سخنرانی تکان دهنده مرحوم کافی درباره ی جوان

سخنرانی زیبای مرحوم کافی درباره ی گناه برادران

این سخنرانی زیبای مرحوم کافی را درجمع سخنرانی های زیبای مرحوم کافی رابرگزیدم تابرای شما دوستان

دراینجابه صورت کتبی بیاورم..

این سخنرانی رابصورت کتبی باشرح جایگزینی خودم به آن شخص بزرگواربرای شماعزیزان عارض میشوم

ایشان فرمودند:

برای رضای خاطرخدایه کم ازاین دخترهافاصله بگیرید برادران..برای رضای خدا کم 

دنبال ناموس مردم بگردید وشانه به شانه این دختران حرکت کنید و..جهات تقوایی 

وورعی خودتونو حفظ کنید مااینقدر جوون داریم تواین دبیرستان ها ودانشگاه ها نگاه 

نمیکنند به این دخترها..جوان هم هستند تو همین تهرون آی جوونا تحصیل میکنی یا 

بی بندباری..درس میخونی یامتلک گفتن به دخترمردم یاد میگیری..دنبال دبیرستان 

ودانشگاه بناست بری یاشانه به شانه ناموس مردم میزنید بابا اونا حیاندارن 

دختراشونو جمع نمیکنند شماها چراشماها چرا متلک میگید شماها چرا نگاه میکنید 

شماها چراقاتیشون می شید شماها چراشانه به شانشان می زنید..میدونی بهت 

میگم دنبال این برنامه نباش چرا؟به جهت اینکه میبینی توهمین خیابون امیریه یاپایین 

ترویاتو خیابونای تهرون توهمون ساعتی که شماها دنبال شهوت وشهوت رانی 

هستید توهمون خیابون مهدی فاطمه داره قدم میزنه من دلم نمیخواد تو جوون شیعه 

رو تواون حال ببینه پسرفاطمه دلش خون بشه..بخدانفرین امام زمان لازم نیست 

کدورت قلب امام زمان نفرینه..تاثرقلب امام زمان نفرینه..جوانها یه کاری بکنید دعای 

حجةابن الحسن پشت سرتون باشه باشه..جوونهای عزیز یه کاری بکنید خوشحالی 

امام زمان بدرقتون باشه..مادرا خواهراکاری بکنید خوشحالی زهرا پشتیبانتون 

باشه..دخترهای جوان تهران یه کاری بکنید دعاهای زهرا پشتوانه زندگیتان باشه.

امیدوارم که لذت کافی رابرده باشید انشالله درجلسات آینده گلچین سخنرانی های

مرحوم کافی دردسترس شماعزیزان قرار میگیرد به صورت کتبی تانهایت لذت صحبت

ونطق بیان آن بزرگواررادرک نمایید..دوستان درصورت نیاز به بنده اطلاع دهید تا زندگی

نامه مرحوم کافی رابصورت pdfدراختیارشماعزیزان قراردهم درصورت نیازاینجاراکلیک 

نمایید واین درخواست رابرای ماارسال نمایید

ازهمراهی شمابزرگواران ممنونم/اللهم عجل لولیک الفرج

شهادت سلمان و ابوذر به ولايت على (عليه السلام )

چنانچه ملاحظه مى کنيد آنها که با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخصوصا بستگان نزديک ايشان لازم بود که پيامبر آنها را به شهادت ثالثه و ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام ) در هر جا و هر مورد سفارش کند. حمزه را دوست مى داشت و نمى خواست بى ولايت على (عليه السلام ) شهيد شود، به عباس هنگام مرگ سفارش کرد و ابن عباس نيز از او ياد گرفت که هنگام مرگ ، چنين شهادت بدهد:


لا اله الا الله ، محمد رسول الله ، على ولى الله 


طبق روايتى که در کتاب السلافة فى امر الخلافة نقل شده است . (64) سلمان فارسى و اباذر غفارى در زمان خود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از شهادت به رسالت در اذان مى گفتند اشهد ان عليا ولى الله صاحب کتاب شهادت ثالثه مى نويسد: ممکن است خود پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او دستور داده باشد اگر مورد اعتراض قرار گرفت به آنها اين جواب را بدهد.


بالاخره در کتاب جواهر الولايه ص 380 مى نويسد سلمان فارسى پس از شهادت به رسالت گفت اشهد ان عليا ولى الله . شخصى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و عرض کرد: چيزى را شنيدم که سابقه نداشت ، سلمان پس از شهادت به رسالت ، شهادت به ولايت على داد.


باز در همان کتاب مى نويسد: ان رجلا دخل على رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقال يا رسول الله ان اباذر يذکر فى الاذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة لعلى بالولاية و يقول اشهد ان عليا ولى الله فقال : کذلک نسيتم قولى فى غدير خم ؛ من کنت مولاه ... .


پس از جريان غدير خم پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر گفت اذان بگويد اباذر پس از شهادت به رسالت گفت : اشهد ان عليا ولى الله .


مردى به شکايت خدمت پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر گفت اباذر در اذان بدعت گذاشت فرمودند: اين چنين گفتار مرا در غدير خم فراموش کرديد که هر کسى من مولاى اويم پس على (عليه السلام ) مولاى اوست .


چنانکه ذکر کرديم صاحب کتاب شهادت ثالثه احتمال مى دهد خود رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اباذر چنين دستور داده باشند و اين ، احتمال خوبى است .

منبع:کتاب نمازواقامه دراسلام/بخش چهارم:شهادت به ولایت دذاذان واقامه/شهادت سلمان وابوذر به ولایت امام علی(عليه السلام )نوشته شده توسط فرشاد حسین پور

ابن عباس و گواهى او به هنگام مرگ به ولایت امام علی

عطاء گفت : هنگام بيمارى ابن عباس در طائف که منجر به مرگ او شد، من با سى نفر از شيوح طائف به ديدنش رفتم . بسيار ضعيف شده بود. سلام کرديم و نشستيم .


ابن عباس به من گفت : اينها کيانند؟ گفتم : شيوخ اين شهر و ناحيه اند. شورع به نام بردن از آنها کردم : عبدالله بن سلمة بن حصرم طائفى و عمارة بن ابى الاحلج و... يک يک را نام بردم . اين مشايخ دور ابن عباس را گرفته ، گفتند: پسر عموى پيامبر! تو پيامبر اکرم را ديده اى و از او حديثها شنيده اى ، ما را در مورد اخلاف امت راجع به على بن ابى طالب (عليه السلام ) آگاه ساز. گروهى على را بر ديگران مقدم مى دارند و گروهى هم او را چهارمين نفر مى دانند؟


ابن عباس آهى سرد کشيد و گفت : شنيدم از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) که مى فرمود: على مع الحق و الحق معه و هو الامام و الخليفه من بعدى فمن تمسک به فاز و نجا و من تخلف عنه ضل و غوى ، على يکفنى و يغسلنى و يقضى دينى و ابو سبطى الحسن و الحسين و من صلب الحسين تخرج الائمه التسعه و منها هدى هذه الامة .


على با حق و حق با على است . او امام و خليفه بعد از من است . هر که به دامنش چنگ زد رستگار شد و نجات يافت و هر که از او منحرف شد گمراه گرديد و بيچاره شد. على مرا غسل مى دهد و کفن مى کند و قرضم را مى پردازد. اوست پدر نواده ام حسن و حسين و از صلب حسين نه امام خواهند بود که يکى از آنها مهدى اين امت است .


عبدالله بن سلمه گفت : پسر عموى پيامبر! چرا تا به حال چنين به ما نگفتى ؟


ابن عباس در پاسخ گفت : والله من آنچه شنيده بودم گفتم و نصيحت کردم اما مردم نامشان را دوست نمى دارند. سپس گفت : مردم ! از خداوند بپرهيزيد پرهيزى همراه با عبرت و در حال بيم و سرعت بسوى خير، در جستجوى واقعيت باشيد و از مسائل غير واقعى فرار کنيد و پيش از مردن براى آخرت خود عمل کند.


و تمسکوا بالعروة الوثقى من عترة نبيکم فانى سمعته يقول : من تمسک بعترتى من بعدى کان من الفائزين .


به عترت پيامبر، اين دستاويز محکم ، چنگ زنيد که خود از پيامبر شنيدم که مى فرمود: هر که به عترتم تمسک کند از رستگاران است . در اين موقع با صداى بلند شروع به گريه کرد. حاضرين گفتند: تو با نسبتى که با پيامبر دارى ، چرا اين چنين زار و زار اشک مى ريزى ؟


گفت : عطاء! من برا دو چيز گريه مى کنم هول المطلع و فراق الا حبه چگونه به پيشگاه خدا بروم و چگونه از عزيزانم جدا شوم .


وقتى مردم رفتند رو به من نمود و گفت : عطاء! دست مرا بگير و ببر به صحن حياط. با سعيد دستان او را گرفتم و به داخل حياط آورديم . در اين موقع هر دو دست خود را به طرف آسمان گشود و گفت :


اللهم انى اتقرب اليک بمحمد و آل محمد اللهم انى اتقرب اليک بولاية الشيخ على بن ابى طالب فما زال يکررها حتى وقع على الارض ... 


خدايا من بسوى تو تقرب مى جويم به وسيله محمد و آل محمد. خدايا من بسوى تو تقرب مى جويم به ولايت بزرگ قوم ، على بن ابى طالب ، اين کلمه را آن قدر تکرار کرد که بر زمين افتاد. وقتى به سراغش رفتيم ، ديديم از دنيا رفته (خداوند رحمتش کند).

گواهى عباس ، عموى ديگر پيامبربه امام علی(ع)

سيد بن طاووس از کتاب وصيت عيسى بن مستفاد نقل مى کند که پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب درگذشت خود، عباس ، عمويش ، را خواست و با او خلوت کرد و گفت : عباس ! بدان خداوند از من تعهد گرفته که به عموم مردم و به خصوص به اهل بيتم ، ولايت على را اعلام کنم . هر که مايل است ايمان بياورد و هر که مايل نيست کفر ورزد. يا اباالفضل ! عباس ! اينک عهد و پيمان اسلام را تجديد بنما و فرمانروايى و امامت و امارت امامان را بپذير. مبادا با زبان اقرار کنى و با دل انکار. آنگاه فرمود: با عزيزان خانواده ام به نزاع برخيزند و آنها را عقب بزنند و گروهى را خداوند عزيز کرده خوار نمايند و به گروهى که هرگز لياقت اين مقام را ندارند و نخواهند داشت ، عزت بخشند. گر چه تلاش فراوان کنند و چشم به اين مقام بدوزند. عباس ! خدا با من پيمان بسته که به حاضرين از جن و انس بگويم و به آنها دستور دهم به غايبين برسانند فمن صدق عليا و وازره و اطاعه و نصره و قبله و وادى ما عليه من الفرائض لله فقد بلغ حقيقة الايمان و من ابى الفرائض فقد احبط الله عمله حتى يلقى الله و لا حجة له عنده يا اباالفضل فما انت قائل ؟ عباس ! هر که على را تصديق نمايد و ياور او باشد و واجبات را براى خدا بجا آورد، به حقيقت ايمان رسيده و هر که امتناع از فرائض داشته باشد، خداوند اعمالش را از بين مى برد و در حالى به ملاقات خداوند مى رود که هيچ حجت و دليلى ندارد. حالا بگو عباس ! تو چه خواهى گفت ؟ (آيا سخنانم را مى پذيرى ؟) قال : قبلت منک يا رسول الله و آمنت بما جثت به و صدقت و سلمت فاشهد على گفت : از شما پذيرفتم و ايمان دارم به آنچه آورده اى و تصديق مى کنم و تسليم هستم . شما گواه باش بر اين ايمانم . (63)

شهادت حمزه سيدالشهداء به ولايت على (عليه السلام )

حمزه سيدالشهداء بايد اقرار به ولايت على (عليه السلام ) بنمايد:

سيد بن طاووس (قدس سره روحه ) از کتاب وصيت عيسى بن مستفاد از موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل مى کند که فرمود: پدرم فرموده است وقتى پيامبر اکرم به مدينه هجرت کرد و جنگ بدر پيش آمد مردم را به بيعت مجدد فرا خواند و تمام مسلمانان نيز بيعت کردند.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خلوت به امير المؤ منين (عليه السلام ) اطلاع مى داد که از اين جمعيت چه کسانى به بيعت خود وفا مى کنند و کدام وفا نخواهند کرد، امام على (عليه السلام ) را ملتزم مى نمود که کتمان کند.

روزى پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، على و فاطمه زهرا و حمزه عليهم السلام را خواست و فرمود: با من بيعت رضا کنيد. حمزه عرض کرد: پدر و مادرم فدايت باد با چه قرارهايى بيعت کنيم ؟ مگر قبلا بيعت نکرديم !

فرمود: يا اسدالله و اسد رسوله (اى شير خدا و شير پيامبر) بايد با خدا و پيامبر بر وفادارى و استقامت و پايدارى نسبت به پسر برادرت بيعت کنى تا ايمان کامل پيدا کنى . حمزه گفت : بسيار خوب ، اينک حاضرم و دست خود را براى بيعت گشود. پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: دست خدا بالاى دست شما است سپس موارد بيعت را به تفضيل ذکر نمود: على امير المؤ منين و حمزه سيدالشهداء و جعفر الطيار فى الجنه و فاطمه سيدة نساء العالمين و السبطان الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه هذا شرط من الله على جميع المسلمين من الجن و الانس اجمعين فمن نکث فانما ينکث على نفسه و من اوفى بما عاهد الله عليه فسيؤ تيه اجرا عظيما يعنى : على (عليه السلام ) امير المؤ منين است حمزه سيدالشهداء است . جعفر در بهشت پرواز مى کند و فاطمه سرور زنان جهان است و دو فرزندم حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت اند اين پيمانى است از جانب خدا براى تمام مسلمانان جهان از جن و انس ... بعد اين آيه را رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تلاوت نمود:

الذين يباعونک انما يبايعون الله 

اين بيعت گيرى تمام شد، مدتى گذشت تا در جنگ احد شبى که حمزه فرداى آن شب شهيد مى شد، رسيد. آن شب پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عمويش حمزه را خواست و فرمود: عمو جان حمزه ! ممکن است برايت پيش آمدى رخ دهد که ديگر همديگر را نبينم . اگر به پيشگاه پروردگار در عرش رفتى و از شرايع اسلام و شرايط ايمان از تو پرسيد چه خواهى گفت ؟

اشک از چشمان حمزه جارى شد و گفت : پدر و مادرم فدايت باد! مرا راهنمايى فرما و به من بگو که چه بايد بگويم فرمود: حمزه ! بايد خالصانه شهادت دهى به توحيد (لا اله الا الله ) و اينکه من پيامبر واقعى خداوند هستم . حمزه گفت : قبول دارم و شهادت مى دهم . فرمود: و نيز بايد شهادت دهى که بهشت واقعيت دارد و جهنم هست و قيامت بدون شک خواهد آمد و هر کس به مقدار ذره اى عمل خوب انجام دهد خواهد ديد و اگر به مقدار ذره اى عمل بد انجام دهد خواهد ديد همچنين بايد شهادت دهى و ان عليا امير المؤ منين .

