می‏شود برخی سراغ ازدواج و تشكیل خانواده نروند جامعه‏ای كه از تشكیل كانون خانواده استقبال نكند هیچ‏گونه ضمانتی برای رشد و شكوفایی فضایل انسانی در آن وجود ندارد. عمده خوبی‏ها و كمالات والای انسانی در پرتو تشكیل خانواده‏ای سالم، به فعلیت می‏رسد.

    5. اضطراب، تشویش و احساس نگرانی: در دوستی‏های موجود بین دختران و پسران، از آنجا که مقاومتی بسیار قوی از طرف پدر یا مادر یا جامعه برای ممانعت از برقراری این دوستی‏ها وجود دارد، این گونه دوستی‏ها با مخاطرات روانی گوناگونی از جمله اضطراب و تشویش همراه است.
    وجود افکار دیگری چون احساس گناه، نگرانی از تهدیداتی که توسط پسر برای فاش کردن روابطش با دختر صورت می‏گیرد، یک تعارض درونی و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد.
    بنابر این وجود چنین دلهره‏ها و اضطراب‏هایی که گاهی لطمه‏های جبران ناپذیری بر جسم و روان انسان دارد، از جمله آسیب‏های این گونه روابط است.

    6. محرومیت از ازدواج پاك: هر انسانی در سرشت و نهاد خویش به دنبال پاكی‏ها و نجابت است. دخترانی كه در پی این روابط آلوده هستند در حقیقت پشت پا به سرنوشت خود زده‏اند و این امر باعث می‏شود كه آن‏ها به جرم آلودگی به این روابط شرایط ازدواج پاك را از دست بدهند. البته این گونه روابط ناسالم حتی در ازدواج پسران نیز تاخیر ایجاد شود و دختران بیش از پسران در معرض این آسیب قرار دارند. در پایان به چند پرسش اساسی اشاره می‏شود:
    1. به نظر شما یك رابطه و پیوند مطلوب چه ویژگی‏هایی دارد؟
    2. آیا روابطی كه بر پایه هوسرانی‏ها و سرگرمی‏های زودگذر است، می‏تواند روابطی پایا و پویا باشد؟
    3. آیا هر انسانی با هر صفت و ویژگی شایسته ارتباط و دوستی است؟
    4. آیا پسندیده نیست كه انسان سرمایه عشق و محبت خود را برای زندگی آینده خویش پس انداز کند.


    نام:برادرعلیرضاممحمدی-ـ-

    وبسایت:ذکرننموده اند

    سوال:

    چرا پيغمبر(ص) فرمود كه سوره هود و نظاير آن مرا پير كرد؟

    جواب:

    در تحلیل این سخن آرا و نظرهاى گوناگونى مطرح شده كه برخى عبارتند از:

     1. حكیم سبزوارى معتقد است كه ویژگى سوره هود این است كه خداوند در آن، دستور به استقامت و پایدارى، به رهبر و امت اسلامى داده است؛ [فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ]؛هود (11)، آیه 112. [تو و همراهانت، پایدار باشید]. رسول حق، باید به گونه‏اى زندگى كند كه تا پایان راه، انسان‏هاى پایدار، او را همراهى كنند و این، بسیار دشوار است؛ هم استقامت شخصى دشوار است و هم استقامت امت.

     2. به باور علامه طباطبایى، آن چه جامع بین سوره هود و سوره واقعه و پیر كننده است، قیامت است؛ چون مسئله قیامت، در این دو سوره مطرح است و شاهد قرآنى استاد علامه این است كه قرآن كریم درباره آن روز مى‏گوید: كودك را پیر مى‏كند؛ [یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً]؛مزمل (73)، آیه 17. عذاب آن روز و شدت و طولانى بودن آن، سبب‏پیر شدن است و مسئله قیامت، به وضوح در پایان سوره هود آمده است؛ [یَوْمَ یَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ. فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ. خالِدِینَ فِیها...]؛هود (11)، آیه 105 - 108.

     3. نویسنده كتاب فتوحات نیز بر این نظر است كه آن چه رسول اللَّه(صلى الله علیه وآله) را پیر كرد، همان فرمان [دور باش] خداى سبحان است. خداوند درباره بسیارى از اقوام در سوره هود، دورباد مى‏گوید؛ مانند دور باد قوم ثمود؛ دور باد قوم مدین؛ [أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ]؛هود (11)، آیه 95. خبر تلخ دور باد، انسان را پیر مى‏كند؛ زیرا مى‏ترسد كه شاید دستور دورباش از ساحت قدس الهى، به قوم وى برسد كه البته این بى‏ ارتباط با مسئله قیامت نیست. با در نظر گرفتن آیه [فَاَیْنَما تُولَّوا فَثمَّ وَجه اللَّه ]بقره (2)، آیه 115. و آیه [هُو مَعَكم اَیْنَما كُنتم]،حدید (57)، آیه 4 . باید دورى از خداوند، به دورى از رحمت خاص او معنا شود و گرنه مجموعه قهر و مهر الهى و جامع جلال و جمال حق، همه جا هست.ر.ك: جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، ج 6، ص 300.


     

    نام:خواهرلیلااحمدوند

    وبسایت:ذکرننموده اند

    سوال:چرا حضرت محمد (ص) مانند پيامبران ديگر هر آنچه مردم از او به عنوان معجزه می خواستند نمي آوردند؟

    جواب:توجه به این نكات می تواند ما را به پاسخ پرسش هدایت كند:

     1. هیچ دینی مانند اسلام و كتاب آسمانی آن قرآن، به علم و منطق و تفكر و استدلال و برهان و دعوت نكرده است. و گاه یك ساعت فكر كردن را برابر با هفتاد سال عبادت دانسته است.

     

    2. معجزه غیر از خرافات است. معجزه كار خارق العاده و فوق العاده الهی است كه به دست انبیاء و امامان انجام می گیرد و بشر عادی بدون پشتوانه الهی از انجام آن عاجز است و راهی برای فراگیری و یادگیری آن نیز وجود ندارد. اما خرافات كارهایی است خلاف واقع یعنی غیر واقع را واقع جلوه دادن مانند خدا دانستن ماه و خورشید و بت ها، نحس دانستن سیزده و ... خرافات هم كاری است كه برای دیگران نیز انجامش ممكن است و راه فراگیری آن نیز ممكن است.

    3. اقامه اعجاز در واقع اتمام حجت است، كسی كه درخواست معجزه می كند در واقع درخواست دلیل روشن بر اثبات امری می كند وقتی این دلیل اقامه شد و مسئله روشن گشت و هیچ نقطه مبهمی وجود نداشت باید آن را قبول كند و به لوازم آن پایبند باشد و اگر نه عذاب و گرفتاری های سختی درپی خواهد داشت، قرآن در مورد درخواست مائده آسمانی از طرف قوم حضرت عیسی(ع) چنین می فرماید: [عیسی بن مریم عرض كرد: خداوندا از آسمان مائده ای برای ما بفرست تا برای اول و آخرما عیدی باشد، و نشانه ای از تو،‌ و به ما روزی ده، تو بهتر روزی دهندگانی. خداوند دعای او را مستجاب كرد و فرمود: من آن را بر شما نازل می كنم؛ ولی هر كس از شما بعد از آن كافر گردد او را مجازاتی می كنم كه احدی از جهانیان را چنان مجازاتی نكرده باشم.] (مائده/114-115) چنان كه درباره پیامبر خاتم(ص) می فرماید: [ اگر او سخنی دورغ بر ما می بست ما او را با قدرت می گرفتیم،‌ سپس رگ قلبش را قطع می كردیم] (الحاقه/44-45).

     با توجه به نكات پیش گفته باید گفت:

    پیامبراكرم (ص) به درخواست معجزه در موارد متعدد و فراوانی پاسخ داد كه به عنوان نمونه به این معجزات می توان اشاره كرد:

    1. قرآن(اعجاز در فصاحت بلاغت اخبار عینی)
    2. شق القمر
    3. روان شدن آب از بین انگشتان آن حضرت.
    4. جاری شدن آب چاه حدیبیه بعد از خشك شدن .
    5. سیرشدن چهل نفر با یك ران بزغاله.
    6. سجده كردن سنگ ریزه
    7. شهادت گرگ
    8. شفادادن چشم علی(ع) و دهها مورد دیگر(كشف المراد، علامه حلی، قم جامعه مدرسین، ص356) 4.
    گاه علت عدم استجابت این بوده كه حضرت با رأفت و رحمتی كه داشته نمی خواسته درخواست كنندگان گرفتار عذاب های انكار معجزه شوند.