على امير امير المؤ منين است . حمزه گفت : شهادت مى دهم و اقرار مى کنم و ايمان دارم و تصديق مى نمايم . فرمود: پس از اين بايد شهادت دهى که ائمه و پيشوايان دين از ذريه على (عليه السلام ) هستند. حسن و حسين و بقيه امامان از فرزندان حسين (عليه السلام ) مى باشند.

باز حمزه گفت : ايمان دارم و تصديق مى کنم . فرمود: آنگاه بايد گواهى بدهى که فاطمه سرور زنان جهان است و بدانى که حمزه سيدالشهداء است و شير خدا و پيامبر اوست . حمزه تصديق نمود و شهادت داد.

باز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: و گواهى دهى که جعفر پسر برادرت با ملائکه در بهشت پرواز خواهند کرد و ان محمدا و آله خير البرية و بدانى که محمد و آلش بهترين مخلوقاتند.

تؤ من يا حمزه بسرهم و علانيتهم و ظاهرهم و باطنهم و يحيى على ذلک و تموت توالى من والاهم و تعادى من عاداهم فرمود: بايد به نهان و آشکار و ظاهر و باطن آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان بياورى و با اين چنين ايمانى زندگى کنى و بميرى . دوستان آنها را دوست بدارى و دشمنانشان را دشمن .

قال : نعم يا رسول الله اشهد الله و اشهدک و کفى بالله شهيدا فقال : رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) سددک الله و وفقک 

حمزه گفت : آرى (همينطور که مى فرماييد پذيرفتم و ايمان دارم ) خداوند و رسولش را بر ايمان خود گواه مى گيرم ، شهادت به خداوند مرا کافى است .

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خدا تو را ثابت قدم بدارد و توفيقت دهد. (62)

شهادت خداوند و پيامبر خدا به ولايت على

صاحب کتاب شهادت ثالثه (59) ابتداى کتاب خود را به اين صورت آغاز مى کند: اولين کسى که شهادت به ولايت امير المؤ منين داد، خداست ؛ به دليل اين حديث از امالى شيخ صدوق : (60) عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : انا اول اهل بيت نوه الله باسمائنا انه لما خلق الله السماوات و الارض ‍ امر مناديا ينادى فنادى اشهد ان لا اله الا الله (ثلاثا) و اشهد ان محمد رسول الله (ثلاثا) و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا (ثلاثا) .

فرمود ما اولين خانواده اى هستيم که خداوند نام ما را با صداى بلند در آسمانها و زمين برده ، به گونه اى که وقتى آسمانها و زمين را آفريد به يک منادى فرمان داد فرياد زند اشهد ان لا اله الا الله سه مرتبه و فرياد زند اشهد ان محمدا رسول الله سه مرتبه و اشهد ان عليا امير المؤ منين حقا سه مرتبه .

پس از خداوند دومين شهادت دهنده رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بوده است . ابن عباس نقل مى کند: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) من قال لا اله الا الله تفتحت له ابواب السماء و من تلاها بمحمد رسول الله تهلل وجه الحق سبحانه و استبشر بذلک و من تلاها بعلى ولى الله غفر الله له ذنوبه و لو کانت بعدد قطر المطر(61) پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:

هر کس بگويد لا اله الا الله درهاى آسمان به رويش گشوده مى شود و هر که بعد از آن بگويد محمد رسول الله چهره خدا مى درخشد و خوشحال مى گردد و هر که بعد از آن بگويد: على ولى الله خداوند گناهانش را مى آمرزد اگر چه به اندازه دانه هاى باران باشد.

ولايت در راستاى شريعت

قبل از ورود به اين بخش لازم است ابتدا اشاره اى به اهميت اعتقاد به ولايت در راستاى شريعت داشته باشيم .


بنا به تصريح قرآن کريم ولايت جزء متمم و مکمل دين و آيين ماست .


اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى و رضيت لکم الاسلام دينا (53). طبق تصريح مفسرين شيعه اين آيه در روز غدير خم نازل شد. علما و دانشمندان اهل سنت نيز اعتراف به نزول آيه در روز هجدهم ذيحجه دارند که بعد از اعلام ولايت على (عليه السلام ) نازل گرديد. (جهت اطلاع بيشتر مى توانيد به جلد اول الغدير صفحات 230 تا 232 مراجعه نماييد). از آن جمله حافظ ابو نعيم اصفهانى در کتاب (ما نزل من القرآن فى على (عليه السلام ) از ابو سعيد خدرى (صحابى معروف ) نقل کرده است که پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در غدير خم على (عليه السلام ) را به عنوان ولى به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا اينکه ايه : اليوم اکملت لکم ... نازل شد. در اين موقع پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود:


الله اکبر على اکمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و بالولاية لعلى من بعدى ثم قال من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله .


الله اکبر بر اکمال دين و اتمام نعمت پروردگارم و خشنودى خداوند از رسالت من و ولايت على بعد از من : سپس فرمود: هر که من مولاى اويم على مولاى اوست . خداوندا آن کس که او را دوست بدارد و دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد دشمن بدار، و هر کس او را يارى کند و هر کس ‍ دست از ياريش بردارد از او بردار. (54) به همين جهت در آيه قبل مى فرمايد: اليوم يئس الذين کفروا من دينکم فلا تخشوهم و اخشون .


امروز ديگر کفار ماءيوس شدند از دين شما، از آنها نترسيد و (تنها) از من بترسيد. در تفسير نمونه ذيل اين آيه چنين آمده است : منظور، روز غدير خم است ، روزى که پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) امير مؤ منان على (عليه السلام ) را رسما براى جانشينى خود تعيين کرد. آن روز بود که کفار در ميان امواج ياءس فرو رفتند زيرا انتظار داشتند که آيين اسلام قائم به شخص ‍ باشد و با از ميان رفتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اوضاع به حال سابق برگردد (مخصوصا که پيامبرى پسرى نداشت ) و اسلام تدريجا برچيده شود اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بى نظير بود به عنوان جانشين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) انتخاب شد و از مردم براى او بيعت گرفته شد، ياءس و نوميدى نسبت به شکست اسلام در آينده آنها را فرا گرفت و فهميدند که آيين اسلام ريشه دار و پايدار است .


در اين روز بود که آيين اسلام به تکامل نهايى خود رسيد زيرا بدون تعيين جانشين براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و بدون روشن شدن وضع آينده اسلام ، اين آيين به تکامل نهايى نمى رسيد.


آن روز بود که نعمت خدا با تعيين رهبر لايقى همچون على (عليه السلام ) براى آينده مردم تکامل يافت .


در تاريخ بغداد ص 290 به شماره 4392 از شهر بن خوئب از ابوهريره نقل مى کند که گفت : هر که روز هجدهم ذيحجه روزه بگيرد به او ثواب شصت ماه روزه مى دهند و هو يوم غدير خم لما اخذ النبى صلى الله عليه و آله و سلم بيد على بن ابى طالب فقال : الست ولى المؤ منين قالوا: بلى يا رسول الله ! قال : من کنت مولاه فعلى فقال عمربن الخطاب : بخ بخ لک يابن ابى طالب ، اصبحت مولاى و مولى کل مسلم فانزل الله اليوم اکملت لکم دينکم ابوهريره مى گويد: روز هجدهم ذيحجه روز غدير خم است . همان روزى که پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست على بن ابى طالب (عليه السلام ) را گرفت و خطاب به مردم فرمود: مگر من ولى مؤ منين نيستم ؟ گفتند: چرا يا رسول الله ! فرمود: هر که من مولاى اويم على مولاى اوست . عمربن خطاب گفت : به به على ! تو مولاى من و مولاى همه مسلمانان شدى .


آنگاه اين آيه نازل شد. اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتى ...


پس به گواهى علماى اهل سنت و مخصوصا نوشته تاريخ بغداد که از دانشمندان قرن چهارم هجرى و متوفاى سال 463 هجرى بوده ، آيه اکمال دين و اتمام نعمت با تصريح ابوهريره و ساير دانشمندان عامه در روز غدير خم نازل شده است . با توضيحات قبل مسلم مى شود که جزء مکمل دين و متمم نعمت الهى ، ولايت على (عليه السلام ) و ائمه طاهرين است به ناچار شهادت به ولايت از گواهى به رسالت جدا نخواهد بود. اينک نظر دانشمندان را در اين رابطه و کتابهايى را که در اين رابطه نوشته شده است ، ملاحظه فرمائيد:


1- سر الايمان ، عبدالرزاق مقرم .


2- شهادت ثالثه در اذان و اقامه ، عبدالرضا ابراهيمى .


3- الهداية فى کون الشهادة فى الاذان و الاقامة جزء کساير الاجزاء.


4- رسالة الحقوق ، جلد 2، آية الله ميرزا آقا اصطهباناتى


5- کلمات اعلام ، آية الله کاشف الغطاء (متوفى 1372 هجرى )


6- حدائق ، جلد 7 صفحه 403، يوسف بحرانى .


7- جواهر، جلد 9، ص 87، شيخ محمد حسن (متوفى 1266).


8- مستمسک العروة ، آية الله حکيم .


9- الشهادة باولايه جزء الاذان ، آية الله سيد حامد حسين (مؤ لف کتاب عبقات الانوار) بنا به نقل آية الله الشيخ محمد باقر بيرجندى (در کتاب وقايع الشهور و الايام ، ص 17).


10- کلمات الاعلام حول جواز الشهادة بالولاية فى الاذان و الاقامه .


اينک به قسمتى از اين تحقيقات اشاره مى شود:


علامه مجلسى مى نويسد: بعيد نيست شهادت به ولايت از اجزاى مستحبه اذان باشد زيرا شيخ و علامه و شهيد و ديگران اخبارى در اين مورد نقل نموده اند... (55)


مؤ يد اين مطلب روايتى است که شيخ طبرسى در احتجاج (56) از قاسم بن معاويه نقل کرده است که گفت : به حضرت صادق (عليه السلام ) عرض ‍ کردم : اينها حديثى در معراج نقل مى کنند که چون پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شب به معراج رفت ، در عرش مشاهده کرد که نوشته شده : لا اله الا الله محمد رسول الله ابوبکر الصديق .


امام صادق (عليه السلام ) فرمود: سبحان الله اينان همه چيز را تغيير داده اند حتى اين را؟ گفتم : آرى . فرمود: خداوند وقتى عرش را آفريد بر آن نوشت :


لا اله الا الله محمد رسول الله على امير المؤ منين .


بعد فرمود: اين جملات را بر آب و کرسى و لوح و پيشانى اسرافيل و دو بال جبرئيل و اطراف آسمانها و زمينها و قله کوهها و چهره شمس و قمر نوشت .


فاذا قال احدکم لا اله الا الله محمد رسول الله فليقل : على امير المؤ منين هر گاه يکى از شما گفت : لا اله الا الله محمد رسول الله بايد بگويد على امير المؤ منين علامه مجلسى مى گويد: اين دستور دلالت دارد که گفتن على ولى الله به طور عموم مستحب است . اذان يکى از اين موارد است که مؤ ذن پس از گفتن اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله بايد بگويد و ان عليا ولى الله . اگر کسى در اذان يا اقامه اين جمله را نه به قصد جزئيت بلکه تيمنا و تبرکا بگويد گناهى نکرده ، زيرا علماء حرف زدن بين اذان و اقامه را تجويز نموده اند و اين بهترين ذکر و دعاست . (57)


اينک دو روايت ديگر بر اينکه شايسته است نام على (عليه السلام ) را به همراه نام پيامبر بردن نقل مى شود. در کتاب هداية الطالبين آية العظمى شيخ ضياءالدين عراقى (58) آورده که سيد نعمت الله جزائرى به سند خود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت کرده که فرمود:


يا على انى طلبت من اجل الله جل جلاله ان يذکرک فى کل مورد يذکرنى فاجابنى فاستجاب لى .


على جان از خداوند عزيز خواستم در هر کجا که نام مرا برده است نام تو را هم ببرد، پس خداوند درخواستم را قبول نمود.


مؤ لف مى گويد: يکى از آن موارد اشهد ان عليا ولى الله است در اذان و اقامه .


باز در همان کتاب (ص 152) به نقل از غاية المرام در ضمن حديثى طولانى آورده است که پيغمبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يا على ما اکرمنى بکرامته الا اکرمک بمثلها . على جان ! خداوند به من کرامتى نفرموده مگر اينکه تو را نيز به مثل آن ، کرامت کرده است .


مؤ لف مى گويد: يکى از کرامتها گفتن شهادت به ولايت است بعد از شهادت به لا اله الا الله ، محمد رسول الله .

حق مؤ ذن از نظر امام على زين العابدين (عليه السلام

در رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام ) چنين آمده : حق المؤ ذن ان تعلم انه مذکر لک ربک عزوجل وداع لک الى حظک و عونک على قضاء فرض الله عليک فاشکره على ذلک شکرا للمحسن اليک . (52)

حق مؤ ذن بر تو اين است که بدانى او تو را به ياد پروردگارت عزيزت مى اندازد و دعوت مى کند تو را که بهره و حظ زندگى خود را برگيرى (با رفتن به مسجد و اداى نماز) و تو را کمک مى کند بر انجام فريضه اى که خداوند بر تو مقرر فرموده پس بايد از او سپاسگزارى کنى چنانچه از يک نيکوکار به خود سپاسگزارى مى کنى .