     نتیجه:

    اولا، معجزه غیر از خرافات است.
    ثانیا، پیامبران، مخصوصا پیامبر خاتم(ص) در موارد متعددی به درخواست معجزه مردم جواب مثبت دادند.
    ثالثا، در آن مواردی كه جواب مثبت داده نشده یا به خاطر این بوده كه درخواست ها نامعقول بوده و یا به خاطر لجبازی بوده، و یا برای گرفتار نشدن به عذاب الهی بوده است.
    در هر صورت باید توجه داشته باشیم که انجام کار خارق العاده به اذن خدا انجام می شود و دست مردم نیست که هرچه بخواهند همان شود . پیامبر خدا برای هدایت مردم دست به کار خارق العاده می زند و اگر کسی بخواهد با همان معجزه ها هدایت می شود .
     برای آگاهی بیشتر ر.ك: 1. معجزه شناسی، محمدباقر سعیدی روشن 2. تناقض نما یا غیب نمون‌، محمد امین احمدی 3. مرزهای اعجاز، آیه الله خویی، ترجمه جعفر سبحانی


    سوال هابه صورت آرشیو میباشد اگرسوالی دارید میتوانید دربخش یاوری ها کلیک وسولتان رامطرح نمایید.. درصورت داشتن وبسایت هم آنرا ذکر وبرای اینکه نامتان نمایش داده بشود یانه هم مارااطلاع دهید.. متشکرم

    انواع مردم،راه روشن،بصیرت شناسی،دشمن شناسی،ترفندهای گوگل،سوالات مذهبی،حجاب وغقاق،آرلمش همیشگی،آرامش،

        1- امير مؤمنان عليه السلام مى‏فرمود: پس از رسول خدا (ص) مردم به سه جانب روى اورند: 1- به عالمى که رهبرى خدايى داشت و خدا او را به انچه مى‏دانست از علم ديگران بى‏نياز ساخته بود (قطعا اين عالم خود ان حضرت بود و ان مردم سلمان و مقداد و ابوذر و امثال انها) 2- به نادانى که مدعى علم بود و علم نداشت، به انچه در دست داشت مغرور بود، دنيا او را فريفته بود و او ديگران را. 3- به دانش اموزى که دانش خود را از عالمى که در راه هدايت خدا و نجات گام برداشته پس انکه ادعا کرد هلاکت شد و انکه دروغ بست نوميد گشت .

     2- امام صادق عليه السلام فرمود: مردم سه دسته‏اند دانشمند و دانشجو و خاشاک روى اب (که هر لحظه ابش به جانبى برد مانند مردمى که چون تعمق دينى ندارند هر روز به کيشى گروند و دنبال صدايى برايند). 3- و ان حضرت به ابى حمزه فرمود: يا دانشمند باش و دانشجو و يا دوستدار دانشمندان و چهارمى (يعنى دشمن اهل علم) مباش که بسبب دشمنى انها هلاک شوى. 4- و فرمود: مردم به سه دسته شوند: دانشمند و دانشجو و خاشاک روى اب، ما دانشمندانيم و شيعيان ما دانشجويان و مردم ديگر خاشاک روى اب. 

    اهمیت علم دراسلام-کتاب فضل علم-کتاب واهمیت آن

    باب وجوب دانش و اموختن ان و تشويق بدان

    1- رسول خدا (ص) فرمود: دانشجوئى بر هر مسلمانى واجب است، همانا خدا دانشجويان را دوست دارد.




    2- حضرت صادق عليه السلام فرمود: دانشجوئى واجب است.



    3- از حضرت ابوالحسن عليه السلام سؤال شد که: مردم را مى‏رسد که از انچه نياز دارند نپرسند فرمود: نه.



    4- امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود: اى مردم بدانيد کمال دين طلب علم و عمل بدانست، بدانيد که طلب علم بر شما از طلب مال لازم‏تر است زيرا مال براى شما قسمت و تضمين شده. عادلى (که خداست) انرا بين شما قسمت کرده و تضمين نموده و به شما مى‏رساند ولى علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما ماموريد که انرا از اهلش طلب کنيد، پس انرا بخواهيد.


    5- پيغمبر (ص) فرمود طلب علم واجب است و در حديث ديگر فرمود طلب علم بر هر مسلمانى واجب است. همانا خدا دانشجويان را دوست دارد.



    6- على بن ابى حمزه گويد شنيدم که حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمود دين را خوب بفهميد زيرا هر که دين را خوب نفهمد مانند صحراگرد است. خداوند در کتابش مى‏فرمايد (124 سوره‏9) تا در امر دين دانش اندوزند و چون بازگشتند قوم خود را بيم دهند شايد انها بترسند.


    7- مفضل گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم که مى‏فرمود: بر شما باد که در دين خدا دانشمند شويد و صحراگرد نباشيد زيرا انکه در دين خدا دانشمند نشود خدا روز قيامت به او توجه نکند و کردارش را پاکيزه نشمارد.


    8- و فرمود: مى‏خواهم با تازيانه بر سر اصحابم بزنند تا دين را خوب به فهمند.


    9- مردى به امام صادق عليه السلام عرض کرد: قربانت مرديست که امر امامت را شناخته و در خانه نشسته و با هيچ يک از برادران دينيش اشنائى ندارد فرمود: اين مرد چگونه دينش را مى‏فهمد.


    باب توصيف و فضيلت علم و فضل دانشمندان‏

    1- امام هفتم عليه السلام فرمود: چون رسول خدا(ص) وارد مسجد شد ديد جماعتى گرد مردى را گرفته‏اند فرمود: چه خبر است گفتند علامه‏اى است. فرمود: علامه يعنى چه؟ گفتند: داناترين مردم است به دودمان عرب و حوادث ايشان و به روزگار جاهليت و اشعار عربى. پيغمبر فرمود: اينها علمى است که نادانش را زيانى ندهد و عالمش را سودى نبخشد سپس فرمود: همانا علم سه چيز است: ايه محکم، فريضه عادله، سنت پابرجا، و غير از اين فضل است.

    شرح :
    در بيان اين حديث شريف اشاره به چند نکته لازم است: اول کلمه (((علم))) در معانى مختلفى بکار مى‏رود: 1- به معنى قطع و يقين مانند (مالهم بذلک من علم ان هم الا يظنون) يعنى به ان يقين ندارند تنها گمان مى‏کنند 2- به معنى مطلق دانستن در برابر جهل و نادانى مانند (((هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون)))مگر دانندگان با نادانان برابرند؟ 3- به معنى دانستن قواعد و کلياتى که بر مصاديق و جزئياتش تطبيق کند چنانکه گويد: علم منطق، فلسفه، فقه، اصول، پيداست که کلمه (((علم))) در اين حديث شريف به معنى دوم و سوم مناسب است. دوم - علم از نظرهاى گوناگون تقسيمات مختلف و گوناگونى دارد مانند العلم علمان: مطبوع و مسموع: العلم علمان: علم الابدان و علم الاديان علم بر دو قسم است: علم غيب و شهود علم بر چهار قسم است که در حديث 134 در همين کتاب بيان مى‏شود گاهى علم را از نظر سود و زيان تقسيم مى‏کنند مانند: لا خير فى علم لا ينفعو. علمى که سود ندهد خير ندارد و مانند همين حديث شريف که علم را از اين نظر تقسم نموده و علم سودمند سه قسم شمرده شده است. سوم‏شخصى که راجع به علم يا هر موضوعى سخن مى‏گويد موقعيت و مسؤليتش در معنى سخنش تاثير مى‏کند پس بايد در مقام تفسير و بيان سخنش موقعيت و مسؤليت او را در نظر گرفت مثلا کلمه (((اية و ايات يا ايه محکمه و ايات محکمات))) در 232 مورد از قران و 17 مورد از نهج البلاغه ذکر شده است و در تمام اين موارد به معنى ايه قران يا نشانه‏اى که از ان به خدا پى‏برند يا مطلق نشانه بکار رفته است در صورتيکه همين کلمه را اگر ابن سينا و ملاصدرا بدون قرينه ذکر کنند معنى برهان منطقى و صغرى و کبرى صحيح از ان فهميده مى‏شود و چون اين کلمه را يک دانشمند طبيعى استعمال کند معنى فرمول ازمايش شده از ان تبادر مى‏کند.
    اکنون با ملاحظه اين سه مقدمه و تفکر در صدر و ذيل اين حديث شريف بايد بگوئيم که (((علم سودمند از نظر پيغمبر بر سه قسم است، شارحين بصير و روشنفکر اصول کافى تمام اين نکات را اگر چه تسريح نکرده‏اند در نظر گرفته و اين حديث را بيان و توضيح داده‏اند عارف خبير و دانشمند بصير مرحوم فيض کاشانى چنين فرمايد پيغمبر (ص) با جمله (((لا يضر من جهله ))) به مردم فهمانيد که معلومات اين شخص که علامه‏اش مى‏خوانيد در حقيقت علم نيست بلکه علم حقيقى انستکه دانستن براى معاد و قيامت مفيد باشد و ندانستنش در ان روز زيان دهد نه انچه را که عوام مردم بپسندند و وسيله جمع مال شود. انگاه علم سودمند در نظر شرع را بيان کرده و به سه قسم منحصر نموده است: 1- اية محکمة که به اصول عقايد اشاره دارد زيرا براهين ان ايات محکمات جهان و قران کريم است و در قران دلايل مبداء و معاد به لفظ (((ايه و ايات))) بسيار ذکر شده است و فريضة عادلة اشاره به علم اخلاق است که خوبش از لشکر عقل و بدش از لشکر جهل است و بر انسان فريضه (واجب) است که لشکر عقل را داشته باشد و از لشکر جهل تهى باشد و عدالت ان کنايه از حد وسط بين افراط و تفريط است و سنة قائمة اشاره به احکام شريعت يعنى مسائل حلال و حرام دارد و انحصار علوم دينى به اين سه قسم معلوم است و اين کتاب کافى هم مشتمل بر همين سه علم است و با سه نشاة انسانيت مطابق است يعنى علم اصول عقايد براى عقلش و علم اخلاق براى جان و دلش و حلال و حرام براى بدن او مى‏باشد))) مرحوم ملاصدرا و مجلسى همين تفاسير را عينا يا با اختلاف در عموم و خصوص از جمله اقوال و وجوه شمرده‏اند و نيز اين بيان را مفسرين در ايه کريمه (((يتلوا عليهم اياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمة))) با اندکى فرق ذکر مى‏کنند، شيخ طوسى از قول قتاده مى‏فرمايد مراد به حکمت سنت است، در حديث 134 امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: همه علم مردم را چهار قسم ديدم: اول اينکه خداى تو را بشناسى دوم بدانى چه مصالحى در ساختن تو بکار برده بدانى از تو چه خواسته. چهارم انچه تو را از دينت خارج کند بشناسى، و خلاصه علم مفيد از نظر قران و پيغمبر و امام صادق در اطراف همين مطالب دور مى‏زند و علوم ديگر در انها زياديست چنانچه در اين حديث پيغمبر فرموده: بود و نبودش سود و زيانى ندارد.
    صدرالمتالهين (ره) در اينجا بحث مربوطى مطرح کرد مى‏گويد: علم يعنى شناختن و دانستن چيزى همانطور که هست و اين از صفات خداوند است پس چگونه مى‏شود چيزى علم باشد و زيادى و ناپسند باشد خلاصه سخنش اينکه: دانستن هر چيز بهتر از ندانستن ان است پس چگونه در اين روايت فقط سه علم را خوب دانسته و بقيه را بد، انگاه پاسخى مفصل مى‏گويد که خلاصه‏اش اين است: نکوهش علم به واسطه خود علم و دانستن چيزى نيست بلکه به جهت نتايج زيانبخشى است که با خود عالم يا به ديگران مى‏رسد مانند علم جادو و شعبده و طلسمات به وسيله ان بين زن و شوهر جدايى مى‏اندازند و مانند علم نجوم و هيئت که به استثناى قسمت مفيد ان بيشترش تضييع عمر و وقت بيهوده گذرانيدن و احتمال و تخمينى ياد گرفتن است و يا مانند علوم حقيقى غامض و مشکل که فهم انسان طاقت درک ان را ندارد مانند بحث قضا و قدر الهى.

    2- امام صادق عليه السلام فرمود: دانشمندان وارثان پيمبرانند براى اينکه پيمبران پول طلا و نقره به ارث نگذارند و تنها احاديثى از احاديثشان بجاى گذارند هر که از ان احاديث برگيرد بهره بسيارى بر گرفته است. پس نيکو بنگريد که اين علم خود را از که ميگيريد، زيرا در خاندان ما اهل بيت در هر عصر جانشينان عادلى هستند که تغيير دادن غاليان و بخود بستگى خرابکاران و بد معنى کردن نادانان را از دين برمى‏دارند.

    شرح :
    خرابکارى در دين طبق اين روايت سه گونه است: 1- کلمه يا جمله قران و حديث را به نفع و سليقه خويش تغيير دادن و اين عمل گاهى از غلاة و مسلمين کاسه از اش داغتر سر مى‏زند 2- کسانى که مسلمان و متدين نيستند خود را به اسلام و دين ببندند يا مطلبى که از دين نيست به دين نسبت دهند 3- قران و حديث را از معنى حقيقى خود برگردانيده و طبق سليقه شخص خويش معنى کنند. و در هر دوره امامان يا علماى عادلى هستند که از اين اعمال جلوگيرى کنند.

    3- و فرمود: چون خدا خير بنده‏اى خواهد او را در دين دانشمند کند.



    4- امام باقر عليه السلام فرمود: کمال انسان و نهايت کمالش دانشمند شدن در دين و صبر در بلا و اقتصاد در زندگى است.



    5- امام صادق عليه السلام فرمود: دانشمندان امينند و پرهيزگاران دژها و جانشينان سروران و روايت ديگر دانشمندان برجهاى نورافکن و پرهيزگاران دژها و جانشينان سرورانند.


    6- حضرت صادق عليه السلام به بشير فرمود: هر يک از اصحاب ما که فهم دين ندارد خيرى ندارد، اى بشير هر مردى از ايشان که از نظر فهم دين بى‏نياز نباشد به ديگران نياز پيدا مى‏کند و چون به انها نيازمند شد او را در گمراهى خويش وارد کنند و او نفهمد.


    7- رسول خدا (ص) فرمود: در زندگى جز براى دو نفر خيرى نيست: عالمى که فرمانش برند. و شنونده نگهدار (انکه چون مطلبى از دين شنيد حفظ کند و عمل نمايد).


    8- امام باقر عليه السلام فرمود: عالمى که از علمش بهره برد (يا بهره برند) بهتر از هفتاد هزار عابد است.



    9- معاويه بن عمار گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: مردى است که از شما روايت بسيار نقل کند و ميان مردم انتشار دهد و ان را در دل مردم و دل شيعيانتان استوار کند و شايد عابدى از شيعيان شما باشد که در روايت چون او نباشد کداميک بهترند؟ فرمود: انکه احاديث ما را روايت کند و دلهاى شيعيانمان را استوار سازد از هزارعابد بهتر است.

    اصول کافی،کتاب کامل اصول کافی،مرحوم شیخ حاج احمد کافی خراسانی...،اسلام،زندگی نامه بزرگان همچومرحوم ک

    اصول کافی>>کتاب عقل وجهل

    1- امام باقر(ع) فرمايد: چون خدا عقل را افريد از او بازپرسى کرده باو گفت پيش اى پيش امد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پيشم محبوب‏تر باشد نيافريدم و ترا تنها بکسانيکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کيفر و پاداشم متوجه تو است.
    شرح :
    مراد بعقل چنانچه از جميع روايات اين باب استفاده مى‏شود همان قوه تشخيص و ادراک و وادار کننده انسان به نيکى و صلاح و باز دارنده او از شر و فساد مى‏باشد چنانچه در روايت سوم عقل وسيله پرستش خدا و بدست اوردن بهشت معرفى شده و در حديث چهارم 75 خاصيت و اثر ان بنام لشکر عقل توضيح داده شده است پس عاقل کامل کسى است که ان اثر در او باشد، و مراد به پيش امدن و بازگشتن عقل اين است که اين موجود در برابر او امر و نواهى خالقش کاملا منقاد و مطيع است و جمله اخر حديث در روايات ديگر توضيح داده مى‏شود که کيفر پاداش مردم در روز جزا به مقدار عقل ايشانست.
     
    2 -اصبغ بن نباته از على عليه السلام روايت مى‏کند که جبرئيل بر ادم نازل شد و گفت: اى ادم من مامور شده‏ام که ترا در انتخاب يکى از سه چيز مخير سازم پس يکى را بر گزين و دو تا را واگذار. ادم گفت چيست ان سه چيز؟ گفت: عقل و حياء و دين ادم گفت عقل را برگزيدم، جبرئيل بحياء و دين گفت شما باز گرديد و او را واگذاريد، ان دو گفتند اى جبرئيل ما ماموريم هر جا که عقل باشد با او باشيم. گفت خود دانيد و بالا رفت.
     