ثواب اذان در بيان بلال ، مؤذن رسول الله (صلى الله

مرحوم صدوق (رضوان الله عليه ) در کتاب مجالس نقل مى کند از عبدالله بن على که گفت متاعى از بصره به مصر مى بردم در بين راه پيرمردى را ديدم که چهره اى گندمگون داشت و جلوى سرش خالى از مو بود و موى سر و صورتش از کهنسالى سفيد شده بود. با دو لنگ و حوله خود را پوشانده بود يکى سياه و ديگرى سفيد. از همراهان خود پرسيدم : اين مرد کيست ؟ گفتند: بلال ، مؤ ذن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . قلم خود را بر داشتم و خدمتش رسيده ، سلام کردم . پيرمرد جواب سلامم را داد و گفت : السلام عليک و رحمة الله و برکاته . گفتم خدا رحمتت کند! مرا حديثى بفرما از آنچه شنيده اى از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : از کجا مى دانى من کيستم ؟ گفتم : شما مؤ ذن پيامبرى ، اشک از ديده هايش جارى شد و مرا نيز به گريه انداخت بطورى که مردم اطراف ما جمع شدند و همه گريه مى کرديم . بعد پرسيد: پسرم ! اهل کجايى ؟ گفتم : از اهالى عراقم گفت : به به ! سکوت کرد، بعد فرمود: بنويس عراقى ! بسم الله الرحمن الرحيم از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم المؤ ذنون امناء المؤ منين على صلاتهم و صومهم و لحومهم و دمائهم لا يساءلون الله عزوجل شيئا الا اعطاهم و لايشفعون فى شى ء الا شفعوا مؤ ذنين امين بر نماز و روزه گوشت و خون مؤ منين هستند. از خدا چيزى نمى خواهند مگر اينکه خداوند عزيز به آنها خواهد داد و درباره کسى شفاعت نمى کنند مگر اينکه شفاعتشان پذيرفته است ، هر کس صديق پاک و پاکيزه و مقبول بر مى انگيزاند هر که بيست سال اذان بگويد خداوند او را روز قيامت در حالى محشور مى کند در حالى که تمام گناهانش آمرزيده شده ، هر چه باشد، اگر چه به اندازه کوه احد باشد. گفتم : باز بفرماييد. گفت : اين را حفظ کن و عمل نما و پاداش گير! پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر کس در راه خدا يک اذان بگويد با ايمان و تقريبا الى الله که در راه او باشد خداوند گناهان گذشته اش را مى آمرزد و بر او منت مى نهد به حفاظت و عصمت از گناه در بقيه عمر و بين او و شهدا در بهشت جمع مى کند. سپس گفتم : خدا تو را رحمت کند، يکى از بهترين حديثهايى که شنيده اى برايم نقل کن . ديدم باز اشکهايش چون سيلاب روان گرديد و گفت : دل مرا شکستى . چنان گريه کرد که من نيز به گريه افتادم . سپس فرمود: بنويس ؛ بسم الله الرحمن الرحيم از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم که مى فرمود: روز قيامت خداوند در يک صحرا مردم را جمع مى کند و فرشته ها را از پى مؤ ذنين مى فرستد با پرچمهاى نورى به همراه شترهايى از زبرجد سبز، اين شترها داراى خرام و شکم بندهايى از مشک اذفرند. مؤ ذبين بر آنها سوار مى شوند و بر روى شترها به پا مى ايستند، ملائکه شترداران ايشانند و با صداى بلند به اذان مى پردازند. سپس صدايش به گريه بلند شد. من نيز گريه کردم . پس از سکوت گفتم : چرا گريه مى کنى ؟ گفت : آه ! مرا بياد سخنانى انداختى که از عزيزم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيده بودم که مى فرمود: (سوگند) بر آن خدايى که مرا از حق برانگيخته ، مؤ ذنان در قيامت در حالى که بر مرکبهاى خود ايستاده اند از مردم مى گذرند و مى گويند الله اکبر، الله اکبر اين ندا که بلند مى شود صداى ضجه امتم بلند مى گردد. پرسيدم : اين ضجه چيست ؟ فرمود: صدا به تسبيح و تحميد و تهليل بر مى دارند. وقتى مؤ ذنين گفتند: اشهد ان لا اله الا الله امتم مى گويند: در دنيا او را مى پرستيديم . گفته مى شود: راست مى گوييد. وقتى مى گويند اشهد ان محمدا رسول الله . امتم مى گويند: اين همان آقايى است که رسالت پروردگار را براى ما آورد و ما به او ايمان آورديم با اينکه نديديم او را. به آنها گفته مى شود: راست مى گوييد، او رسالت پروردگارتان را به شما رسانيد و شما به او ايمان آورديد. شايسته است خداوند بين شما و پيامبرتان جمع نمايد. مؤ ذنين را به منازل خود در بهشت مى رسانند؛ جايى که نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به دل کسى خطور کرده . ثم نظر الى فقال لى ان استطعت و لاقوه الا بالله ان لاتموت الا مؤ ذنا فافعل عبدالله بن على مى گويد: سپس بلال نگاهى به من کرد و گفت : تا زنده اى سعى کن (به يارى خدا) از مؤ ذنين بشمار آيى .

ثواب مؤذن در روايات

يکى از کارهاى بسيار با ارزش در اسلام اعلان وقت نماز و مناجات با خدا در صبح و شام و حتى در ابتداى ظهر است بطورى که مؤ منين وقت شناس ‍ يا خود مبادرت به اذان نمايند و يا با شنيدن آن ، اذان مؤ ذن را حکايت کنند.

استاد ما (حضرت آيت الله شيخ هاشم قزوينى رضوان الله عليه ) که يکى از اعاظم مدرسين حوزه علميه مشهد بود در درس ، شاگردان خويش را به گفتن اذان توصيه مى کرد.

متاءسفانه همانگونه که پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيش بينى کرده بود اين کار حالا از رسم افتاده و ديگر کمتر کسى به سراغ اذان گفتن مى رود. مگر همان اذانى که از راديو و تلويزيون و يا بلندگوهاى مساجد شنيده مى شود.

خواننده عزيز! شايد شما هم مثل من اذان گفتن برايت دشوار باشد و احيانا چنين کارى را دون شاءن و مقام و شخصيت خود بدانى ، که کنار خيابان با کوچه و بازار يا ميان منزل بايستى و اذان بگويى . اما افسوس از اينکه ما جدا در جمع آورى ثواب و بدست آوردن حسنات همت نمى کنيم . خداوند مى خواهد وقتى هنگام مناجات و دعوت به پيشگاهش مى رسد، انسان فرياد بزند الله اکبر و اعلام نمايد حى على الصلاة بشتابيد بسوى نماز، بشتابيد بسوى رستگارى . بشتابيد بسوى بهترين عمل . همه بدانند زمان مهمترين کار رسيده و در اين هنگام همه کارها بايد تحت الشعاع نماز قرار گيرد و انسان از همه کارها دست بکشد.

در کتاب مجموعه ورام مى نويسد: سابقا مردم چنين بودند، وقتى صداى اذان بلند مى شد، آهنگرى که پتک را براى کوفتن بر آهن بلند کرده بود بر زمين مى نهاد و مى گفت : منادى خدا ندا مى دهد کارى مهمتر پيش آمده است يا خياط که سوزن را به دست گرفته بود و آماده بود تا نخ را در آن قرار دهد و بدوختن ادامه دهد، نخ و سوزن را کنار مى نهد و مى گفت خير و برکت در کارى نيست که چنين موقعى انجام گيرد، بايد نداى پروردگار را اجابت کرد.

اينک به ثواب مؤ ذن و ارزش آن توجه نماييد:

امام باقر (عليه السلام ) فرمود: هر کس ده سال در راه خدا اذان بگويد. خداوند او را مى آمرزد. هر تر و خشکى که صدايش را بشنود او را تصديق مى کند و هر کسى را مسجد با او به نماز بايستد، از نماز آن نمازگزار سهمى مى برد و هر کس با صداى او نماز بخواند به تعداد آنها به مؤ ذن حسنه مى دهد. (33)

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: در روز قيامت مؤ ذنين سربلند مى باشند. (يعنى اذان گويان از همه مردم گردنشان افراشته تر است و براى دريافت ثواب و عطاى خداوند سربلندند).

در عوالى اللئالى از بلال روايت شده که گفت : شنيدم از پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم که فرمود: هر کس در راه خدا اذان بگويد گر چه يک نماز باشد اما براى خدا و بدون چشمداشتى از غير، فقط براى تقرب به خدا باشد. غفرالله له ما سلف من ذنوبه و من عليه بالعصمة فيما بقى من عمره و جمع بينه و بين الشهداء فى الجنه (34) خداوند گناهان گذشته او را مى آمرزد و بر او منت مى نهد به اينکه در بقيه عمر او را از ارتکاب معاصى نگه دارد و بين او و شهدا در بهشت جمع نمايد.

امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود که به رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض کرديم : آقا شما چنان ما را تشويق فرموديد که بيم آن داريم که امت شما در راه گفتن اذان به يکديگر با شمشير حمله کنند. فرمود: اما هر کسى اذان نخواهد گفت . (35)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: يحشر المؤ ذنون يوم القيامه اطول اعناقا ينادون بشهادة ان لا اله الا الله .

مؤ ذنين در روز قيامت از همه مردم گردن افراشته تر محشور مى شوند در حالى که شهادت به لا اله الا الله مى دهند.

معنى گردن افراشته تر يعنى سربلند مى کنند تا به رحمت خدا و عنايتش ‍ نايل شوند. برخلاف کسانى که تبهکارند. قرآن کريم مى فرمايد: ولوترى

اذا المجرمون ناکسوا رؤ وسهم عند ربهم ، و آن هنگام که ببينى تبهکاران در مقابل خدايشان سر بزير انداخته اند...

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) لو يعلم الناس ما فى الاذان و الصف الاول ثم لايجدوا الا ان يستهموا لفعلوا 

اگر مردم بدانند براى اذان گو و ايستادن در صف اول جماعت چقدر ثواب است در اين دو مورد ازدحام مى شود و چاره اى جز قرعه کشى نمى باشد.(36)

در روايت ديگر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اذان گويان گردن افراشته ترين مردم خواهند بود و هر کس هفت سال اذان بگويد در قبر عذاب نمى شود. باز مى فرمايد: يکتب للموذن عند اذانه اربعون و مائة حسنة و عند الاقامه عشرون و مائة حسنة . (37)

به مؤ ذن در هنگام اذان صد و چهل حسنه مى دهند و براى اقامه صد و بيست حسنه .

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر کس دوازده سال اذان بگويد بهشت براى او واجب مى شود و در هر بارکه اذان مى گويد شصت حسنه و در هر اقامه سى حسنه به او مى دهند. (38)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: سه نفرند که بيم از حساب ندارند و از صبحه آسمانى و فزع اکبر نخواهند ترسيد: اول شخصى که قرآن را حفظ کند و عمل به آن نمايد او به پيشگاه خداوند به صورت سيدى بزرگوار خواهد آمد. دوم مؤ ذنى که هفت سال بدون اجر و پاداش اذان بگويد. سوم بنده اى که اطاعت خدا کند. (39)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر کس يک سال با نيت صادق اذان بگويد روز قيامت او را بر در بهشت نگه مى دارند و مى گويند هر کس را مايلى شفاعت کن . (40)

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: مؤ ذن در هنگام اذان چون شهيدى است که در خون خود مى غلتد و هر تر و خشکى با زبان خودش گواهى به اذان او مى دهد. وقتى بميرد زمين به بدن او کارى ندارد.(41)

در خبر ديگر پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: روز قيامت يک منادى فرياد مى زند: ميهمانان خدا کجايند؟! پس روزه داران مى آيند. سپس ‍ منادى ديگرى فرياد مى زند: رعايت کنندگان ماه و خورشيد کجايند؟ (يعنى کسانى که توجه به وقت نمازها براى اذان داشته اند کجايند؟!) پس مؤ ذنين مى آيند. آنگاه سوار بر ناقه بهشتى مى گردند در حالى که تاج کرامت بر سر دارند و به جانب بهشت رهسپار مى شوند. (42)

جابربن عبدالله انصارى گفت : از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم که سه مرتبه فرمود: اللهم اغفر للموذنين گفتم يا رسول الله ! ممکن است براى اذان گفتن با شمشير به جان هم بيافتيم ؛ براى ما دعا نکردى آن چنان که براى مؤ ذنين دعا مى کنى ؟!

فرمود: جابر! بدان در آينده مردم اذان را به ضعفا مى سپارند. گوشتهايى که بر آتش جهنم حرام است ، گوشت مؤ ذنين است . (43)

در روايتى پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اما الاذان فانه يحشر المؤ ذنون من امتى مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين . (44)

اذان گويان امتم با پيامبران و صديقين و شهداء و صالحين محشور مى شوند. اين روايت نيز در ثواب مؤ ذن بسيار روح افزا است . مرحوم صدوق (رضوان الله عليه ) در کتاب مجالس نقل مى کند امام صادق (عليه السلام ) به نقل از پيامبر اکرم فرمود: هر کس براى خدا اذان بگويد و نظر ديگرى نداشته باشد، خداوند ثواب چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق به او مى دهد و به شفاعت او چهل هزار گنهکار را مى بخشد و روانه بهشت مى کند. بدانيد مؤ ذن وقتى بگويد اشهد ان لا اله الا الله نود هزار فرشته بر او صلوات مى فرستند و برايش استغفار مى کنند و در روز قيامت در سايه عرش ‍ خداست تا خداوند از حساب مردم فارغ شود. همچنين ثواب گفتن اشهد ان محمدا رسول الله را چهل ميليون فرشته مى نويسند.

و هر کس مداومت داشته باشد صف اول جماعت را و سعى کند که تکبير اول امام را درک کند و مسلمانى را نيازارد، خداوند به او نيز همان اجر و پاداش مؤ ذن را در دنيا و آخرت دهد. (45)

چند روايت در مورد اجابت مؤ ذن (يعنى اجابت نداى مؤ ذن و آماده شدن براى نماز) ذکر مى شود تا شايد توفيق اين اجابت نصيب همه ما بشود. امام (عليه السلام ) مى فرمايد: اجابت مؤ ذن کفاره گناه است و رفتن به مسجد اطاعت خدا و پيامبر اوست و هر که مطيع خدا و پيامبر باشد خداوند او را با صديقين و شهدا داخل بهشت مى کند و در بهشت رفيق حضرت داود (عليه السلام ) است و به اندازه حضرت داود (عليه السلام ) به او ثواب مى دهند. (46)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: پذيرفتن نداى مؤ ذن رحمت است و ثواب آن بهشت خواهد بود. هر که نپذيرد با او در قيامت به خصومت مى پردازم . خوشا به حال کسى که اجابت کند منادى خدا را و راهى مسجد شود. اجابت نخواهد کرد و به مسجد نمى رود مگر مؤ منى که اهل بهشت باشد. (47)

باز فرمود: هر که اجابت کند اذان مؤ ذن را و بپذيرد (سخن ) علما را، روز قيامت در زير پرچم من خواهد بود و در بهشت همسايه من است و خدا به او ثواب شصت نفر شهيد را مى دهد.

قال من سمع الاذان فاجاب کان عندالله من السعداء هر کس صداى اذان را بشنود و اجابت کند خداوند او را سعادتمند مى گرداند.

قال من لا يجيب داعى الله فليس له فى الاسلام نصيب و من اجاب اشتاقت اليه الجنه (48). هر کس پيام خدا را بپذيرد در اسلام نصيبى ندارد و هر که بپذيرد، بهشت مشتاق اوست .