    شرح :
    از مجموع اين روايت چنين استفاده مى‏شود که عقل باحياء و دين لازم و ملزومند و از يکديگر جدا نشوند پس خداوند بهر کس عقل عنايت کند حياء و دين هم عنايت کرده است و کسى را که باحياء و متدين يافتم بايد او را عاقل هم بدانيم.
    3 شخصى از امام ششم عليه السلام پرسيد عقل چيست؟ فرمود چيزى است که بوسيله ان خدا پرستش شود و بهشت بدست ايد ان شخص گويد: گفتم پس انچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: ان نيرنگست، ان شيطنت است، ان نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.
     
    4 حسن بن جهم گويد: از امام رضا عليه‏السلام شنيدم که مى‏فرمود: دوست هر انسانى عقل او است و دشمن او جهلش.
     
    5 حسن بن جهم گويد: بحضرت ابوالحسن عليه السلام عرض کردم نزد ما دسته‏اى هستند که دوستدار امامند ولى ان تصميم راسخ را ندارند (که بتوانند از راه عقيده خويش از جان و مال بگذرند) همين قدر است که از محبت امام دم مى‏زنند. فرمود انها (بواسطه کوتاهى عقل و قصور ادارکشان) از جمله کسانى که مورد سرزنش خدا قرار گرفته‏اند نيستند. همانا خدا مى‏فرمايد: عبرت گيريد اى صاحبان بصيرت (و ايشان صاحب بصيرت نمى‏باشند).
     
    6 اسحاق بن عمار گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: هر که عاقل است دين دارد و کسى که دين دارد ببهشت مى‏رود (پس هر که عاقل است ببهشت مى‏رود).
     
     
    7 ابو جارود از امام پنجم عليه السلام نقل مى‏کند: خدا در روز قيامت نسبت بحساب بندگانش باندازه عقلى که در دنيا به انها داده است باريک بينى مى‏کند.
     
     
    8 سليمان ديلمى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائيل در يکى از جزاير دريا که سبز و خرم و پر اب و درخت بود عبادت خدا مى‏کرد يکى از فرشتگان از انجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش اين بنده‏ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او ان مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس ان فرشته بصورت انسانى نزد او امد عابد گفت تو کيستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در اين مکان اگاه شدم نزد تو امدم تا با تو عبادت خدا کنم پس ان روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکيزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اينجا يک عيب دارد. فرشته گفت: چه عيبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت در اينجا مى‏چرانديمش براستى اين علف از بين مى‏رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنين علفى تباه نمى‏شد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى‏دهم (يعنى حال اين عابد مانند مستضعفين و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نيست ليکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد).
     
     
    9- امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله و اله نقل مى‏کند که: چون خوبى حال مردى (مانند نماز و روزه بسيارش) بشما رسيد، در خوبى عقلش بنگريد زيرا به ميزان عقلش پاداش مى‏يابد.
     
     
    10- ابن سنان گويد بحضرت صادق عليه السلام عرض کردم: مرديست عاقل که گرفتار وسواس در وضو و نماز مى‏باشد: فرمود چه عقلى که فرمانبرى شيطان مى‏کند؟ گفتم: چگونه فرمان شيطان مى‏برد؟ فرمود از او بپرس وسوسه‏ايکه باو دست ميدهد از چيست؟ قطعا بتو خواهد گفت از عمل شيطانست.
     
     
    11 پيغمبر فرمود: خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است، زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پيغمبر و رسول را جز براى تکميل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و انچه پيغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدين بالاتر است و تا بنده‏اى واجبات را به عقل خود در نيابد انها را؛ انجام نداده است همه عابدان در فضيلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند که درباره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مى‏گيرند.
     
    12- هشام بن حکم گويد: موسى بن جعفر عليهم‏السلام به من فرمود: اى هشام خداى تبارک و تعالى صاحب عقل و فهم را در کتاب مژده داده است و فرموده (20 سوره 39) ان بندگانم را که هر سخن را شنوند و از نيکوترش پيروى کنند مژده بده، ايشانند که خدا هدايتشان کرده و ايشانند صاحبان عقل. اى هشام همانا خداى متعال بواسطه عقل حجت را براى مردم تمام کرده و پيغمبران را بوسيله بيان يارى کرده و بسبب برهانها بر ربوبيت خويش دلالتشان نموده و فرموده است (160 سوره 2) خداى شما خدائيست يگانه که جز او خدائى نيست و رحمان و رحيم است. در افرينش اسمانها و زمين و تفاوت شب و روز و کشتى‏هائيکه به سود مردم در دريا روانست و ابى که خدا از اسمان فرو اورد که زمين را بعد از موات شدنش زنده گرداند و از همه جنبندگان در ان پرا کند و گردش بادها و ابرى که بين اسمان و زمين زير فرمانست نشانه‏ايست بر ربوبيت ما براى مردمى که تعقل کنند. اى هشام خدا اينها را دليل بر شناسائى خود قرار داده که مسلما مدبرى دارند، پس فرموده است (160 سوره 25) و شب و روز خورشيد و ماه را به خدمت شما گماشت و ستارگان تحت فرمان اويند در اينها براى گروهى که عقل خود را بکار اندازند نشانه‏ها است و باز فرمود (70 سوره 40) اوست که شما را از خاکى افريد انگاه از نطفه‏اى انگاه از پاره گوشتى سپس شما را بصورت طفلى بيرون اورد تا هنگاميکه به کمال نيرو برسيد و بعدا پير شويد و بعضى از شما پيش از پيرى بميرد و به مدتى معين برسد شايد تعقل کنيد. و باز فرموده: همانا در گردش شب و روز و رزقيکه خدا از اسمان فرستاد که زمين را بعد از موات شدنش زنده کرد و در گردش بادها (و ابر مسخر در فضا) براى انها که تعقل مى‏کنند نشانه‏هائيست و باز فرمود (16 سوره 57) زمين را بعد از موات شدنش زنده مى‏کند، اين ايات را براى شما بيان مى‏کنيم شايد تعقل کنيد. و نيز فرمود(4 سوره 13) و باغها از تاک و کشتزار و نخلستان جفت هم و جدا از هم که همه از يک اب مشروب مى‏شوند ليکن ميوه بعضى را بر بعضى ديگر برترى داده‏ايم در اينها اياتيست براى کسانيکه تعقل کنند و فرمود (24 سوره 30) از جمله ايه‏هاى وى اين است که برق را براى بيم و اميد به شما بنماياند و اسمان ابى نازل کند تا زمين را پس از موات شدنش زنده کند در اينها براى مردمى که تعقل مى‏کنند نشانه‏هائى است و باز فرمود (153 سوره 6) بگو بيائيد انچه را پروردگارتان به شما حرام کرده بخوانم: اينکه چيزى را با او شريک مى‏کنيد و با پدر و مادر نيکى کنيد و فرزندان خود را از بيم تنگدستى نکشيد که شما و انها را ما روزى مى‏دهيم و به کارهاى زشت چه عيان و نهانش نزديک نشويد و تنى را که خدا محترم داشته نکشيد مگر به حق. اينها است که خدا شما را به ان سفارش کرده شايد تعقل کنيد. و نيز فرمود (28 سوره 30) مگر بعضى از بردگان شما نسبت به امواليکه به شما داده‏ايم شريکتان مى‏باشند تا دارائى برابر باشيد و از انها چنانچه از يکديگر مى‏ترسيد بترسيد ايات خود را اينگونه براى مردمى که تعقل مى‏کنند شرح مى‏دهيم. اى هشام پس خداوند صاحبان عقل را اندرز داده و به اخرت تشويقشان نموده (33 سوره 6) زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى نيست و سراى اخرت براى پرهيزگاران بهتر است چرا تعقل نمى‏کنيد.
    اى هشام سپس خدا کسانى را که کيفرش را تعقل نمى‏کنند بيم داده و فرموده (138 سوره 37) سپس ديگران را هلاک ساختيم شما صبحگاهان و هنگام شب به انها مى‏گذريد پس چرا تعقل نمى‏کنيد و فرموده (35 سوره 29) ما به مردم اين دهکده بسبب گناهى که مى‏کرده‏اند عذابى از اسمان فرمود اريم از اين حادثه براى انها که تعقل مى‏کنند نشانه‏اى روشن بجا گذاشته‏ايم. اى هشام عقل همراه علم است و خدا فرموده (43 سوره 29) اين مثلها را براى مردم ميزنيم و جز دانشمندان تعقل نمى‏کنند اى هشام سپس کسانى را که تعقل نمى‏کنند نکوهش نموده و فرموده (166 سوره‏2) و چون به مشرکان گويند از انچه خدا نازل کرده پيروى کنيد گويند: نه، بلکه از ائينى که پدران خويش را بر ان يافتيم پيروى ميکنيم. و گرچه پدرانشان چيزى تعقل نکرده و هدايت نيافته بودند و فرموده داستان کافران چنانستکه شخصى به حيوانى که جز صدائى و فريادى نمى‏شنود بانگ زند ايشان کرانند و لالانند، کورانند پس تعقل نمى‏کنند، و فرموده (43 سوره 10) بعضى از انها بسويت گوش فرا دهد اما مگر تو ميتوانى بکران در صورتيکه تعقل هم مى‏کنند بشنوانى و باز فرموده (47 سوره 25) مگر گمانبرى بيشتر انها مى‏شنوند يا تعقل مى‏کنند؟!ايشان جز به مانند چارپايان بلکه روش ايشان گمراهانه‏تر است. (15 سوره 49) با شما دسته جمعى کار زار نکنند مگر از درون دهکده‏اى مستحکم يا از پشت ديوارها، دليرى ايشان ميان خودشان با شدت است، گمانبرى باهمند اما دلهاشان پراکنده است، چنين است زيرا انها گروهى هستند که تعقل نمى‏کنند. و فرموده (44 سوره 2) خود را از ياد مى‏بريد در صورتى که کتاب اسمانى مى‏خوانيد مگر تعقل نمى‏کنيد اى هشام خدا اکثريت را نکوهش نموده و فرموده (117 سوره 6) اگر بخواهى از اکثريت مردم زمين پيروى کنى ترا از راه خدا به در برند. و فرمود (25 سوره 31) و اگر از انها بپرسى که اسمانها و زمين را افريده مسلما مى‏گويند: خدا، بگو ستايش مخصوص خداست اما اکثريت انها نمى‏دانند. و فرمود: (63 سوره 29) و اگر از انها بپرسى که از اسمان باران فرستد و زمين مواترا بدان زنده کند قطعا مى‏گويند: خدا، بگو: حمد خدا را اما اکثريت انها تعقل نمى‏کنند. اى هشام سپس اقليت را ستوده و فرموده (13 سوره 34) و کمى از بندگانم شکر گزارند و فرموده (24 سوره 38) (بسيارى از شريکان به يکديگر ستم کنند مگر کسانيکه ايمان دارند و کار شايسته کنند) و انها کمند و فرموده (29 سوره 4) تنها يک مرد با ايمان از خاندان فرعون که ايمانش را پنهان ميداشت گفت: ميخواهيد مردى را بکشيد که مى‏گويد: پروردگارم خداست؟! و فرموده (43 سوره 11) جز اندکى بنوح ايمان نياوردند و فرمود: (38 سوره 6) ليکن بيشترشان نمى‏دانند و فرموده (103 سوره 5) و بيشترشان تعقل نمى‏کنند. فرموده (؟) و بيشترشان ادراک نميکنند. اى هشام سپس خداوند از صاحبان عقل به نيکوترين وجه ياد نموده و ايشان را بهترين زيور اراسته و فرموده (282 سوره 2) خدا بهر که خواهد حکمت دهد و هر که حکمت گيرد خير بسيار گرفته است و جز صاحبان عقل در نيابند. و فرموده (5 سوره 3) انها که دانش ريشه دارند گويند بقران ايمان داريم تمامش از نزد پروردگار ما است ولى جز صاحبان عقل در نيابند. و فرموده (187 سوره 3) همانا در افرينش اسمانها و زمين و رفت و امد شب و روز براى صاحبان عقل نشانه‏هاست. و فرموده (20 سوره 13) مگر انکه ميداند انچه از پروردگارت بتو نازل شده حق است، مانند شخص کور است تنها صاحبان عقل در ميبابند. و فرموده (10 سوره 39) مگر انکه در اوقات شب در حال سجده و قيام مشغول عبادت است و از اخرت بيم دارد و برحمت پروردگارش اميدوارست (مانند غير او است) بگو مگر کسانيکه دانند با کسانيکه ندانند يکسانند صاحبان عقل در مى‏يابند. و فرموده (29 سوره 38) کتاب پر برکتى را بسويت فرستاديم تا در اياتش تدبر کنند و تا صاحبان عقل متذکر شوند. و فرموده (57 سوره 40) موسى را هدايت داديم و ان کتاب را که هدايت و پند صاحبان عقل بود ميراث بنى اسرائيل کرديم. و فرموده (56 سوره 51) و پند ده که پند دادن مؤمنان را سود دهد. اى هشام خداى تعالى در کتابش مى‏فرمايد (37 سوره 50) همانا در اين کتاب ياد اورى است براى کسى که دلى دارد (يعنى عقل دارد) و فرموده (12 سوره 31) (((همانا بلقمان حکمت داديم))) فرمود مقصود از حکمت عقل و فهم است. اى هشام لقمان بپسرش گفت: حق را گردن نه تا عاقلترين مردم باشى همانا زيرکى در برابر حق ناچيز است پسر عزيزم دنيا درياى ژرفى است که خلقى بسيار در ان غرقه شدند (اگر از اين دريا نجات مى‏خواهى) بايد کشتيت در اين دريا تقواى الهى و اکنده ان ايمان و بادبانش توکل و ناخدايش عقل و رهبريش دانش و لنگرش شکيبائى باشد. اى هشام براى هر چيز رهبرى است و رهبرى عقل انديشيدن و رهبر انديشيد خاموشى است و براى هر چيزى مرکبى است و مرکب عقل تواضع است، براى نادانى تو همين بس که مرتکب کارى شوى که از ان نهى شده‏ئى. اى هشام‏خدا پيغمبران و رسولانشرا بسوى بندگان نفرستاد مگر براى انکه از خدا خردمند شوند (يعنى معلومات انها مکتسب از کتاب و سنت باشد نه از پيش خود) پس هر که نيکوتر پذيرد معرفتش بهتر است و انکه بفرمان خدا داناتر است عقلش نيکوتر است و کسيکه عقلش کاملتر است مقامش در دنيا و اخرت بالاتر است: اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت اشکار و حجت پنهان، حجت اشکار رسولان و پيغمبران و امامانند عليه السلام و حجت پنهان عقل مردم است. اى هشام عاقل کسى است که حلال او را سپاسگزارى باز ندارد و حرام بر صبرش چيره نشود. اى هشام هر که سه چيز را بر سه چيز مسلط سازد بويرانى عقلش کمک کرده است: انکه پرتو فکرش را به اروزى درازش تاريک کند و انکه شگفتيهاى حکمتش را بگفتار بيهوده‏اش نابود کند و انکه پرتو اندرز گرفتن خود را بخواهشهاى نفسش خاموش نمايد (هر که چنين کند) گويا هوس خود را برويرانى عقلش کمک داده و کسى که عقلش را ويران کند دين و دنياى خويش را تباه ساخته است. اى هشام چگونه کردارت نزد خدا پاک باشد که دل از فرمان پروردگارت باز داشته و عليه عقلت از هوست فرمان برده باشى. اى هشام صبر بر تنهائى نشانه قوت عقل است. کسى که از خدا خردمندى گرفت از اهل دنيا و دنياطلبان کناره گيرد و به انچه نزد خداست بپردازد و خدا انيس وحشت او و يار تنهائى او و اندوخته هنگام تنگدستى او و عزيز کننده اوست بى‏فاميل و تبار. اى هشام حق براى فرمانبردارى خدا بپا داشته شد، نجاتى جز بفرمانبردارى نيست و فرمانبردارى بسبب علم است و علم با اموزش بدست ايد و اموزش بعقل وابسته است و علم جز از دانشمندان الهى بدست نيايد و شناختن علم بوسيله عقل است.
    اى هشام کردار اندک از عالم چند برابر پذيرفته شود و کردار زياد از هواپرستان و نادانان پذيرفته نگردد. اى هشام همانا عاقل به کم و کاست دنيا با دريافت حکمت خشنود است و با کم کاست حکمت و رسيدن به دنيا خشنود نيست از اين رو تجارتشان سودمند گشت. اى هشام همانا خردمندان زياده بر احتياج از دنيا را کنار نهادند تا چه رسد به گناهان با اينکه ترک دنيا فضيلت است و ترک گناه لازم.اى هشام عاقل به دنيا و اهل دنيا نگريست و دانست که دنيا جز با زحمت دست ندهد و به اخرت نگريست و دانست که ان هم جز با رحمت نيايد پس با زحمت در جستجوى پاينده‏تر ان برامد (يعنى چون ديد به دست اوردن دنيا و اخرت هر دو احتياج به زحمت دارد با خود گفت چه بهتر که اين زحمت را در راه تحصيل اخرت پاينده متحمل شوم). اى هشام خردمندان از دنيا رو گردانيده به اخرت روى اوردند زيرا ايشان دانستند که دنيا خواهان است و خواسته و اخرت هم خواهان است و خواسته و کسى که خواهان اخرت باشد دنيا او را بجويد تا روزيش را بطور کامل از دنيا برگيرد و کسى که دنيا طلبد اخرت او را جويد يعنى مرگش در رسد و دنيا و اخرتش را تباه سازد. اى هشام کسى که ثروت بدون مال و دل اسودگى از حسد و سلامتى دين خواهد بايد با تضرع و زارى از خدا بخواهد که عقلش را کامل کند زيرا عاقل به قدر احتياج قناعت کند و انکه به قدر احتياج قناعت کند بى‏نياز گردد و کسى که بقدر احتياج قناعت نکند هرگز بى‏نيازى نيابد. اى هشام خدا از مردمى شايسته حکايت کند که انها گفته‏اند (8 سوره‏3) (((پروردگارا بعد از انکه ما را هدايت فرمودى دلهاى مان را منحرف مساز و ما را از نزد خويش رحمتى بخشاى که تو بخشاينده‏اى))) چون دانستند که دلها منحرف شوند و به کورى و سرنگونى گرايند. همانا از خدا نترسد کسى که از جانب خدا خردمند نگردد و کسى که از جانب خدا خرد نيابد دلش بر معرفت ثابتى که بدان بينا باشد و حقيقتش را دريابد بسته نگردد و کسى که به دين سعادت رسد که گفتار و کردارش يکى شود و درونش با برونش موافق باشد زيرا خدايى که اسمش مبارک است بر عقل درونى پنهان جز به ظاهرى که از باطن حکايت کند دليلى نگذاشته است. اى هشام امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود: خدا با چيزى بهتر از عقل پرستش نشود و تا چند صفت در انسان نباشد عقلش کامل نشده است مردم از کفر و شرارتش در امان و به نيکى و هدايتش اميدوار باشند. زيادى مالش بخشيده زيادى گفتارش بازداشت شده باشد. بهره او از دنيا مقدار قوتش باشد. تا زنده است از دانش سير نشود. ذلت با خدا را از عزت با غير خدا دوست‏تر دارد. تواضع را از شرافت دوست‏تر دارد. نيکى اندک ديگران را زياد و نيکى بسيار خود را اندک شمارد همه مردم را از خود بهتر داند و خود را از همه بدتر و اين تمام مطلب است. اى هشام عاقل دروغ نگويد اگر چه دلخواه او باشد. اى هشام کسى که مردانگى ندارد دين ندارد کسى که عقل ندارد مردانگى ندارد. با ارزش‏ترين مردم کسى است که دنيا را براى خود منزلى نداند. همانا براى هدفهاى شما بهائى جز بهشت نيست پس انرا به غير بهشت نفروشيد. اى هشام امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمود: از جمله علامات عاقل اين است که سه خصلت در او باشد.
    1- چون از او پرسند جواب دهد 2- و چون مردم از سخن در مانند او سخن گويند 3- و رايى اظهار کند که به مصلحت همگنان باشد کسى که هيچ يک از اين صفات ندارد احمق است، اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: در صدر مجلس نبايد نشيند مگر مردى که اين سه خصلت يا يکى از انها را داشته باشد و کسى که هيچ ندارد و در صدر نشيند احمق است. و حسن بن على عليه السلام فرمود حاجات خود را از اهلش خواهيد عرض شد اهلش کيانند اى پسر پيغمبر؟ فرمود: انها که خدا در کتابش بيان کرده و ياد نموده و فرموده: تنها صاحب دلان پند گيرند. و انها خردمندانند. و على بن حسين عليهما السلام فرمود: همنشينى با خوبان صلاح انگيز است و حسن اخلاق دانشمندان عقل خيز و فرمانبرى از حاکمان عادل کمال عزت است و بهره بردارى از ما کمال مردانگى و رهنمائى مشورت خواه اداى حق نعمت است و خوددارى از ازار نشانه کمال عقل است و اسايش تن در دنيا و اخرت. اى هشام عاقل به کسى که بترسد تکذيبش کند خبر ندهد و از انکه نگرانى مضايقه دارد چيزى نخواهد و به انچه توانا؛ نيست وعده ندهد و به انچه در اميدواريش سرزنش شود اميد نبندد و به کارى که بترسد در ان درماند اقدام نکند.
     