و بالاخره مى فرمايد: من اجاب داعى الله استغفرت له الملائکه و يدخل الجنة بغير حساب . هر که دعوت منادى خدا را بپذيرد ملائکه براى او استغفار مى کنند و بدون حساب وارد بهشت مى شود. (49)

از امير المؤ منين (عليه السلام ) نقل شده که مى فرمايد: هر که صداى اذان را بشنود در حالى که در مسجد است و خارج شود منافق است مگر اينکه تصميم داشته باشد برگردد، يا طهارت ندارد، مى رود خود را طاهر کند. (50)

عنه انه قال ليوذن لکم افصحکم و ليؤ مکم افقهکم . (51)

على (عليه السلام ) مى فرمايد: بايد فصيح ترين شما اذان بگويد و فقيهترين شما امامت نمايد.

تعداد جملات در اذان و اقامه

هر روز و شب نداى الله اکبر را بگوش جان و دل مى شنويم و اين طنين روح ما را تازه مى کند. در مورد تعداد جملات و فصول اذان و اقامه در عروة الوثقى چنين آمده است :

فصول الاذان ثمانيه عشر: الله اکبر اربع مرات و اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حى على الصلوة و حى على الفلاح و حى على خير العمل و الله اکبر و لا اله الا الله کل واحد مرتان .

اذان 18 جمله است چهار مرتبه الله اکبر. جملات بعد هر کدام دو مرتبه . اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و حى على الصلوة و حى على الفلاح و حى على خير العمل و الله اکبر و لا اله الا الله . اما جملات اقامه هفده جمله است که اول آن دو الله اکبر و بعد از حلى على خير العمل دو مرتبه قد قامت الصلوة بايد گفت و در آخر يک مرتبه لا اله الا الله .

در مورد اشهد ان عليا ولى الله صاحب عروة آن را جزء اذان و اقامه نمى داند که ما در بخش چهارم کتاب در اين مورد بحث کرده ايم .

تفسيرازامام علی(عليه السلام )درباه ی اذان

امام حسين (عليه السلام ) فرمود: در مسجد نشسته بوديم که مؤ ذن براى اذان بالاى مناره رفت و شروع به گفتن اذان کرد، گفت : الله اکبر الله اکبر.

اشک از ديدگان پدرم امير المؤ منين (عليه السلام ) فرو ريخت و ما نيز از گريه او شروع به گريه کرديم . مؤ ذن اذان خود را تمام کرد. امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود: مى دانيد مؤ ذن چه مى گويد. گفتيم : خدا و پيامبر و وصى پيامبرش مى دانند. فرمود: اگر بدانيد چه مى گويد لضحکتم قليلا و لبکيتم کثيرا کم خواهيد خنديد و زياد گريه خواهيد کرد.

الله اکبر معنى هاى زيادى دارد. يکى از آنها که مؤ ذن مى گويد خدا بزرگتر است مربوط به قدم و ازليت و ابديت و علم و قوت و قدرت حلم و کرم و جود و عطا کبريايى اوست . وقتى مؤ ذن مى گويد الله اکبر او اعتراف مى کند که خلق و امر، مربوط به خداست و با اراده او جهان هستى به وجود آمده و هر چه جهانيان دارند از اوست و همه به سوى او باز مى گردند. او قبل از هر چيز بوده و بعد از همه چيز خواهد بود. پيوسته او بر تمام جهان حاکم است به طورى که درک نمى شود و در همه اشياء است به صورتى که نمى توان محدودش نمود. فهو الباقى و کل شى دونه فان او پايدار است و همه جهانيان غير از او فانى است . (22)

معنى دوم الله اکبر يعنى عليم و خبير است ؛ آنچه بوده و آنچه خواهد بود مى داند گر چه هنوز نيامده باشد.

معنى سوم الله اکبر يعنى قادر بر هر چيزى است و آنچه را بخواهد، بر آن قدرت دارد. در قدرتش قوى است و بر جهان مخلوقات مقتدر است . قدرت در ذات اوست و بر تمام اشياء به طور عمومى قدرت دارد. هر چيزى را بخواهد با يک اراده بوجود مى آيد فانما يقول له کن فيکون .

معنى چهارم الله اکبر در ارتباط با حلم و کرم اوست يحلم کانه لا يعلم و يصفح کانه لايرى و يستر کانه لايعصى ، لايعجل بالعقوبه کرما و صفحا و حلما چنان حلم مى ورزد (نسبت به خطا کار) که گويى خبر ندارد. و چنان چشم مى پوشد از گنهکار که گويى نمى بيند و چنان پرده پوشى مى کند که گويى عمل خلافى نشده . بواسطه کرم و گذشت و حلمى که دارد، در کيفر دادن عجله ندارد.

معنى پنجم در الله اکبر يعنى با جود و پر عطا است و کريم فعال است .

معنى ششم الله اکبر از خداوند نفى کيفيت مى کند، گويا مى گويد: خداوند اجل و برتر از آن است که ستايشگران بتوانند آنچنان که هست او را ستايش کنند؛ زيرا آنها به قدر فهم و درک خود او را مى ستايند لا على قدر عظمته نه به اندازه عظمت و جلال او. علوا کبيرا خداوند بزرگتر از آنکه ستايشگران بتوانند او را چنانکه هست بستايند.

معنى هفتم الله اکبر مى گويد که خداوند اعلى و اجل است . او بى نياز از جهانيان است . نيازى به اعمال بندگان خويش ندارد.

اما اشهد ان لا اله الا الله معنايش اين است که گواهى بر يکتايى خدا صحيح نيست مگر معرفت قلبى باشد (نه ، تنها اعتراف با زبان ) گويا مى گويد: مى دانم معبودى جز خداى متعال نيست و هر معبودى جز خدا باطل است و با زبان خويش اقرار مى کنم به آنچه اعتقاد دارم لا اله الا الله و گواهى مى دهم که پناهى جز او نيست و هيچ راه نجاتى از شر شروران و فتنه فتنه انگيزان وجود ندارد جز توجه به ساحت مقدس او.

در مرتبه دوم که مى گويد اشهد ان لا اله الا الله يعنى هدايت کننده اى جز خدا نيست و راهنمايى جز او وجود ندارد. خدا را گواه مى گيرم به اينکه من معتقدم لا اله الا الله . آسمان نشينان و ساکنان زمين و تمام فرشتگان جهان و همه جهانيان و همه کوهها و درختها و جنبندگان و هر تر و خشکى را گواه مى گيرم به اينکه شهادت مى دهم خالقى جز خداى يکتا نيست و هيچ رازق و معبود و زيان بخش و سود رسان و گيرنده و رها کننده و عطا کننده و مانع و دفاع کننده و خير خواه او کافى و شفا دهنده و مقدم . موخرى وجود ندارد جز خداى يکتا الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمين . خلق و امر از اوست ، برتر و منزه است پروردگار جهانيان .

اما اشهد ان محمدا رسول الله مى گويد: خدا را گواه مى گيرم که محمد بنده و پيامبر و نبى و وصى و برگزيده اوست . او را با دلايل آشکار و دين حق براى ارشاد تمام جهانيان فرستاده ، فرستاده تا بر تمام اديان پيروزش ‍ کند، گر چه مشرکين را بد آيد.

تمام آسمان نشينان و ساکنان زمين از پيامبران و مرسلين و ملائکه تا همه انسانها را گواه مى گيرم بر اينکه شهادت مى دهم محمد سيد و سرور اولين و آخرين است .

در مرتبه دوم مى گويد گواهى مى دهم انسان نيازى به ديگرى ندارد جز نياز به خداى يکتا و قهار که بى نياز از تمام جهانيان است . او محمد را بشير و نذير و دعوت کننده بسوى خدا و چراغ روشن راهنما بسوى مردم گسيل داشته است فمن انکره و جحده و لم يؤ من به ادخله الله عزوجل نار جهنم خالدا مخلدا لاينفک عنه ابدا هر کس منکر رسالت او باشد و قبول نکند و ايمان نياورد، خداوند او را براى هميشه وارد جهنم مى نمايد و هرگز از آن رهائى ندارد.

اما حى على الصلوة يعنى بشتابيد بسوى بهترين عملتان و بسوى دعوت خدايتان ، سرعت بگيريد بسوى مغفرت پروردگارتان و خاموش ‍ کردن آتشى که بر پشت خود افروخته ايد و آزاد کردن خويشتن از بار سنگين گناهانى که مرتکب شده ايد، تا خداوند گناهان شما را بپوشاند و بيامرزد و تبديل به حسنه نمايد، او خداوند کريم و ذوالفضل عظيم است ، اينک به ما مسلمانان اجازه داده به در خانه اش برويم و در پيشگاهش بايستم .

در مرتبه دوم مى گويد: قوموا الى مناجات ربکم و عرض حاجاتکم على ربکم و توسلوا اليه بکلامه و تشتفقوا به و اکثروا الذکر و القنوت و الرکوع و السجود و الخضوع و الخشوع و ارفعوا اليه حوائجکم فقد اذن لنا فى ذلک .

اينک آماده شويد براى مناجات با خدا و عرض نياز و حاجات خود بر او. از کلام خودش مدد بگيريد و آن را واسطه قرار دهيد. بسيار يادش کنيد و زياد قنوت و رکوع و سجود و خضوع و خشوع داشته باشيد. اينک جاجات خود را به در خانه او ببريد، خودش اجازه به ما داده (حرکت کنند).

اما حى على الفلاح يعنى روى آوريد به زندگى پايدار و نجات هميشگى ، روى آوريد به حياتى که مرگ ندارد و نعمتهايى که فناپذير نيست و قدرتى که زوال ندارد و به نشاطى که حزن ندارد و انيسى که با او وحشت وجود ندارد و نورى که ظلمت با آن نيست و گشايشى که تنگى در آن راه ندارد و بهجت و سرورى که پايان ندارد و ثروتى که فقر در آن نيست و صحتى که بيمارى در آن نباشد و عزتى که ذلت و قدرتى که ضعف نمى پذيرد. اينک بشتابيد به سوى سرور دنيا و آخرت و نجات در آن .

در مرتبه دوم که مى گويد: حلى على الفلاح اعلام مى کند سبقت بگيريد به آنچه شما را دعوت کردم ، به کرامت بى پايان ، منت عظيم ، نعمت با ارزش ، فوز عظيم و نعمت ابد در جوار محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در جايگاه راستان و پيشگاه پروردگار توانا.

اما مؤ ذن که مى گويد: الله اکبر اعلام مى کند که خداوند بزرگتر از آن است که بنده اش بداند چه مقام و منزلتى تهيه ديده است براى بنده اى که دعوتش را اجابت نمايد، اطاعت کند و معرفت پيدا کند، عبادت نمايد و به ياد او باشد، به ذکرش مشغول شود، دوستش بدارد، به او انس بگيرد، اطمينان و وثوق به او پيدا کند، بيم از او و اميد به او داشته باشد، مشتاق پروردگارش باشد و رضايت به حکم و قضايش دهد.

در مرتبه دوم که مى گويد: الله اکبر اعلام مى کند خداوند اجل از آن است که احدى مقدار کرامتش را نيست به اوليايش و عقوبتش را نسبت به اعدائش و عفو غفران و نعمتش را نسبت به کسانى که دعوتش را پذيرفته اند و پيامبرش را گرامى داشته اند و مقدار عذاب و سخت گيرى اش را نسبت به منکرين نبوت و مخالفين او بداند.

اما گفتن لا اله الا الله معنى اش اين است که لله الحجة البالغه بالرسول و الرساله و البيان و الدعوة . خداوند حجت را تمام نموده با رسول و رسالت و با بيان و دعوت . او بزرگتر از آن است که کسى بتواند دليلى براى عدم گرايش خود بياورد. هر که پذيرا شد داراى نور و کرامت است و هر که منکر شد، خداوند بى نياز از جهانيان است و او سريعترين حسابگران است و معنى قد قامت الصلوة در اقامه اين است که حان وقت الزيارة و المناجاة و قضاء الحوائج و درک المنى و الوصول الى الله عزوجل و الى کرامته و غفرانه و عفوه و رضوانه 

هنگام ديدار رسيد و هنگام مناجات و برآورده شدن حاجات و رسيدن به آرزوها شد و هنگام رسيدن به پيشگاه پروردگار و عنايت و آمرزش و عفو و رضايت خدا رسيد. (خدايا به همه دوستان امير المؤ منين (عليه السلام ) توفيق قدر دانى از اين موهبت را عنايت فرما).

قال الصدوق (رحمه الله ) انما ترک الراوى ذکر حلى على خير العمل لتقية راوى ذکر حى على خير العمل را از جهت تقيه ترک کرده است (که عمر از گفتن اين ذکر مانع شده بود زيرا مدعى بود اگر مردم بدانند نماز بهترين عمل است ديگر به جهاد روى نمى آورند. (23)

در روايت ديگر از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد از حى على خير العمل فرمود: خير العمل الولاية بهترين عمل ولايت است . در خبر ديگر مى فرمايد خير العمل بر فاطمة و ولدها بهترين عمل ، نيکى به فاطمه زهرا (عليها السلام ) و فرزندان اوست .

علامه مجلسى در پايان خبر مى نويسد: اينکه امير المؤ منين (عليه السلام ) حى على خير العمل را نمى گفته ). تاءويل خير العمل به ولايت ، منافات ندارد با اينکه حى على خير العمل جزء فصول اذان باشد زيرا ولايت از بزرگترين شروط صحت نماز و قبول آن است .

يحتمل ان يکون المعنى ان الصلوة التى هى خير العمل هى ما کانت مقرونة بالولاية و بر فاطمة و ولدها صلوات الله عليهم .

ممکن است منظور اين باشد: نمازى که خير العمل و بهترين کار است نمازى است که مقرون به ولايت و بر و نيکى به فاطمه و فرزندان فاطمه (عليها السلام ) باشد. (24)

اهميت اذان و اقامه از اين حديث روايت کاملا مشهود است :

از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است که هر کس اذان و اقامه را بگويد پشت سرش دو صف از ملائکه به نماز مى ايستند اما کسى که اقامه تنها را نگويد يک صف از ملائکه پشت سرش نماز خواهند خواند. (25)

از پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) (26) در وصيتش نقل شده که فرمود: اى اباذر خداوند افتخار مى کند نزد ملائکه بر سه نفر:

اول شخصى که در سرزمين فقر و بيابان خشک ، صبحگاه اذان و سپس اقامه مى گويد بعد به نماز مى ايستد. خداوند به ملائکه مى فرمايد: ملائکه من تماشا کنيد بنده ام را، مشغول نماز است در حالى که احدى جز من او را نمى بيند. آنگاه هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و پشت سر او نماز مى خوانند و تا صبح روز بعد براى او استغفار مى کنند... اباذر اگر بنده اى در سرزمين فقر و بيابانى خشک وضو بگيرد يا تيمم کند بعد اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند به ملائکه دستور مى دهد صفى پشت سر او ببندند که سر و ته صف ديده نشود (از کثرت ) با رکوع او به رکوع مى روند و با سجده اش ‍ سجده مى کنند و دعايش را (آمين ) مى گويند. اباذر! اگر اقامه را تنها و بدون اذان بگويد، با او نماز نمى خوانند مگر همان دو فرشته اى که ماءمور خودش ‍ هستند. (27)

قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ): ان اهل السماء لايسمعون من اهل الارض شيئا الا الاذان . (28)

پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اهل آسمان از اهل زمين چيزى جز اذان نمى شنوند.