    شرح :
    مقصود اصلى و تکيه گاه سخن در اين حديث شريف طولانى همانا عقل و عاقل است چه در اصل سخن خود حضرت و چه در ايات کريمه‏اى که از قران استشهاد فرمود و چه در اخبارى که از اجداد بزرگوارش نقل مى‏فرمايد حتى نکوهش اکثريت و ستايش عقليت از اين نظر است که بيشتر مردم تعقل نمى‏کنند و شکرگزاران مؤمن نيکوکار همواره در اقليت‏اند.
     
    13- اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: عقل پرده‏ايست پوشاننده محبت. و فضل جمالى است هويدا پس نادرستيهاى اخلاقت را به فضلت به پوشان و با عقلت هوست را بکش تا دوستى مردم برايت سالم ماند و محبت تو بر انها اشکار گردد.
     
    شرح :
    خواهشاى نفسانى انسان هميشه او را تهييج و به ستم و کار زشت تحريک مى‏کنند ولى انسان عاقل به وسيله عقلش شهوت را خاموش مى‏کند و روى انها پرده مى‏اندازد تا از طرف ان ازارى به مردم نرسد و به راستى و حقيقت مردم را دوست داشته باشد و نيز عاقل اگر بعضى از صفات نيک را ندارد يا ناقص دارد به سبب نيکى و احسانى که به مردم مى‏کند جلوه‏اى پيدا مى‏کند و محبت انها را نسبت به خود جلب مى‏نمايد.
     
    14- سماعه گويد خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به ميان امد حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسيد، سماعه گويد من عرض کردم قربانت گردم غير از انچه شما به ما فهمانيده‏ايد نمى‏دانيم. حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خويش و از طرف راست عرش افريد و ان مخلوق اول از روحانيين است پس بدو فرمود: پس رو او پس رفت سپس فرمود پيش اى پيش امد خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت افريدم و بر تمام افريدگانم شرافت بخشيدم سپس جهل را تاريک و از درياى شور و تلخ افريد به او فرمود پس رو پس رفت فرمود پيش بيا پيش نيامد فرمود: گردن کشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل ديد دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا اين هم مخلوقى است مانند من. او را افريدى و گراميش داشتى و تقويتش نمودى من ضد او هستم و بر او توانايى ندارم انچه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن فرمود بلى مى‏دهم ولى اگر بعد از ان نافرمانى کردى ترا و لشکر تو را از رحمت خود بيرون مى‏کنم عرض کرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنايت کرد (و نيز هفتاد و پنج لشکر جهل) بدين قرار است:
    نيکى و ان وزير عقل است و ضد او را بدى قرار داد؛ که ان وزير جهل است؛ و ايمان و ضد ان کفر؛ و تصديق حق و ضد ان انکار است؛ و اميدوارى و ضد ان نوميدى؛ و دادگرى و ضد ان ستم؛ و خشنودى و ضد ان قهر و خشم؛ و سپاسگذارى و ضد ان ناسپاسى؛ و چشمداشت رحمت خدا و ضد ان ياس از رحمتش؛ و توکل و اعتماد به خدا و ضد ان حرص و از؛ و نرم دلى و ضد ان سخت دلى؛ و مهربانى و ضد ان کينه توزى و دانش و فهم و ضد ان نادانى؛ و شعور و ضد ان حماقت؛ و پاکدامنى و ضد ان بى‏باکى و رسوائى و پارسائى و ضد ان دنيا پرستى؛ و خوشرفتارى و ضد ان بدرفتارى؛ و پروا داشتن و ضد ان گستاخى؛ و فروتنى و ضد ان خودپسندى؛ و ارامى و ضد ان شتابزدگى؛ و خردمندى و ضد ان بى‏خردى و خاموشى و ضد ان پرگوئى؛ و رام بودن و ضد ان گردنکشى؛ و تسليم حق شدن و ضد ان ترديد کردن، و شکيبايى و ضد ان بى‏تابى؛ و چشم پوشى و ضد ان انتقامجوئى؛ و بى‏نيازى و ضد ان نيازمندى؛ و به ياد داشتن و ضد ان بى‏خبر بودن؛ و در خاطر نگه داشتن و ضد ان فراموشى؛ و مهرورزى و ضد ان دورى و کناره‏گيرى؛ و قناعت و ضد ان حرص و از؛ و تشريک مساعى و ضد ان دريغ و خوددارى؛ و دوستى و ضد ان دشمنى؛ پيمان دارى و ضد ان پيمانشکنى؛ و فرمانبرى و ضد ان نافرمانى سرفرودى و ضد ان بلندى جستن؛ و سلامت و ضد ان مبتلا بودن؛ و دوستى و ضد ان تنفر و انزجار؛ و راستگوئى و ضد ان دروغگوئى؛ و حق و درستى و ضد ان باطل و نادرستى؛ و امانت و ضد ان خيانت؛ و پاکدلى و ضد ان ناپاکدلى؛ و چالاکى و ضد ان سستى و زيرکى و ضد ان کودنى؛ و شناسايى و ضد ان ناشناسائى؛ و مدارا و رازدارى و ضد ان رازفاش کردن؛ و يک روئى و ضد ان دغلى؛ و پرده پوشى و ضد ان فاش کردن؛ و نماز گزاردن و ضد ان تباه کردن نماز؛ و روزه گرفتن و ضد ان روزه خوردن؛ و جهاد کردن و ضد ان فرار از جهاد؛ و حج گزاردن و ضد ان پيمان حج شکستن و سخن نگهدارى و ضد ان سخنچينى؛ و نيکى به پدر و مادر و ضد ان نافرمانى پدر و مادر؛ و با حقيقت بودن و ضد ان رياکارى؛ و نيکى و شايستگى و ضد ان زشتى و ناشايستگى؛ و خودپوشى و ضد ان خود ارائى و تقيه و ضد ان بى‏پروائى؛ و انصاف و ضد ان جانبدارى باطل؛ و خودارائى براى شوهر و ضد ان زنا دادن؛ و پاکيزگى و ضد ان پليدى؛ و حيا و ازرم و ضد ان بى‏حيائى؛ و ميانه روئى و ضد ان تجاوز از حد؛ و اسودگى و ضد ان خود را به رنج انداختن؛ و اسان‏گيرى و ضد ان سختى گيرى؛ و برکت داشتن و ضد ان بى‏برکتى؛ و تن درستى و ضد ان گرفتارى؛ و اعتدال و ضد ان افزون طلبى؛ و موافقت با حق و ضد ان پيروى از هوس و سنگينى و متانت و ضد ان سبکى و جلفى؛ و سعادت و ضد ان شقاوت؛ و توبه و ضد ان؛ اصرار برگناه؛ و طلب امرزش و ضد ان بيهوده طمع بستن؛ و دقت و مراقبت و ضد ان سهل‏انگارى؛ دعا کردن و ضد ان سرباز زدن؛ و خرمى و شادابى و ضد ان سستى و کسالت؛ و خوشدلى و ضد ان اندوهگينى؛ مانوس شدن و ضد ان کناره گرفتن و سخاوت و ضد ان بخيل بودن.
    پس تمام اين صفات ( هفتاد و پنج گانه) که لشگريان عقلند جز در پيغمبر و جانشين او و مؤمنينى که خدا دلش را به ايمان ازموده جمع نشود اما دوستان ديگر ما برخى از اينها را دارند و متدرجا همه را دريابند و از لشکريان جهل پاک شوند انگاه با پيغمبران و اوصياءشان در مقام اعلى همراه شوند و اين سعادت جز با شناختن عقل و لشکريانش و دورى از جهل و لشکريانش به دست نيايد خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.(در متن جنود عقل و جهل را هفتاد و پنج ذکر کرده و در توجيه هفتاد و هشت و ظاهرا بعضى به عبارت ديگر تکرار شده).
     
    شرح :
    مقصود از جهل يا شيطان است و يا همان قوه‏اى که انسان را به کار زشت و گناه دعوت مى‏کند و وسوسه مى‏نمايد و اين در فرشتگان نيست از اين جهت هيچ يک از هفتاد و پنج لشکر جهل که در اين حديث شريف نام برده شده در اختيار ايشان نيست و انسان انگاه از فرشته برتر شود که با وجود انکه استعداد پذيرش اين صفات زشت را دارد و انها متصف نگردد و انها را در خود راه ندهد و مراد به عقل هم چنانچه در حديث اول گفتيم قوه‏اى است که انسان را به فضائل و کارهاى نيک وا مى‏دارد و لشکريان او هم در برابر لشکريان جهل صف کشيده و هميشه نفس انسان ميدان معرکه و محل زد و خورد و کارزار اين دو صف مى‏باشد.
     
    15- حضرت صادق عليه السلام فرمود: هيچگاه پيغمبر با مردم از عمق عقل خويش سخن نگفت بلکه مى‏فرمود: ما گروه پيغمبران ماموريم که با مردم به اندازه عقل خودشان سخن گوئيم.
     
    1
    16- اميرالمومنين عليه السلام فرمود: دلهاى نادانان را طمع‏ها از جا بر مى‏کنند و ارزوهاى بى‏جا در گروشان مى‏گذارند و نيرنگها به دامشان مى‏اندازند.
     
     
    17- حضرت صادق عليه السلام فرمود با عقل ترين مردم خوش خلق‏ترين انها است.
     
    18
    18- ابو هاشم گويد: خدمت حضرت رضا عليه السلام بودم و از عقل و ادب گفتگو مى‏کرديم حضرت فرمود: اى ابو هاشم عقل موهبت خدا است و ادب با رنج سختى بدست ايد پس کسى که در کسب ادب زحمت کشد ان را بدست ارد و کسى که در کسب عقل رنج برد بر نادانى خويش افزايد.
     
     
    19- اسحاق بن عمار گويد: به حضرت صادق عرض کردم: قربانت گردم من همسايه‏اى دارم که نماز خواندن و صدقه دادن و حج رفتنش بسيار است و عيب ظاهرى ندارد فرمود عقلش چطور است گفتم: عقل درستى ندارد فرمود: پس با ان اعمال درجه‏اش بالا نمى‏رود.
     
     
    20- ابن سکيت گويد به امام دهم عليه السلام عرض کردم: چرا خود حضرت موسى را با وسيله عصا و يد بيضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عيسى را با وسيله طبابت و حضرت محمد را که بر او و خاندانش و پيغمبران درود باد به وسيله کلام و سخنرانى حضرت فرمود: چون خدا موسى عليه السلام را مبعوث کرد جادوگرى بر مردم ان زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چيزى اورد که مانندش از توانائى انها خارج بود و به وسيله ان جادوى انها را باطل ساخت و حجت را بر ايشان ثابت کرد و عيسى عليه السلام را در زمانى فرستاد که فلج و زمينگيرى زياد شده بود و مردم نياز به طب داشتند پس او از جانب خدا چيزى اورد که مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را بر ايشان ثابت کرد. و حضرت محمد (ص) را در زمانى فرستاد که خطبه خوانى و سخنورى به گمانم شعر را هم فرمود زياد شده بود، پس ان حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا اورد که گفتار انها را باطل کرد و حجت را بر ايشان تمام نمود. ابن سکيت گفت به خدا هرگز مانند تو را نديده‏ام بفرمائيد در اين زمان حجت خدا بر مردم چيست فرمود: عقل است که بوسيله ان امام راستگو مى‏شناسد و تصديقش مى‏کند و دورغگو را مى‏شناسد و تکذيبش مى‏نمايد. ابن سکيت گفت به خدا جواب درست همين است.
     
     
    21- حضرت باقر عليه السلام فرمود: چون قائم ما قيام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع کند و ( تا پيروى هوس نکنند و با يکديگر اختلاف نورزند) و در نتيجه خردشان کامل شود (متانت و خود نگهدارى‏شان کامل شود).
     
     
    22- حضرت صادق عليه السلام فرمود: حجت خدا بر بندگان پيغمبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است.
     
     
    23- و فرمود: پايه شخصيت انسان عقل است و هوش و فهم و حافظه و دانش از عقل سرچشمه مى‏گيرند. عقل انسان را کامل کند و رهنما و بينا کننده و کليد کار اوست و چون عقلش به نور خدائى مؤيد باشد دانشمند و حافظ و متذکر و با هوش و فهميده باشد و از اين رو بداند چگونه و چرا و کجاست و خيرخواه و بدخواه خود را بشناسد و چون انرا شناخت روش زندگى و پيوست و جدا شده خويش بشناسد و در يگانگى خدا و اعتراف بفرمانش مخلص شود و چون چنين کند از دست رفته را جبران کرده بر اينده مسلط گردد و بداند در چه وضعى است و براى چه در اينجاست و از کجا امده و به کجا مى‏رود؟ اينها همه از تاييد عقل است.
     
     
    24- حضرت صادق عليه السلام فرمود عقل راهنماى مؤمن است.
     
     
    25- امام صادق عليه السلام از پيغمبر (ص) نقل مى‏کند که فرمود: اى على هيچ تهيدستى سخت‏تر از نادانى و هيچ مالى سود بخش‏تر از عقل نيست.
     