تفسير فرازهاى اذان و اقامه

و اذا نودى للصلوة من يوم الجمعه فاسعوا الى ذکر الله .

سوره جمعه قسمتى از آيه 9

گاهى انسان که غرق در نعمت مى شود اهميت آن نعمت را درک نمى کند چنانکه فرموده اند: نعمتان مجهولتان الصحة و الامان سلامتى و امنيت دو نعمت مجهول است که انسان هنگام استفاده از اين نعمت ها قدر و ارزش ‍ آن را نمى يابد، اما اگر از دست داد آنگاه متوجه اهميت اين نعمت ها مى شود. تعرف الاشياء باضدادها هر چيزى با ضد آن درک و شناخته مى شود. اگر هميشه روز باشد قدر شب را نمى دانى و اگر هميشه شب باشد، قدر روز را نخواهى شناخت .

چون صبح و شام و گاه و بيگاه طنين جانفزاى اذان بطور عادى و معمولى به گوش ما مى رسد، قدر اين سروش رحمانى و اين نغمه آسمانى را که از سدرة المنتهى از مصدر عزت و جلال پروردگار راهى آسمان دنيا شده نمى دانيم . گاهى خوب است انسان فکر کند. سکوت شب و نسيم ملايم و آرامش ‍ معمول سحرگاهان در تمام موجودات زنده ؛ همه اين خاموشى ها و فراموشيها و سکوت و آرامش ها و خواب و بيهوشى ها را ناگاه جمله اى بر فراز ماءذنه از هم مى پاشد و صدايى از ناى مؤ ذنى بلند مى شود: آى جهانيان ! اى انسانها و اى پرندگان و اى فرشتگان الله اکبر.

بپاخيزيد زندگى را با لطف خداوند منان آغاز کنيد و از مواهب حيات در همين دل شب بهره مند شويد. او را مى ستايم و او را حتى از جولان انديشه خود برتر مى دانم و بزرگتر و برتر از هر توصيفى مى شمارم . شما هم با من هماهنگ شويد، همه بگوييد الله اکبر.

از انديشه تابناک وارثين وحى و امامت بشنويم . فضل بن شاذان ، از حضرت رضا (عليه السلام ) نقل مى کند (19) که فرمود: خداوند به علل زيادى به مردم دستور داده که اذان بگويند؛ از جمله اينکه : فراموش شدگان را بياد آورد و غفلت زدگان را بيدار کند. آنها را که هنوز در خوابند و اطلاع از وقت نماز ندارند متوجه کند.

مؤ ذن فرياد مى زند بندگان خدا! اينک بپا خيزيد براى عبادت خالق و روى به اين وظيفه با اهميت آوريد. او در دل آسمانها فرياد مى زند. خدا يکتا است الله اکبر او ايمان خود را با اين جملات اعلان مى نمايد و اسلام را به فراموشکاران عرضه مى دارد. نام را مؤ ذن گفته اند؛ زيرا با جملات اذان اعلام نماز مى کند.

اولين کلمه اش الله است در الله اکبر و همچنين آخرين کلمه اش ‍ الله است در لا اله الا الله .

خداوند خواسته است اول ، با نام او آغاز کنند و آخر به نام او ختم نمايند.

مؤ ذن دو بار مى گويد اشهد ان لا اله الا الله تا در گوش شنوندگان تکرار شود و اگر غفلت زده اى مرتبه اول متوجه نشد، مرتبه دوم بداند و بفهمد که جهان هستى به يکتايى خدا گواهى مى دهد.

ديگر اينکه نماز دو رکعت دو رکعت است ، اذان و نيز دو عبارت دو عبارت است . در ابتداى اذان چهار مرتبه الله اکبر مى گويد زيرا ابتدا ترنم و آغاز اعلام است ؛ دو مرتبه اول موجب بيدارى شنونده مى شود تا توجه به اذان نمايد و جملات بعد را به گوش هوش بسپارد.

بعد از تکبير، دو شهادت مى دهد: شهادت اول اشهد ان لا اله الا الله توحيد و يکتايى خدا را ثابت مى کند و شهادت دوم اشهد ان محمدا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رسالت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) را، بفهماند اطاعت هر دو (خدا و پيامبر) بهم پيوسته است و هم از آن جهت که اصل ايمان همين دو گواهى است . (20) و اين دو بار گفتن به منزله دو شاهد است که در اثبات حقوق (در اسلام ) نياز به دو شاهد داريم . انسان در اذان اقرار به يکتايى خدا و رسالت حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى نمايد. با همين اقرار، تمام لوازم ايمان را مى پذيرد؛ زيرا اصل ايمان اعتقاد به خدا و پيامبر است .

پس از اين دو گواهى ، مردم را به نماز دعوت مى کند حى على الصلوة ؛ زيرا اذان براى اعلام نماز تشريع شده است . دعوتى است از جانب خدا براى انجام نماز. پس از آن دعوت به رستگارى حى على الفلاح و دعوت به بهترين عمل حى على خير العمل مى باشد و بالاخره آخر اذان بنام خداوند ختم مى شود لا اله الا الله چنانکه اولش نيز بنام او شروع گرديد. (21)

موارد استفاده دیگراذان

اذان و اقامه چنانکه اکنون بين ما مسلمانان جهت اعلام اجتماع براى برگزارى نماز در مساجد و مخصوصا اعلام فرا رسيدن وقت نماز بکار برده مى شود تنها براى اين کار تشريع نشده است . کاربرد اذان و اقامه در موارد ديگرى نيز هست که به شرح آن مى پردازيم ؛

اول - اذان و اقامه در گوش نوزاد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: وقتى فرزند متولد شد (10) در گوش راست او اذان گفته شود و در گوش چپش اقامه . در روايت مستدرک الوسائل (11) پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: اين کار موجب حفظ فرزند از شيطان مى شود.

دوم - اذان در گوش کسى که بد اخلاق است ، موجب رفع سوء خلق مى شود. در ميزان الحکمة مى نويسد: امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من ساء خلقه فاذنوا فى اذنه . هر که بد اخلاق بود اذان در گوشش ‍ بگوييد. امام صادق (عليه السلام ) از آباء خود از امير المؤ منين (عليه السلام ) نقل مى کند که فرمود: گوشت بخوريد زيرا گوشت انسان ، از گوشت مى رويد. هر کس چهل روز گوشت نخورد، بد اخلاق مى شود. اگر يکى از شما بداخلاق بود در گوش او تمام اذان را بگوييد. (12)

سوم - اذان گفتن در بيابانهاى وحشتناک موجب آرامش خاطر و آسايش دل و طرد موجودات زيانبخش مى گردد.

امام صادق (عليه السلام ) در روايت زيد زراد مى فرمايد: هر گاه راه را گم کردى با صداى بلند اذان بگو ترشد و تصيب الطريق ان شاء الله راهنمايى خواهى شد و راه را پيدا خواهى کرد ان شاء الله .

چهارم - اذان موجب رفع بيمارى است . مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى کند که يکى از غلامان آقا خدمتش رسيد در حالى که بيمار بود. امام پرسيد: چرا رنگت پريده ؟ گفت : فدايت شوم مبتلا به تبى شده ام که يک ماه تمام است مرا رها نمى کند. بدنبال معالجه ، هر چه طبيب ها دستور داده اند عمل کرده ام ولى ابدا سودى نبخشيد.

فقال له الصادق (عليه السلام ) حل ازارک و ادخل راسک فى قميصک و اذن واقم و اقراء سورة الحمد سبع مرات فرمود: گريبان پيراهن خود را بگشا و سر در گريبان خود ببر و اذان و اقامه بگو سپس هفت مرتبه سوره حمد را بخوان . گفت : همين کار را کردم فکانما نشطت من عقال گويى تمام بنده ها و گره هاى وجودم گشوده شد و آسوده شدم . (13)

بايد توجه داشت که او ابتدا راه علاج مسير ظاهرى را پيموده بود و نتيجه نگرفته بود سپس امام او را با عنايت خويش بدينوسيله معالجه کردند. ما در عين حال که اثر اذان و اقامه را نفى نمى کنيم اما اين نکته را توجه مى دهيم که اگر شما چنين کردى و سودى نبخشيد، مبادا در تاءثير اين قبيل دعاها شک کنى ؛ زيرا ممکن است درباره اين شخص نفس امام اثر خالصى نموده باشد و در مورد شما مصالح ديگر مانع از آن اثر شود. البته به اميد چنين اثرى ما هم اگر دچار اين مشکل شديم ، خوبست از اذان استفاده کنيم . پنجم نوشتن اذان و اقامه و تعليق آن بالاى سر مريض موجب رفع سردرد مى شود. شيخ طبرسى در کتاب عده السفر و عمده الحضر مى نويسيد: از ائمه (عليه السلام ) روايت شده که براى رفع سردرد اذان و اقامه را بنويسيد و بالاى سر شخص مبتلا به سر درد، بياويزيد(14).

ششم با صداى بلند اذان گفتن در منزل موجب رفع بيماريها و تکثير نسل مى شود(15). هشام بن ابراهيم نقل مى کند به حضرت رضا (عليه السلام ) از بيمارى خود شکايت کردم و گفتم : فرزند هم برايم متولد نمى شود. حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: در منزل با صداى بلند اذان بگو ففعلت ذلک فاذهب الله سقمى و کثر ولدى اين کار را کردم ، خداوند بيماريم را بر طرف کرد و چند فرزند به من داد.

هفتم اذان رفع گرفتارى از انسان در سفر مى نمايد و حافظ او از شر شياطين است . زيد زراد در کتاب خود آورده است که (16) سالى با دوستان به حج مشرف شديم ، وقتى نزديک خرابه هاى مدينه رسيديم ، يکى از دوستانمان گم شد هر چه او را جستيم پيدا نکرديم . حکايت او را در مدينه به بعضى گفتيم . گفتند: جن ها او را برده اند. خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) رسيدم و ماجرا را شرح دادم .

امام فرمود: برو همانجايى که گم شد و با صداى بلند بگو يا صالح بن على ! يقول لک جعفر بن محمد هکذا عاهدت و عاقدت الجس على بن ابى طالب . اى صالح بن على ! حضرت صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: آيا جنيان با على بن ابى طالب اينگونه عهد و پيمان بستند؟ فلان رفيق ما را پيدا کن و به ما برسان . بعد حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود که بگو اى جنيان شما را قسم مى دهم به همان قسمتى که على بن ابى طالب (عليه السلام ) داد که دوست مرا رها کنيد و او را به راه خود برگردانيد.

گفت : من دستور امام را انجام دادم . طولى نکشيد که ديدم رفيقم از يک خرابه خارج شد. پرسيدم : چه شد؛ کجا رفته بودى ؟! گفت ناگهان شخصى را ديدم که به زيبايى او کسى را نديده بودم . گفت : آقا گمان مى کنم تو از دوستان آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستى ؟ گفتم : آرى . گفت : در اين نزديکى شخصى از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هست ، نمى خواهى ثواب زيارت او را دريابى و سلام به او بدهى ؟! گفتم : چرا. از بين اين ديوارها رفتيم خودش هم جلو مى رفت . خيلى دور نشده بوديم که متوجه شدم کسى ديده نمى شود. از اين وضع حالت غش به من دست داد و بيهوش بودم تا همين الان . حالا شخصى آمد حضرت صادق (عليه السلام ) عرض کرد. حضرت فرمود: نوعى از جنيان هستند که انسان را گمراه مى کنند. اگر در بيابان يک نفر را تنها ديدند از او راه نپرسيد. اگر راهنمايى هم کرد به حرف او گوش نکنيد. اگر ديدى کسى در خرابه اى و يا بيابانى متوجه تو است در چهره او اذان بگو با صداى بلند و اين دعا را بخوان سبحان الله جعل فى السماء نجوما رجوما للشياطين عزمت عليک يا خبيث بعزيمة الله التى عزم بها امير المؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) و رميت بسهم الله المصيب الذى لايخطى و جعلت سمع الله على سمعک و بصرک و ذللتک بعزة الله و قهرت سلطانک بسلطان الله يا خبيث لاسبيل لک .

با خواندن اين دعا ان شاء الله بر او پيروز خواهى شد. اگر راه را گم کردى ، با صداى بلند اذان بگو و اين دعا را بخوان : يا سيارة الله دلونا على الطريق يرحمکم الله ، ارشدونا يرشدکم الله اگر راه را جستى بهتر وگرنه با اين جملات فرياد بزن : يا عتاة الجن و يا مردة الشياطين ارشدونى و دلونى الطريق والا اسرعت لکم بسهم الله المصيب اياکم عزيمة على بن ابى طالب (عليه السلام ) يا مردة الشياطين ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفدون الا بسلطان مبين . الله غالبکم بحيذه الغالب و قاهرکم بسلطانه القاهر و دللکم بعزه المتين فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا الله هو عليه توکلت و هو رب العرض العظيم . صدايت را به اذان بلند کن راه را پيدا مى کنى ان شاء الله . (17)

هشتم - مورد ديگر از استحباب اذان گفتن ، اذان است پشت سر مسافر. (18)

احکام در آداب آب خوردن

احکام در آداب آب خوردن 

از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام منقول است که هر بنده که آب بخورد و حضرت امام حسين صلوات اللّه عليه و اهلبيت او را ياد کند و لعنت کند کشندگان آنحضرت را حق تعالى صد هزار حسنه براى او بنويسد وصد هزار گناه از او بيندازد و صد هزار درجه براى او بلند کند و چنان باشد که صد هزار بنده آزاد کرده باشد وحق تعالى در قيامت او را خوشحال و مطمئن خاطر محشور گرداند و اگر باين نحو بگويد خو بست @: @صَلَواتُ اللّهِ عَلَى الْحُسَينِ وَ اَهْلِ بَيتِهِ وَ اَصْحابِهِ وَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى قَتَلَةِ الْحُسَينِ وَاَعْدائِهِ.

در حديث صحيح از آنحضرت منقول است که گاه باشد که شخصى يک شربت آب بخورد و خدا او را بهمان آب خوردن ببهشت برد باينکه آب بخورد و هنوز خواهش داشته باشد که از لب بر دارد و حمد خدا بگويد پس بخورد و هنوز سير نشده از لب باز گيرد و حمد خدا بگويد پس باز بخورد پس حقتعالى بسبب اين بهشت را بر او واجب گرداند.

در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون آب ميخوردند ايندعا ميخواندند: اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى سَقاناعَذْبَا زُلالاً وَلَمْ يسْقِنا ملِْحا اءجا وَلَمْ يؤ اخِذْنابذُنُوبِنا.

در روايت ديگر از آن حضرت منقول است که هرگاه کسى پيش از آب خوردن بِسْم اللّهِ بگويد پس باز بِسْمِ اللّهِ بگويد و بخورد پس بعد از خوردن اَلْحَمْدُلِلّهِ بگويد مادام که آن آب درشکم او باشد تسبيح خدا گويد و ثوابش از براى او باشد.

در حديث ديگر فرمود که هرگاه خواهى در شب آبخورى ظرف را بردار حرکت بده وبگو ياماءُ، ماءَ زَمْزَم وَ ماءَ فرٌاتٍ يقْراآنِک السَّلام .

در روايت ديگر فرمود هر که در شب آب بخورد و سه مرتبه بگويد عَلَيک السَّلام مِنْ ماءِ زَمْزَمٍ وَماءِ الْفُراتِ آب خوردن شب باو ضرر نرساند.

در روايت ديگر منقول است در وقت آب خوردن اين دعا بخواند اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى سَقانى فَاَرُوانى وَاَعْطانى فَاَرْضانى وَعافانى وَ کفانى اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِمَّنْ تَسْقيهِ فى الْمَعادِ مِند حَوْضِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم وَتُسْعِدُهُ بِمُرافَقَتِهِ بِرَحْمَتِک يااَرْحَمَ الرّاحمِينَ.

حضرت صادق عليه السلام فرمود که آب بسيار مخور که هر دردى را بسوى تو ميکشد و تا تاب درد دارى دوا مخور و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود که بر بالاى طعام آب بسيار خوردن ضرر ندارد اما در غير آن حال آب بسيار مخور و فرمود که اگر کسى بقدر دو کف طعام بخورد و آب بعد از آن نخورد و عجب دارم که چرا معده اش ششق نميشود و مشهور ميان علماء آنستکه آب ايستاده خوردن مکروه است و سنت است که بسه نفس خورده شود.

احاديث بسيار وارد شده است که ايستاده خوردن خوبست و آب بيک نفس خوردن خوبست و بهتر آنستکه بسه نفس خورده شود و در روز ايستاده بخورد و در شب نشسته چنانچه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که آب ايستاده خوردن باعث غلبه زرداب و صفرا ميشود و در حديث ديگر فرمود که آب ايستاده خوردن بيشتر باعث قوت و صحت بدن ميشود.

از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است که آب ايستاده مخوريد که باعث دردى ميشود که دوا نداشته باشد مگر آنکه خدا عافيت دهد.

در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که ايستاده آب مخور و بر دور هيچ قبر مگرد و در آب ايستاده بول مکن پس هر که چنين کند و بلائى باو رسد ملامت نکند مگر خود را.ابن بابويه عليه الرحمه گفته است که مراد از اين احاديث آب خوردن شبست .

بدو سند حسن از حضرت صادق عليه السلام منقول است که آبرا بسه نفس خوردن بهتر است از خوردن بيک نفس .

در حديث ديگر منقول است که شخصى بخدمت آنحضرت عرض کرد که اگر کسى دم از آب برندارد سيراب شود چون است ؟ حضرت فرمود که مگر لذت هست در غير اين ؟ گفت مردن ميگويند که اين شرب هيم است يعنى شتر تشنه حضرت فرمود که شرب هيم آنستکه در وقت آشاميدن نام خدا نبرد.

در روايت ديگر منقول است که اگر آنکسى که آب بتو ميدهد بنده تو باشد بسه نفس آب بخور و اگر آزاد باشد بيک نفس آب بخور.

از حضرت صادق عليه السلام منقول است که حضرت رسولخدا دوست ميداشتند آبخوردن در قدح شامى را و ميفرمودند که پاکيزه ترين ظرفهاى شما است و براى آنحضرت قدحها از شام بهديه ميآوردند.

در حديث ديگر منقول است که حضرت امام محمد باقر عليه السلام از کوزه سفالى آب مى خوردند.

در روايت معتبر منقول است که حضرت رسول گذشتند بر جماعتى که دهان به آب گذاشته بودند و ميخوردند حضرت فرمود که بدست بخوريد که بهترين ظرفهاى شما است .

در احاديث معتبره از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است که آداب آب خوردن آنستکه در ابتدابِسْمِ اللّهِ بگو و چون فارغ شوى اَلْحَمْدُلِلّهِ بگو و از پيش دسته کوزه واز جائيکه شکسته باشد يا رخنه داشته باشد نخورى که اين دو موضع جاى شيطان است .

حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نهى فرمود از دميدن بدهان در آب .

از حضرت صادق عليه السلام منقول است که دميدن در آب وقتى مکروهست که ديگرى حاضر باشد که خواهد از آن آب بخورد که مبادا او را خوش نباشد و در حديث ديگر از آنحضرت نهى وارد شده است از آب خوردن بدست چپ و فرمود که آبرا بمکيد و کم کم بخوريد ودهانرا پر مکنيد که باعث درد جگر ميشود.

منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم گاهى در قدحهاى آبگينه که از شام ميآوردند آب تناول ميکردند و گاهى در قدح چوب و گاهى در پوست و گاهى در خزف و اگر ظرف حاضر نبود آب در کف ميکردند و ميآشاميدند.

باب چهارم : دربيان فضيلت تزويج و آداب : مجامعت و معاشرت زنان : و کيفيف تربيتفرزندان : و معاشرت ايشان

احکام در بيان عمامه بستن

فصل هفتم : دربيان عمامه بستن  


عمامه بر سربستن سنت است و با عمامه تحت الحنک بستن سنت است و يکطرف عمامه را از پيش و طرف ديگر را از عقب انداختن بروش سادات مدينه مشرفه سنت است و شيخ شهيد عليه الرحمه گفته است که عمامه ايستاده پيچيدن سنت است .


از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است که عمامه تاج عربان است هرگاه که عمامه را برطرف کنند خدا عزتشان را برطرف خواهد کرد.


در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که هر که عمامه بپيچد بر سر وتحت الحنک نبندد باو دردى برسد که دوا نداشته باشد پس ملامت نکند مگر خود را.


از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم عمامه بر سر بستند و يکطرف عمامه را بطرف پيش ‍ انداختند و ديگرى را بعقب و حضرت جبرئيل نيز چنين کردند.


از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است که ملائکه در روز بدر عمامه هاى سفيد در سر داشته و علاقه ها انداخته بودند.


از حضرت صاد منقول است که حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بر سرحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عمامه بدست مبارک خود پيچيدند و يک سر عمامه را از پيش رو آويختند و طرف ديگر را بقدر چهار انگشت کوتاه از عقب سر آويختند پس فرمودند که برو، رفت و فرمودند که بيا، آمد آنگاه فرمودند که چنين است واللّه تاجهاى ملائکه . در فقه رضوى عليه السلام مذکور است که هرگاه عمامه بر سر گذارى اين دعا بخوان بِسْمِ اللّهِ اَللّهُمَّ اَرْفَعْ ذِکرى وَ اَعْلِ شَاءْنى وَ اَعِزَّنى بِعزَّتِک وَ اَکرِمْنى بِکرَمِک بَينَ يدَيک وَبَينَ خَلْفِک اَللّهُمَّ تَوِّجْنى بِتاجِ الْکرامَةِ وَ الْعِزّ وَالْقَبُولِ.


در مکارم الاخلاق از کتاب نجات نقل کرده است که اين دعا را بخوان اَللّهُمَّ سَوِّمْنى بِسيماءِ الاْيمانِ وَ تَوّجْنى بِتاجِ الْکرامةِ وَ قَلِّدْنى حَبْلَ الاِْسْلا مِ وَلا تَخْلَعْ رِبْقَةَ الاْ يم انِ مِنْ عُنُقى وگفته است که بايد عمامه را ايستاده بپيچيد.


حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چند قسم کلاه داشتند که بر سر ميگذاشتند. و کلاههاى دراز که برطله ميگويند وارد شده است که پوشيدن آنها زى يهودان است . علما گفته اند که مکروه است .


از بعضى احاديث ظاهر ميشود که پائين کلاه را شکستن و برگردانيدن مکروه است .


از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است که هرگاه کلاههاى ترک دار در ميان امت بسيار شود زنا کردن در ميان ايشان شايع شود وکلاه ترک دار ظاهرا مانند قاووق و کلاه بکتاشى وامثال آن باشد.

منبع:حلیة المتقین

در پوشيدن لباسى که مخصوص زنان يا کافران باشد

در پوشيدن لباسى که مخصوص زنان يا کافران باشد

حرام است مردان را پوشيدن لباسى که مخصوص زنان باشد مانند لچک و مقنعه و نيمتنه و همچنين حرام است زنان را پوشيدن لباسى که مخصوص مردان باشد مانند کلاه وقبا وعمامه و هيچ يک را جايز نيست پوشيدن لباسى که مخصوص کافران باشد مانند زنار و کلاه هاى فرنگى .

از حضرت امام محمد باقر منقول است که جايز نيست زنان را که شبيه بمردان شوند زيرا که رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله وسلّم لعنت کرد مردانى را که شبيه به زنان شوند و لعنت کرد زنانى را که شبيه بمردان شوند.

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرويست که خداى عزوجل وحى فرمود پيغمبرى از پيغمبرانش که بگو بمؤ منان که نپوشيد جامه هاى دشمنا مرا و نخوريد طعامهاى دشمنان مرا و بمسلک دشمنان من سلوک ننمائيد که ايشان نيز مانند آنها دشمنان من خواهند بود.

در بعضى از آداب جامه پوشيدن

در بعضى از آداب جامه پوشيدن  

جامه هاى دراز پوشيدن و آستين جامه را دراز کردن و جامه را از روى تکبربر روى خاک کشيدن مکروه و مذموم است .

از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رفت ببازار و سه جامه براى خود خريد بيک اشرفى پيراهن را تا نزديک بند پا ولنگ راتانيمه ساق وردا را از پيش تاپستان و از عقب تا پائين تر از کمر پس دست به آسمان برداشت و پيوسته حمد الهى مينمود بر اين نعمت تا بخانه باز گشت .

حضرت صادق فرمود که جامه آنچه از غوزک پا ميگذرد در آتش جهنم است .

از حضرت موسى کاظم عليه السلام منقول است که حقتعالى به پيغمبرش فرمود که وَثيابَک فَطَهِّرْ که ترجمه لفظى اش آنست که جامه هاى خود را پس پاک گردان حضرت فرمود که جامه هاى آن حضرت پاک بود وليکن مراد الهى آنست که جامه را کوتاه کن که آلوده نشود.

روايت ديگر يعنى بردار که بزمين کشيده نشود.

در روايت حسن از حضرت باقر عليه السلام منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم شخصى را وصيت فرمود زينهار که پيراهن و ازار خود را بلند مياويز که اين از تکبراست و خداتکبر را دوست نميدادر.

در حديث معتبر منقول است که حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام چون پيراهن مى پوشيدند آستين را ميکشيدند آنچه از سرانگشتشان ميگذشت ميبريدند.

حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم به ابوذر فرمود که هر که از روى تکبر جامه اش را بزمين کشد حقتعالى در قيامت نظر رحمت باو نفرمايد و ازار مرد تا نصف ساق است و تا بند پا هم جايز است و زياده در آتش است .

در بيان رنگ هائي که در جامه سنت يا مکروه است

فصل چهارم : در بيان رنگهائيکه در جامه سنت يا مکروه است  


بهترين رنگها در جامه سفيد است و بعد از آن زرد و بعد از آن سبز و بعد از آن سرخ نيمرنگ و کبود وعدسى ، مکروه است سرخ تيره خصوصا در نماز و پوشيدن جامه سياه کراهت شديد دارد در همه حال ، مگر در عمامه و عبا و موزه و اگر عمامه و عبا هم سياه نباشد بهتر است .


در چند حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است که بپوشيد جامه سفيد که آن نيکوتر و پاکيزه ترين رنگها است ، و مرده هاى خود را در آن کفن کنيد.


از حضرت صادق عليه السلام مرويست که حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اکثر اوقات جامه سفيد ميپوشيدند. و حفص مؤ ذن روايت کرده است که ديدم حضرت امام جعفرصادق عليه السلام را در ميان قبر و منبر نماز ميکردند، و جامه زردى برنگ بِهْ پوشيده بود.


در حديث حسن از زراره منقول است که حضرت امام محمد باقر عليه السلام بيرون آمدند جبِه خزِ زرد و عمامهِء زرد و رادء خزِ زرد پوشيده بودند.


در حديث معتبر منقول است که حکم بن عتبه بخدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام رفت ، ديد که جامه سرخ تيره که بگل کافشه رنگ کرده بودند پوشيده است ، حضرت فرمودند که در اين جامه چه ميگوئى ؟ حکم گفت که : چه گويم در چيزى که شما پوشيده باشيد اما جوانان شوخ که درميان ما اين جامه را ميپوشند، ما ايشانرا عيب ميکنيم . حضرت فرمود که زينت خدا را کى حرام کرده است ، بعد از آن فرمود که باين سبب اين جامه راپوشيده ام که تازه داماد شده ام .


در حديث حسن از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که جامه سرخ تيره پوشيدن کراهت دارد مگر براى نوداماد.


در حديث معتبر از يونس منقول است که حضرت امام رضا عليه السلام را ديدم که طيلسان کبود پوشيده بودند. و از حسن زيات منقول است که ديدم حضرت ابيجعفر عليه السلام را که جامه برنگ گل سرخ پوشيده بودند. و محمد بن على روايت کرده است که حضرت امام موسى عليه السلام را ديدم که جامه عدسى پوشيده بودند. واز ابى العلا منقول است که حضرت صادق عليه السلام را ديدم که در حال احرام برد يمنى سبزى پوشيده بودند.