     
    26- امام باقر عليه السلام فرمود چون خدا عقل را افريد به او فرمود پيش بيا، پيش امد فرمود برگرد، برگشت فرمود بعزت و جلالم مخلوقى بهتر از تو نيافريدم، امر نهى و پاداش و کيفرم متوجه تو است.
     
     
    27- اسحاق بن عمار گويد به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم: نزد مردى مى‏روم و بعضى از سخنم را مى‏گويم او تمام مقصود مرا مى‏فهمد و مردى ديگر نزد او مى‏روم و تمام سخنم را به او مى‏گويم او طبق گفته من جواب مى‏دهد و مردى ديگر نزد او مى‏روم و سخنم را مى‏گويم او ( چون مقصود مرا نمى‏فهمد) مى‏گويد دوباره بگو. فرمود: اى اسحاق مى‏دانى چرا چنين است؟ گفتم: نه، فرمود: انکه تمام سخن ترا از بعضى گفتارت مى‏فهمد، کسى است که نطفه‏اش با عقلش خمير شده است و انکه پس از اتمام سخنت جواب تو را مى‏گويد کسى است که عقلش در شکم مادر به او اميخته است و انکه چون سخنش گوئى گويد: دوباره بگو کسى است که پس از بزرگ شدن عقلش به او اميخته شده او است که مى‏گويد دوباره بگو.
     
     
    28- امام صادق عليه السلام از پيغمبر اکرم (ص) فرمود: چون مردى را پرنماز و روزه ديديد به او ننازيد تا بنگريد عقلش چگونه است.
     
     
    29- امام صادق عليه السلام فرمود: اى مفضل کسى که تعقل نکند رستگار نگردد و تعقل نکند کسى که نداند، کسى که بفهمد نجيب مى‏شود، کسى که صبر کند پيروز شود، دانش سپر بدبختى است و راستى عزت است و نادانى زلت، فهميدن بزرگوارى و سخاوت کاميابى و خوش خلقى دوستى اورنده است، کسى که به اوضاع زمانش اگاه باشد اشتباهات بر او هجوم نيارد، دورانديشى همان بدبينى است واسطه بين انسان و رسيدن به حقيقت نعمت وجود عالم است و نادان در اين ميان بدبخت است، خدا دوست کسى است که او را شناخت و دشمن انکه خودسرانه خويش را در زحمت شناسائيش انداخت خردمند عيب پوش است و نادان فريبنده اگر خواهى بزرگوار شوى ملايم باش و اگر خوار شوى درشتى کن شريف طينت نرم دل است بداصل سخت دل کس که کوتاهى کند به پرتگاه افتد و کسى که از عاقبت بيم کند از نسنجيده کارى سالم ماند، کسى که ندانسته و ناگاه بکارى در ايد بينى خود را بريده است (خود را بنهايت خوارى و مذلت انداخته است). هر که نداند نفهمد و هرکه نفهمد سالم نماند و انکه سالم نماند عزيز نگردد و هر که عزيز نگردد خرد شود. و انکه خرد شود سرزنش شود و هر کس چنين باشد سزاوار است که پشيمان شود.
     
     
    30- اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: کسى را که اگاه شوم بر يکى از صفات خوب استوار است، بپذيرم و از نداشتن صفات ديگرش بگذرم ولى از نداشتن عقل و دين چشم نمى‏پوشم زيرا جدائى از دين جدائى از امنيت است و زندگى با حراس گوارا نباشد و فقدان عقل فقدان زندگى است ( زيرا بى‏خردان) فقط با مردگان مقايسه شوند و بس.
     
    شرح :
    ممکن است انسان به واسطه يکى از صفات نيک مانند سخاوت، حيا، غيرت، عدالت، راستگويى نجات يابد و سعادتمند گردد به شرط انکه ان صفت ملکه راسخه او کشته و هميشه بران پايدار و ثابت باشد چنانچه پيغمبر اکرم (ص) فقط شخصى رابه خاطر راستگوئيش اهل بهشت دانست و حاتم طائى را به سبب سخاوت و نوشيروان را به جهت عدالت در بعضى از روايات اهل نجات شمرده‏اند ولى دو صفت دين و عقل است که در هر حال براى انسان لازم است زيرا مردمى که دين ندارند امنيت ندارند و انها که عقل ندارند زندگانى انسانى ندارند.
     
    31- و نيز فرمود: خود بينى انسان دليل بر سستى خودش مى‏باشد.
     
     
     
    32- حسن بن جهم گويد: جمعى از ياران ما خدمت حضرت رضا عليه السلام سخن از عقل به ميان اوردند. امام فرمود: ديندارى که عقل ندارد اعتنائى به او نباشد. گفتم: قربانت گردم. بعضى از مردمى که به امامت قائلند ما نقصى بر انها نمى‏بينيم در صورتى که به اندازه عقلشان عقل شايسته ندارند فرمود: ايشان مورد خطاب خدا نيستند (زيرا خدا عاقل را امر و نهى مى‏کند و به اندازه عقلشان پاداش و کيفر مى‏دهد) خدا عقل را افريد به او فرمود: پيش اى پيش امد، برگرد، برگشت فرمود به عزت و جلالم بهتر و محبوبتر از تو چيزى نيافريدم باز خواست و بخششم متوجه تو است.
     
     
    33- امام صادق عليه السلام فرمود: ميان ايمان و کفر فاصله اى جز کم عقلى نيست. عرض شد چگونه‏اى پسر پيغمبر؟ فرمود: بنده خدا متوجه مخلوقى مى‏شود (و حاجت خود را از فقيرى مانند خود مى‏خواهد) در صورتى که اگر با خلوص نيت متوجه خدا شود انچه خواهد در نزديکتر از ان وقت به او رسد.
     
     
    34- امام صادق از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مى‏فرمايد: عمق حکمت بوسيله عقل و عمق عقل به وسيله حکمت بيرون ايد، حسن تدبير وسيله ادب شايسته است؛ و نيز مى‏فرمود تفکر و تعقل مايه زندگى دل شخص با بصيرت است چنانکه رونده در تاريکى که بوسيله نور گام بردارد به خوبى رهايى يابد و اندکى در راه درنگ کند.
     
    شرح :
    مراد به حکمت حقائق علوم الهى و معارف دينى است که تنها وسيله رسيدن به ان عقل است و چون با درجه‏اى از عقل به درجه‏اى از حکمت رسد عکس‏العملش اين است که عقلش پرتو بيشترى مى‏گيرد و به واسطه ترقى حکمت عقل هم ترقى مى‏کند و کمال مى‏يابد و مراد به ادب نگاه داشت حد هر چيز و طور پسنديده ان است مانند اخلاق حميده و انجام اعمال شرعيه که اينها در صورتى حاصل مى‏شود که معلم مدبر و با سياستى براى فرد يا جامعه باشد.
     
     
    الف: امام صادق عليه السلام در حديثى طولانى فرمايد: اغاز و نخست هر چيز و نيرو و ابادانى انکه هر سودى تنها به ان مربوط است عقل است که ان را خدا زينت و نورى براى خلقش قرار داده. با عقل بندگان خالق خود بشناسند و دانند که انها مخلوقند و او مدبر و ايشان تحت تدبير اويند و اينکه خالق شان پايدار و انها فانى مى‏باشند و به وسيله عقول به خويش از ديدن اسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز استدلال کردند که او و اينها خالق سرپرستى دارند تا اغاز و بى‏انتها و با عقل تشخيص زشت و زيبا دادند و دانستند در نادانى تاريکى و در علم نور است اينست انچه عقل به انها راهنما گشته. عرض شد: ايا بندگان مى‏توانند بعقل تنها اکتفا کنند (و در پى تحصيل علم و ادب بر نيايند) فرمود: عاقل به رهبرى همان عقليکه خداوند نگهدار او و زينت و سبب هدايتش قرار داده مى‏داند که خدا حق است و پروردگار اوست و مى‏داند که خالقش را پسند و ناپسنديست و اطاعت و معصيتى، و عقلش را بتنهائى راهنماى به اينها نمى‏بيند و مى‏فهمد که رسيدن به اين مطالب جز با طلب علم ممکن نيست و اگر بوسيله علمش به اينها نرسد عقلش او را سودى نداده پس واجب است بر عالم طلب علم و ادب نمايد که بى‏ان استوار نماند.
    ب: صفوان گويد شنيدم امام صادق عليه السلام مى‏فرمود: مکنتى پر نعمت‏تر از عقل نيست و تنگدستى پست‏تر از حماقت نى. و در هر کار پشتيبانى فزونتر از مشورت نيست.
     
    و هذا اخر کتاب العقل و الجهل
    و الحمد لله وحده و صلى الله على محمد و اله و سلم تسليما

    برای دیدن متن عربی آن برروی ادامه مطلب کلیک نمایید