از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است که جبرئيل در روز آخر ماه مبارک رمضان بر حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم نازل شد بعد از نماز عصر چون به آسمان رفت حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فاطمه را طلب فرمود که شوهر خود على را بطلب ، پس چون حاضر شدند حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در جانب راست نشانيد و دستش را گرفت و بردامن خود گذاشت و حضرت فاطمه را در جانب چپ نشانيد را گرفت و بر دامن خود گذاشت پس فرمود که : ميخواهيد شما را خبردهم به آنچه جبرئيل مرا به آن خبر داد؟ گفنتد:بلى يا رسول اللّه ، فرمود که : جبرئيل گفت که در قيامت من در جانب راست عرش خواهم بود و خداى تعالى دو جامه بمن پوشاند يکى سبز و ديگرى سرخ برنگ گل ، تو يا على در جانب راست عرش باشى و دو جامه چنين در تو پوشانند پس راوى عرض کرد که مردم رنگ سرخ چنين را مکروه ميدانند حضرت فرمود که چون خدا حضرت عيسى را بآسمان برد دو جامه چنين بر او پوشانيد.


و بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است که شخصى از حضرت صادق عليه السلام پرسيد که در کلاه سياه نماز بکنم ؟ فرمود که درآن نماز مکن که لباس اهل جهنم است .


از حضرت رسول منقول است که مکروه است سياه مگر در سه چيز در موزه و عمامه وعبا.

منبع:حلیة المتقین

دربیان پوشيدن پنبه و کتان و پشم

فصل سوم : درپوشيدن پنبه و کتان و پشم 

يهترين جامه ها جامه اى است که از پنبه بافته باشند و بعد از آن کتان است ،و جامه پشمينه را هميشه پوشيدن و لباس خود قرا دادن کراهت دارد، اما گاهى از براى قناعت يا دفع سرما پوشيدن بد نيست . چنانچه بسند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است که بپوشيد جامه پنبه را که آن پوشش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است و پوشش ما اهلى بيت است . حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم جامه مو و پشم نمى پوشيد مگر از براى علتى .

در حديث معتبر ديگر از حضرت صادق عليه السلام منقول است که نبايد پوشيد جامه مو و پشم مگر از براى عذرى .

در روايت ديگر از حسين بن کثير منقول است که حضرت صادق عليه السلام را ديدم که پيراهن گنده پوشيده و جامه پشمينه بر بالاى آن پيراهن گنده پوشيده ، گفتم فداى تو شوم مردم کراهت دارند از پوشيدن جامه پشمينه ، حضرت فرمود که : پدرم ميپوشيد و حضرت امام زين العابدين عليه السلام ميپوشيد و هرگاه به نماز مى ايستادند گنده ترين جامه ها را مى پوشيدند و ما نيز چنين ميکنيم .

از حضرت رسول صلّى اللّه وعليه وآله وسلّم منقول است که فرمود: پنج چيز است که تا مردن ترک نميکنم ، بر روى زمين با غلامان چيز خوردن ، وبر الاغ جل دار سوار شدن ، بز را بدست خود دوشيدن ، وسلام بر اطفال کردن ، جامه پشمينه پوشيدن .

وجه جمع ميان اين احاديث آنست که اگر پوشيدن شال را زى خود قرار دهند، بر آن ممتاز شوند از ديگران مذموم است اما اگر گاهى براى قناعت يا شکستگى يا دفع سرما بپوشند قصور ندارد و مؤ يد اين معنى است آنچه در حديث ابوذر غفارى وارد شده است که ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود که در آخرالزمان گروهى بهم رسند که جامه پشمينه در تابستان و زمستان بپوشند و گمان کند که ايشان را به اين سبب بر ديگران فضلى و زيادتى هست ، آن جماعت را لعنت کنند ملائکه آسمانها و زمينها.

از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است که کتان از پوشش پيغمبران است و از حضرت صادق عليه السلام منقول است که پوشيدن کتان بدن را فربه ميکند، در حديث ديگر منقول است که حضرت على بن الحسين عليه السلام جامه خز بهزار درهم يا پانصد درهم ميخريدند و در زمستان مى پوشيدند و چون زمستان ميگذست ميفروختند و قيمتش را تصدّق ميفرمودند.
منبع:کتاب خلیة المتقین

دربيان جامه هائيکه پوشيدن آنها  حرام است

فصل دوم : دربيان جامه هائيکه حرام است پوشيدن آنها 

بدانکه مردان را جامه حرير محض پوشيدن و جامه طاباف پوشيدن حرام است ، و احوط آنست که عرقچين و کيسه و چيزهائى که عورت را با آن نتوان پوشيد هم از حرير نباشد. و باز احوط آنست که اجزاى جامه مانند سجاف ، حرير نباشد. وبهتر آنست که چيزى که با ابريشم مخلوط کنند يا پشم يا کتان يا ريسمان باشد و اولى آنست که بقدر ده يک يا زياده باشد و اگر مجموع تار يا مجموع پود غيرحرير باشد، بهتر خواهد بود. و بايد که پوست حيوان مرده نباشد هرچند که دباغى کرده باشند بنا بر اشهر بين الاصحاب ، پوست حيوانى چند که قابل تذکيه نيست نباشد، در نماز بايد که پوست و پشم و مو وشاخ و دندان و ساير اجزاى حيوانى که گوشتشان حرام است نباشد، در سمور و سنجاب و خزى که الحال معروف است خلاف است و احوط اجتباب است اگر چه اظهر در خزى و سنجاب آنست که نماز در آنها جايز است و بهتر آنستکه در جامه اى که در زير آن جامه ها يا در بالاى آنها پوشيده باشند نماز نکنند، مبادا موئى چسبيده باشد. و بهتر آنست که ولى ، اطفال غيربالغ را نيز منع نمايد از پوشيدن حرير و طلا.

بسند معتبر منقول است که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم بحضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود که : يا على انگشتر طلا در دست مکن که زينت تست در بهشت ، جامه حرير مپوش که آن پوشش تست در بهشت .

در حديث ديگر فرمود که : جامه حرير مپوش که حق تعالى بسبب اين در قيامت پوستت را بآتش ميسوزاند.

از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند که جايز است مرد را که اهل خود را بطلا زينت کند؟ گفت : بلى زنان و کنيزان را اما پسران رانه .

در حديث ديگر وارد است که ، آن حضرت فرمود: که پدرم امام محمد باقر عليه السلام فرزندان و زنان خود را بزيور طلا و نقره زينت ميفرمود، و باکى نيست و ممکن است که مراد از فرزندان دختران باشند واحتمال دارد که شامل پسران نابالغ هم باشد و احوط اجتنابست .
منبع:کتاب حلیة المتقین

فصل اول : درفضيلت تجمل و زينت کردن

فصل اول : درفضيلت تجمل و زينت کردن  


بدانکه موافق احاديث معتبره بسيار زينت کردن و جامه هاى پاکيزه و فاخر پوشيدن هرگاه از حلال بهم رسد و مناسب حال او باشد سنت است و موجب خوشنودى پروردگار است و اگر ازحلال بهم نرسد بهر چه ميسرشود بايد قناعت نمايد. وتحصيل زيادتيهاى لباس رامانع عبادت الهى نگرداند واگر حقتعالى روزى را براو فراخ گرداند، درخور آن بخورد و بپوشد وصرف نمايد وبه برادران مؤ من بدهد.


و اگر روزى بر او تنگ شود قناعت نمايد و بحرام و شبهه خود را آلوده نکند، چنانچه در حديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول استکه هرگاه خدا نعمتى به بنده خود کرامت فرمايد و اثر آن نعمت بر او ظاهر شود او را دوست خدامينامند وياد کننده نعمت پروردگار خواهد بود. و اگر براو ظاهر نشود او را دشمن خدا مينامند و تکذيب کننده نعمت پرودگار خواهد بود.


و در حديث ديگر از آنحضرت منقول است که هرگاه حق تعالى نعمتى ببنده کرامت فرمايد دوست ميدارد که اثرآن نعمت را براو ببيند.


از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه منقول است که از براى برادر مؤ من خود زينت کنيد چنانچه براى بيگانه زينت کنيد که خواهيد شما را به خوش ترين هيئتى بيند.


وبسند معتبر منقول است که حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در تابستان بر روى حصير مى نشستند و در زمستان بر روى پلاس و در خانه جامه هاى گنده ميپوشيدند و چون بيرون ميآمدند براى مردم زينت ميکردند.


واز حضرت صادق عليه السلام منقول است که حقتعالى زينت و اظهار نعمت را دوست ميدارد و ترک زينت و اظهار بدحالى را دشمن ميدارد و دوست ميدارد که اثر نعمت را در بنده خود ببيند باينکه جامه خود را پاکيزه کند و خودرا خوشبو دارد، وخانه را نيکو دارد و ساحتهاى خانه را بِروبَد حتى آنکه چراع پيش از فرو رفتن آفتاب روشن کردن فقر را زايل ميکند و روزى را زياد ميکند.


واز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است که حقتعالى جمعى را خلق کرده است که براى شفقت برايشان دنيا را تنگ کرده است و برايشان محبت دنيا را از ايشان برداشته است پس بسوى آخرت که حقتعالى ايشان رابسوى آن خوانده راغب گرديده اند و بر تنگى معاش و مکروهات دنيا صبر ميکنند و مشتاقند بآنچه نزد خدا است از کرامت ابدى و جان خود را در رضاى خدا درباخته اند و آخر کار ايشان شهادت است پس چون بنشاءه آخرت روند حق تعالى از ايشان خوشنود باشد و ميدانند که مرگ راهيست که همه را در پيش است پس توشه براى آخرت خود اندوخته اند و طلا و نقره جمع نکرده اند وجامه هاى گنده مى پوشند و بقوت ضرورى قناعت مينمايند وزيادتيها را در راه خدا ميدهند که توشه آخرت ايشان باشد و از براى رضاى خدا با نيکان دوستى ميکنند و از براى خدا با بدان دشمنى مى نمايند، ايشانند چراغهاى راه هدايت وايشانند متنعم بنعيم آخرت .


يوسف بن ابراهيم گويد که بخدمت حضرت ابى عبداللّه عليه السلام رفتم و جامه هاى خزپوشيده بودم ، پرسيدم که : چه ميفرمائيد درجامه خز؟ فرمود که باکى نيست بدرستيکه چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد جامه خز پوشيده بود و چون حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام عبداللّه بن عباس را فرستاد که با خوارج نهروان سخن گويد بهترين جامه هاى خود راپوشيد و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو کرد و بربهترين اسبان سوار شده و بنزد ايشان رفت ، گفتند: تو از بهترين مردمى چرا لباس جباران را پوشيده و براسبان ايشان سوار شده ؟ عبداللّه بن عباس اين آيه را خواند قُلْ مَنْ حَرّمَ زينَةَ اللّهِ اَلتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيباتِ مِنَ الرِّزقِ يعنى بگويا محمد صلّى اللّه عليه وآله وسلّم که کى حرام کرده است زينتى را که خدا براى بندگانش بيرون آورده است و روزيهاى طيب و نيکو را، پس حضرت فرمود که جامه هاى نفيس بپوش و زينت کن که خدا نيکو است و نيکو را دوست دارد، امابايد که از حلال باشد.


ودر حديث معتبر وارد شده است که سفيان ثورى که از مشايخ صوفيه است بمسجد الحرام آمد ديد که حضرت امام جعفر صادق عليه السلام نشسته و جامه هاى پرقيمت نيکو پوشيده است ، گفت واللّه بروم و او را براين جامه هاى سرزنش کنم پس نزديک آمد، و گفت : اى پسر رسولخداصلّى اللّه عليه وآله سلّم والله که پيغمبر چنين جامه اى نپوشيده و هيچ يک از پدرانت چنين جامه ها نپوشيده اند.


حضرت فرمود: که حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم در زمانى بودند که روزى بر مردم تنگ بود، امروز برمردم روزى فراخ است سزاوارترين مردم بصرف کردن نعمتهاى خدا نيکانند، پس اين آيه را خواند که گذشت و فرمودند که ما سزاوارترين مردميم بتصرف کردن در آنچه خدا عطا کرده است . اى ثورى اين جامه را که مى بينى براى مردم پوشيده ام پس دامن جامه را بالا کردند وباو نمودند جامه گنده بود که در زير پوشيده بودند و فرمودند که اين جامه گنده را براى خود پوشيده ام واين جامه هاى نيکورا براى مردم ، پس دست زدند و جامه بالاى سفيان را دور کردند او در زير جامه گنده جامه نازکى پوشيده بود، فرمودند که جامه پائين را براى لذت نفس خود پوشيده و جامه بالا را براى فريب دادن مردم پوشيده اى .


ودر حديث معتبر از عبداللّه بن هلال منقول است که گفت : عرض کردم بخدمت حضرت امام رضا عليه السلام که چه بسيار خوش ميآيد مردم را از احوال کسى که طعامهاى بدمزه و ناگوار ميخورد و جامه هاى گنده ميپوشد واظهار شکستگى و خشوع مينمايند، فرمود که : مگر نميدانى که حضرت يوسف پيغمبر و پيغمبرزاده بود و قباهاى ديبا طلاباف ميپوشيد، وبر مجالس آل فرعون مى نشست و حکم درميان مردم ميکرد مردم را بالباس او کارى نبود، واز او عدالت در حکم ميخواستند. امام مى بايد که آنچه گويد راست گويد و هرگاه وعده کند وفا کند، وحکم بعدالت کند. خدا حلال را برکسى حرام نکرده است واندک و بسيارحرام را حرام کرده است پس خواندند اين آيه را که : قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ و بسيارى از اخبار مناسب اين فصل را در کتاب عين الحيوة ايراد نموده ام .

منبع:حلیة المتقین

حکمت های 1الی 50 نهج البلاغه

مجموعه حکمت های نهج البلاغه 1 الی 50 دردفعات بعدی بقیه ی آن هارابرای شماعزیزان  می نویسم:
حکمت 1  
روش برخورد با فتنه‏ها  
(اخلاقى، سياسى) درود خدا بر او، فرمود: در فتنه‏ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.  
حکمت 2  
شناخت ضدّ ارزش‏ها  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختى‏هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى‏ارزش کرده است.  
حکمت 3  
شناخت ضدّ ارزش‏ها  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بخل ننگ و ترس نقصان است. و تهيدستى مرد زيرک را در برهان کند مى‏سازد، و انسان تهيدست در شهر خويش نيز بيگانه است.  
حکمت 4  
ارزش‏هاى اخلاقى و ضدّ ارزش‏ها  
(اخلاقى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوانى، آفت و شکيبايى، شجاعت و زهد ثروت و پرهيزکارى سپر نگه دارنده است: و چه همنشين خوبى است راضى بودن و خرسندى.  
حکمت 5  
شناخت ارزش‏هاى اخلاقى  
(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دانش، ميراثى گرانبها، و آداب، زيورهاى هميشه تازه، و انديشه، آيينه‏اى شفّاف است.  
حکمت 6  
ارزش راز دارى و خوشرويى  
(اخلاقى، سياسى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: سينه خردمند صندوق راز اوست، و خوشرويى وسيله دوست يابى، و شکيبايى، گورستان پوشاننده عيب‏هاست. و يا فرمود: پرسش کردن وسيله پوشاندن عيب‏هاست، و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.  
حکمت 7  
ايثار اقتصادى و آخرت گرايى  
(اخلاقى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: صدقه دادن دارويى ثمر بخش است، و کردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روى آنان جلوه‏گر است.  
حکمت 8  
شگفتى‏هاى تن آدمى  
(علمى، فيزيولوژى انسانى) و درود خدا بر او، فرمود: از ويژگى‏هاى انسان در شگفتى مانيد، که: با پاره‏اى «پى» مى‏نگرد، و با «گوشت» سخن مى‏گويد، و با «استخوان» مى‏شنود، و از «شکافى» نفس مى‏کشد«».  
حکمت 9  
شناخت ره‏آورد اقبال و ادبار دنيا  
(اجتماعى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: چون دنيا به کسى روى آورد، نيکى‏هاى ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبى‏هاى او را نيز بربايد.  
حکمت 10  
روش زندگى با مردم  
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: با مردم آنگونه معاشرت کنيد، که اگر مرديد بر شما اشک ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند.  
حکمت 11  
روش برخورد با دشمن  
(سياسى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر بر دشمنت دست يافتى، بخشيدن او را شکرانه پيروزى قرار ده.  
 
حکمت 12  
آيين دوست يابى  
(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: ناتوان‏ترين مردم کسى است که در دوست يابى ناتوان است، و از او ناتوان‏تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.  
حکمت 13  
روش استفاده از نعمت‏ها  
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: چون نشانه‏هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت‏ها را از خود دور نسازيد.  
حکمت 14  
روش برخورد با خويشاوندان  
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى را که نزديکانش واگذارند، بيگانه او را پذيرا مى‏گردد.  
حکمت 15  
روش برخورد با فريب خورده‏گان  
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: هر فريب خورده‏اى را نمى‏شود سرزنش کرد.«»  
حکمت 16  
شناخت جايگاه جبر و اختيار  
(اعتقادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: کارها چنان در سيطره تقدير است که چاره انديشى به مرگ مى‏انجامد.«»  
حکمت 17  
ضرورت رنگ کردن موها  
(بهداشتى، تجمّل و زيبايى) و درود خدا بر او، فرمود: (از امام پرسيدند که رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: موها را رنگ کنيد، و خود را شبيه يهود نسازيد يعنى چه فرمود) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين سخن را در روزگارى فرمود که پيروان اسلام اندک بودند، امّا امروز که اسلام گسترش يافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر کس آنچه را دوست دارد انجام دهد.  
حکمت 18  
ره آورد شوم فرار از جنگ  
(سياسى، اخلاق نظامى) و درود خدا بر او، فرمود: (در باره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نيز يارى نکردند.«»  
حکمت 19  
ره آورد شوم هواپرستى  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: آن کس که در پى آرزوى خويش تازد، مرگ او را از پاى در آورد.  
حکمت 20  
روش برخورد با جوانمردان  
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از لغزش جوانمردان درگذريد، زيرا جوانمردى نمى‏لغزد جز آن که دست خدا او را بلند مرتبه مى‏سازد.  
حکمت 21  
ارزش‏ها و ضدّ ارزش‏ها  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: ترس با نااميدى، و شرم با محروميت همراه است، و فرصت‏ها چون ابرها مى‏گذرند، پس فرصت‏هاى نيک را غنيمت شماريد.  
حکمت 22  
روش گرفتن حق  
(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گر نه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد.«»  
(اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنى اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترک شتر سوار چون بنده بنشينيم)  
حکمت 23  
ضرورت عمل گرايى  
(اخلاقى، اجتماعى) 
 
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که کردارش او را به جايى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايى نخواهد رسانيد.  
حکمت 24  
روش يارى کردن مردم  
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از کفّاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام کردن مصيبت ديدگان است.  
حکمت 25  
ترس از خدا در فزونى نعمت‏ها  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: اى فرزند آدم زمانى که خدا را مى‏بينى که انواع نعمت‏ها را به تو مى‏رساند تو در حالى که معصيت کارى، بترس.  
حکمت 26  
رفتار شناسى (و نقش روحيات در تن آدمى)  
(علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى چيزى را در دل پنهان نکرد جز آن که در لغزش‏هاى زبان و رنگ رخسارش، آشکار خواهد گشت.«»  
حکمت 27  
روش درمان دردها  
(بهداشتى، درمانى) و درود خدا بر او، فرمود: با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.  
حکمت 28  
برترين پارسايى  
(اخلاقى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: برترين زهد، پنهان داشتن زهد است  
حکمت 29  
ضرورت ياد مرگ  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: هنگامى که تو زندگى را پشت سر مى‏گذارى و مرگ به تو روى مى‏آورد، پس ديدار با مرگ چه زود خواهد بود.  
حکمت 30  
پرهيز از غفلت زدگى  
(اخلاقى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: هشدار هشدار به خدا سوگند، چنان پرده‏پوشى کرده که پندارى تو را بخشيده است  
حکمت 31  
(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: (از ايمان پرسيدند، جواب داد)  
1-  شناخت پايه‏هاى ايمان:  
ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد. صبر نيز بر چهار پايه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتياق بهشت دارد، شهوت‏هايش کاستى گيرد، و آن کس که از آتش جهنّم مى‏ترسد، از حرام دورى مى‏گزيند، و آن کس که در دنيا زهد مى‏ورزد، مصيبت‏ها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مى‏کشد در نيکى‏ها شتاب مى‏کند. يقين نيز بر چهار پايه استوار است: بينش زيرکانه، دريافت حکيمانه واقعيت‏ها، پند گرفتن از حوادث روزگار، و پيمودن راه درست پيشينيان. پس آن کس که هوشمندانه به واقعيت‏ها نگريست، حکمت را آشکارا بيند، و آن که حکمت را آشکارا ديد، عبرت آموزى را شناسد، و آن که عبرت آموزى شناخت گويا چنان است که با گذشتگان مى‏زيسته است. و عدل نيز بر چهار پايه بر قرار است: فکرى ژرف انديش، دانشى عميق و به حقيقت رسيده، نيکو داورى کردن و استوار بودن در شکيبايى. پس کسى که درست انديشيد به ژرفاى دانش رسيد و آن کس که به حقيقت دانش رسيد، از چشمه زلال شريعت نوشيد، و کسى که شکيبا شد در کارش زياده روى نکرده با نيکنامى در ميان مردم زندگى خواهد کرد. و جهاد نيز بر چهار پايه استوار است: 
 
امر به معروف، و نهى از منکر، راستگويى در هر حال، و دشمنى با فاسقان. پس هر کس به معروف امر کرد، پشتوانه نيرومند مؤمنان است، و آن کس که از زشتى‏ها نهى کرد، بينى منافقان را به خاک ماليد، و آن کس که در ميدان نبرد صادقانه پايدارى کند حقّى را که بر گردن او بوده ادا کرده است، و کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشم گيرد، خدا هم براى او خشم آورد، و روز قيامت او را خشنود سازد.  
2-  شناخت اقسام کفر و ترديد:  
و کفر بر چهار ستون پايدار است: کنجکاوى دروغين،«» ستيزه‏جويى و جدل، انحراف از حق، و دشمنى کردن، پس آن کس که دنبال توهّم و کنجکاوى دروغين رفت به حق نرسيد.«» و آن کس که به ستيزه‏جويى و نزاع پرداخت از ديدن حق نا بينا شد، و آن کس که از راه حق منحرف گرديد، نيکويى را زشت، و زشتى را نيکويى پنداشت و سر مست گمراهى‏ها گشت، و آن کس که دشمنى ورزيد پيمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت، و نجات او از مشکلات دشوار است. و شک چهار بخش دارد: جدال در گفتار، ترسيدن، دو دل بودن، و تسليم حوادث روزگار شدن. پس آن کس که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاريکى شبهات بيرون نخواهد آمد، و آن کس که از هر چيزى ترسيد همواره در حال عقب نشينى است، و آن کس که در ترديد و دو دلى باشد زير پاى شيطان کوبيده خواهد شد، و آن کس که تسليم حوادث گردد و به تباهى دنيا و آخرت گردن نهد، و هر دو جهان را از کف خواهد داد.  
(سخن امام طولانى است چون در اين فصل، حکمت‏هاى کوتاه را جمع آورى مى‏کنم از آوردن دنباله سخن خوددارى کردم)  
حکمت 32  
ارزش و والايى انجام دهنده کارهاى خير  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: نيکوکار، از کار نيک بهتر و بدکار از کار بد بدتر است.  
حکمت 33  
اعتدال در بخشش و حسابرسى  
(اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى) و درود خدا بر او، فرمود: بخشنده باش امّا زياده روى نکن، در زندگى حسابگر باش امّا سخت گير مباش.  
حکمت 34  
راه بى‏نيازى  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: بهترين بى‏نيازى، ترک آرزوهاست.  
حکمت 35  
ضرورت موقعيت شناسى  
(اخلاق اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى در انجام کارى که مردم خوش ندارند، شتاب کند، در باره او چيزى خواهند گفت که از آن اطّلاعى ندارند.  
حکمت 36  
آرزوهاى طولانى و بزهکارى  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: کسى که آرزوهايش طولانى است کردارش نيز ناپسند است.  
حکمت 37  
ضرورت ترک آداب جاهلى  
(اخلاقى، سياسى، تربيتى) و درود خدا بر او، فرمود: (در سر راه صفّين دهقانان شهر انبار«» تا امام را ديدند پياده شده، و پيشاپيش آن حضرت مى‏دويدند. فرمود چرا چنين مى‏کنيد گفتند عادتى است که پادشاهان خود را احترام مى‏کرديم، فرمود) به خدا سوگند که اميران شما از اين کار سودى نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مى‏افکنيد، 
 
                       و در آخرت دچار رنج و زحمت مى‏گرديد، و چه زيانبار است رنجى که عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسايشى که با آن، امان از آتش جهنّم باشد.  
حکمت 38  
ارزش‏ها و آداب معاشرت با مردم  
(اخلاقى، اجتماعى، تربيتى) به فرزندش امام حسن عليه السّلام فرمود: پسرم چهار چيز از من ياد گير (در خوبى‏ها)، و چهار چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل مى‏کنى زيان نبينى:  
الف-  خوبى‏ها  
1-  همانا ارزشمندترين بى‏نيازى عقل است، 2-  و بزرگ‏ترين فقر بى‏خردى است، 3-  و ترسناک‏ترين تنهايى خودپسندى است. 4-  و گرامى‏ترين ارزش خانوادگى، اخلاق نيکوست.  
ب-  هشدارها  
1-  پسرم از دوستى با احمق بپرهيز، چرا که مى‏خواهد به تو نفعى رساند امّا دچار زيانت مى‏کند. 2-  از دوستى با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را که سخت به آن نياز دارى از تو دريغ مى‏دارد. 3-  و از دوستى با بدکار بپرهيز، که با اندک بهايى تو را مى‏فروشد. 4-  و از دوستى با دروغگو بپرهيز، که او به سراب ماند: دور را به تو نزديک، و نزديک را دور مى‏نماياند.  
حکمت 39  
جايگاه واجبات و مستحبّات  
(عبادى، معنوى) و درود خدا بر او، فرمود: عمل مستحب«» انسان را به خدا نزديک نمى‏گرداند، اگر به واجب زيان رساند.  
حکمت 40  
راه شناخت عاقل و احمق  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.«»  
(اين از سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمى‏سازد، امّا احمق هر چه بر زبانش آيد مى‏گويد بدون فکر و دقّت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان مى‏گيرد). (حکمت 40 به گونه ديگرى نيز نقل شده)  
حکمت 41  
راه شناخت عاقل و احمق  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.  
حکمت 42  
بيمارى و پاک شدن گناهان  
(اخلاقى، معنوى) و به يکى از يارانش که بيمار بود فرمود: خدا آنچه را که از آن شکايت دارى (بيمارى) موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بيمارى پاداشى نيست امّا گناهان را از بين مى‏برد، و آنها را چونان برگ پاييزى مى‏ريزد، و همانا پاداش در گفتار به زبان، و کردار با دست‏ها و قدم‏هاست، و خداى سبحان به خاطر نيت راست، و درون پاک، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارد بهشت خواهد کرد.  
مى‏گويم: (راست گفت امام على عليه السّلام «درود خدا بر او باد» که بيمارى پاداشى ندارد، بيمارى از چيزهائى است که استحقاق عوض دارد، و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بنده خود، در ناملايمات زندگى و بيمارى‏ها و همانند آنها، امّا اجر و پاداش در برابر کارى است که بنده انجام مى‏دهد. پس بين اين دو تفاوت است که امام عليه السّلام آن را با علم نافذ و رأى رساى خود، بيان فرمود.  
 
حکمت 43  
الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى يکى از ياران)  
(تاريخى، تربيتى) در ياد يکى از ياران، «خبّاب بن أرت» فرمود: خدا خبّاب بن أرت«» را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد، و از روى فرمانبردارى هجرت کرد، و با قناعت زندگى گذراند، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى کرد.  
حکمت 44  
ارزش آخرت گرايى  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: خوشا به حال کسى که به ياد معاد باشد، براى حسابرسى قيامت کار کند، با قناعت زندگى کند، و از خدا راضى باشد.  
حکمت 45  
راه شناخت مؤمن و منافق  
(اخلاقى، انسان شناسى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: اگر با شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم که دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد کرد، و اگر تمام دنيا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، و اين بدان جهت است که قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت که فرمود: «اى على مؤمن تو را دشمن نگيرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.»  
حکمت 46  
ارزش پشيمانى و زشتى غرور زدگى  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: گناهى که تو را پشيمان کند بهتر از کار نيکى است که تو را به خود پسندى وا دارد.  
حکمت 47  
شناخت ارزش‏ها  
(اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: ارزش مرد به اندازه همّت اوست، و راستگويى او به ميزان جوانمردى‏اش، و شجاعت او به قدر ننگى است که احساس مى‏کند، و پاکدامنى او به اندازه غيرت اوست.  
حکمت 48  
راز دارى و پيروزى  
(اخلاقى، سياسى) و درود خدا بر او، فرمود: پيروزى در دورانديشى، و دور انديشى در به کار گيرى صحيح انديشه، و انديشه صحيح به راز دارى است.  
حکمت 49  
شناخت بزرگوار و پست فطرت  
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: از يورش بزرگوار به هنگام گرسنگى، و از تهاجم انسان پست به هنگام سيرى، بپرهيز.  
حکمت 50  
راه جذب دلها  
(اخلاقى، اجتماعى) و درود خدا بر او، فرمود: دل‏هاى مردم گريزان است، به کسى روى آورند که خوشرويى کند